eitaa logo
شاعرانه
25.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
863 ویدیو
83 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
از سینه رمیدن نفس نزدیکست آزادی این مرغ قفس نزدیکست از من به هزار بال و پر بگریزد گر جان داند که با چه کس نزدیکست 📜 @sheraneh_eitaa
ای جان جان جانم تو جان جان جانی بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی گنج نهانی اما چندین طلسم داری هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی کردم محاسن خود دستار خوان راهت تا بو که از ره خود گردی برو فشانی در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی بویی فرست او را از کنه بی نشانی 📜 @sheraneh_eitaa
هرکه باشد اهل ایمان ای عزیز پاک دارد چار چیز از چارچیز از حسد اول تو دل را پاک دار خویشتن را بعد از آن مومن شمار پاک دار از کذب و از غیبت زبان تا که ایمانت نیفتد در زیان پاک اگر داری عمل را از ریا شمع ایمان مر ترا باشد ضیا چون شکم را پاک داری از حرام مرد ایمان دار باشی والسلام هر که دارد این صفت باشد شریف ور ندارد دارد ایمان ضعیف هر که باطن از حرامش پاک نیست روح او را ره سوی افلاک نیست چون نباشد پاک اعمال از ریا است بی حاصل چو نقش بوریا هر کرا اندر عمل اخلاص نیست درجهان از بندگان خاص نیست هر که کارش از برای حق بود کار او پیوسته با رونق بود 📜 @sheraneh_eitaa
ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او همچو من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او منت صد جان بیار و بر سر ما نه به حکم وز سر زلفش نشانی آر ما را زان او گاه از چوگان زلفش حلقهٔ مشکین ربای گاه خود را گوی گردان در خم چوگان او خوش خوش اندر پیچ زلفش پیچ تا مشکین کنی شرق تا غرب جهان از زلف مشک افشان او نی خطا گفتم ادب نیست آنچه گفتم جهد کن تا پریشانی نیاید زلف عنبرسان او گر مرا دل زنده خواهی کرد جامی جانفزای نوش کن بر یاد من از چشمهٔ حیوان او گر تو جان داری چه کن بر کن به دندان پشت دست چون ببینی جانفزایی لب و دندان او گو فلانی از میان جانت می‌گوید سلام گو به جان تو فرو شد روز اول جان او جان او در جان تو گم گشت و دل از دست رفت درد او از حد بشد گر می‌کنی درمان او چون رسی آنجا اجازت خواه اول بعد از آن عرضه کن این قصهٔ پر درد در دیوان او چشم آنجا بر مگیر از پشت پای و گوش‌دار ورنه حالی بر زمین دوزد تو را مژگان او هرچه گوید یادگیر و یک به یک بر دل نویس تا چنان کو گفت برسانی به من فرمان او چند گریی ای فرید از عشق رویش همچو شمع صبح را مژده رسان از پستهٔ خندان او 📜 @sheraneh_eitaa
ز عشقت سوختم ای جان کجایی بماندم بی سر و سامان کجایی نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی نه در جان نه برون از جان کجایی ز پیدایی خود پنهان بماندی چنین پیدا چنین پنهان کجایی هزاران درد دارم لیک بی تو ندارد درد من درمان کجایی چو تو حیران خود را دست گیری ز پا افتاده‌ام حیران کجایی ز بس کز عشق تو در خون بگشتم نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی بیا تا در غم خویشم ببینی چو گویی در خم چوگان کجایی ز شوق آفتاب طلعت تو شدم چون ذره سرگردان کجایی شد از طوفان چشمم غرقه کشتی ندانم تا درین طوفان کجایی چنان دلتنگ شد عطار بی تو که شد بر وی جهان زندان کجایی 📜 @sheraneh_eitaa
«🌸🌸6روز تا بزرگترین عید 🌸🌸» 💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚 کسی را که باشد به دل مهر حیدر شود سرخ رو در دو گیتی به آور فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم ز مشرق تا به مغرب گر امام است امیرالمؤمنین حیدر تمام است 💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚•💚 📜 @sheraneh_eitaa
دلی کز عشق جانان دردمند است همو داند که قدرِ عشق چند است دلا گر عاشقی از عشق بگذر که تا مشغول عشقی، عشق ، بند است وگر در عشق از عشقت خبر نیست تو را این عشق عشقی سودمند است هر آن مستی که بشناسد سر از پای ازو دعوی مستی ناپسند است ز شاخ عشق برخوردار گردی اگر عشق از بن و بیخت بکند است سرافرازی مجوی و پست شو پست که تاج پاک‌بازان تخته بند است چو تو در غایت پستی فتادی ز پستی در گذر ، کارت بلند است بخند ای زاهد خشک ارنه ای سنگ چه وقت گریه و چه جای پند است نگارا روز، روزِ ماست امروز که در کف باده و در کام قند است می و معشوق و وصل جاودان هست کنون تدبیر ما لختی سپند است یقین می‌دان که اینجا مذهب عشق ورای مذهب هفتاد و اند است مرا نزدیک او بر خاک بنشان که میل من به مشتی مستمند است مرا با عاشقان مست بنشان چه جای زاهدان پر گزند است بیا گو یک نَفَس در حلقهٔ ما کسی کز عشق در حلقش کمند است حریفی نیست ای عطار امروز وگر هست از وجود خود نژند است... 📜 @sheraneh_eitaa
