eitaa logo
شاعرانه
29.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
629 ویدیو
47 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قاصدک
🛑 عبا و کت و مانتوی جواهردوزی شده ی ، اینستا ،با نصف قیمت 😱 اومد ایتاااااا🎊🥳 ‌ ‌ ‌ 💚 تولید کننده ایم 💚 ❤️‍🔥 طرح های اختصاصی که هیچ جا ندیدی 🥺 🛑 به قدو سایز خودت با هر رنگ جواهردوزی که بخوایی ،برات سریع آماده می کنیم😍😘👇اینجا👇بزن روش👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9 https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9 ♨️ 👆 خاص باش 👆 ‼️آماده ی همکاری بامزون ها و کانال دارها😍
ای صبح بیا و قفل شب را وا کن در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن با نام خدا، فاتح ِسرسختی باش با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن |صبحتون بخیر و پر برکت🌸🌱 📜 @sheraneh_eitaa
تو را فراسوی انتظار می‌خواهم آن‌سوتر از خودم و آنقدر دوستت دارم که دیگر نمی‌دانم از ما دو تن کدامیک غایب است. 📜 @sheraneh_eitaa
در خشکی دهانِ بیابان مباهله سوگند خورده است به باران مباهله پیش از غدیر چشمه ی جوشان عشق را انداخت مثل رود به جریان مباهله آرام و با وقار سخن گفته از علی در آیه های محکم قرآن مباهله گلدسته ی اذان علی دوستانِ شهر سجاده ی اقامه برهان مباهله جاریست در تمامی قرآن بدون شک حقیست غیر قابل کتمان مباهله در سوره ی سعادت انسان شروع راه در سوره ی مجادله پایان مباهله در لحظه های سخت و نفس گیر جنگ نرم می ایستد میانه ی میدان مباهله می ایستد میانه ی میدان اعتقاد با تیغ آب دیده و عریان مباهله با تیغ آب دیده و عریان منطقش گردن بریده است فراوان مباهله گردن بریده است فراوان به دست خویش از دسته های لشکر شیطان مباهله از دسته های لشکر شیطان نداشت باک در جنگ