هر دیده که بر تو یک نظر داشت از عمر، تمام بهره برداشت سرمایهٔ عمر، دیدنِ توست وان دید تو را که یک نظر داشت کور است کسی که هر زمانی در دید تو دیدهٔ دگر داشت جاوید ز خویش بی‌خبر شد هر دل که ز عشق تو خبر داشت مرغی بپرید در هوایت کز شوق تو صد هزار پر داشت در شوق رخ تو بیشتر سوخت هر کو به تو قُربِ بیشتر داشت در عشق رخ تو یک سر موی ننهاد قدم کسی که سر داشت بس مرده که زنده کرد در حال بادی که به کوی تو گذر داشت با چشم تو کارگر نیامد هر حیله که چرخ پاک برداشت خوار از چه سبب کنی کسی را کز جان خودت عزیزتر داشت در پیش لبت ز شرم بگداخت هر شیرینی که آن شکر داشت در هر بُن ِموی، بی رخ تو عطار هزار نوحه‌گر داشت... 📜 @sheraneh_eitaa
شد دلیل نیک بختی چار چیز هرکه این چارش بود باشد عزیز اصل پاک آمد دلیل نیک بخت نیست بی اصل سزای تاج و تخت یک دلیل دیگر آمد قلب پاک گر دلت پاکست نبود هیچ باک نیک بختان را بود رای صواب آنکه بد رایست باشد در عذاب هر که ایمن از عذاب حق بود نیست مؤمن کافر مطلق بود عمر دنیا پنج روزی بیش نیست غافلست آنکس که پیش اندیش نیست ترک لذات جهان باید گرفت دامن صاحب دلان باید گرفت در پی لذات نفسانی مباش دوست دار عالم فانی مباش نیست حاصل رنج دنیا بردنت عاقبت چون می‌بباید مردنت از تنت چون جان روان خواهد شدن خاکت اندر استخوان خواهد شدن مر ترا از دادن جان چاره نیست رهزنت جز نفسک اماره نیست 📜 @sheraneh_eitaa
بس رنج کشم طرب نمیدانم چیست رنجوری را سبب نمیدانم چیست پیش و پس و روز و شب نمیدانم چیست کاریست عجب عجب نمیدانم چیست شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
آدمی را چار چیز آرد شکست با تو گویم گوش دار ای حق‌پرست دشمن بسیار و وام بی‌شمار شغل بی‌حد و عیال بی‌ قطار وای مسکین که غرق وام شد! هر دمی از غصه خون‌آشام شد هر که‌را بسیار باشد دشمنش خیره گردد هر دو چشم روشنش هر که‌را اشغال بسیارش بود در زمانه زاریِ کارش بود 📜 @sheraneh_eitaa
ای هم‌نفسان تا اجل آمد به سر من از پای درافتادم و خون شد جگر من رفتم نه چنان کامدنم روی بود نیز نه هست امیدم که کس آید به بر من آخر به سر خاک من آیید زمانی وز خاک بپرسید نشان و خبر من گر خاک زمین جمله به غربال ببیزند چه سود که یک ذره نیابند اثر من من دانم و من حال خود اندر لحد تنگ جز من که بداند که چه آمد به سر من بسیار ز من دردسر و رنج کشیدند رستند کنون از من و از دردسر من غمهای دلم بر که شمارم که نیاید تا روز شمار این همه غم در شمر من من دست تهی با دل پر درد برفتم بردند به تاراج همه سیم و زر من در ناز بسی شام و سحر خوردم و خفتم نه شام پدید است کنون نه سحر من از خواب و خور خویش چه گویم که نمانده است جز حسرت و تشویر ز خواب و ز خور من بسیار بکوشیدم و هم هیچ نکردم چون هیچ نکردم چه کند کس هنر من غافل منشینید چنین زانکه یکی روز بر بندد اجل نیز شما را کمر من جان در حذر افتاد ولی وقت شد آمد جانم شد و بی‌فایده آمد حذر من بر من همه درها چو فرو بست اجل سخت تا روز قیامت که در آید ز در من در بادیه ماندیم کنون تا به قیامت بی‌مرکب و بی‌زاد دریغا سفر من از بس که خطر هست درین راه مرا پیش دم می‌نتوان زد ز ره پرخطر من دی تازه تذروی به دم اندر چمن لطف امروز فرو ریخت همه بال و پر من دی در مقر جاه به صد ناز نشسته تابوت شد امروز مقام و مقر من از خون کفنم تر شد و از خاک تنم خشک این است کنون زیر زمین خشک و تر من من زیر لحد خفته و می باز نه استد باران دریغا همه شب از زبر من بر باد هوا نوحهٔ من می‌کند آغاز هر خاک که شد زیر قدم پی سپر من هرگاه که در ماتم و در نوحه گراید ماتم‌زده باید که بود نوحه گر من خواهم که درین واقعه از بس که بگریند پر گل شود از اشک همه رهگذر من دردا و دریغا که درین درد ندارند یک ذره خبر از من و از خیر و شر من دردا و دریغا که بسی ماحضرم بود امروز دریغ است همه ماحضر من دردا و دریغا که ندانم که کجا شد آن دیدهٔ بینا و دل راه بر من دردا و دریغا که ز آهنگ فروماند در پرده شد آواز خوش پرده‌در من دردا و دریغا که چو در شست فتادم از درج صدف ریخته شد سی گهر من دردا و دریغا که فرو ریخت به صد درد همچو گل سرخ آن لب همچون شکر من دردا و دریغا که مرا خار نهادند تا شد چو گل زرد رخ چون قمر من دردا و دریغا که به یک باد جهان‌سوز در خاک لحد ریخت همه برگ و بر من دردا و دریغا که ستردند به یک بار از دفتر عمر آیت عقل و بصر من دردا و دریغا که هم از خشک و تر ایام بر خاک فرو ریخت همه خشک و تر من عطار دلی دارد و آن نیز به خون غرق تا کی نگرد در دل من دادگر من گر حق به دلم یک نظر لطف رساند حقا که نیاید دو جهان در نظر من 📜 @sheraneh_eitaa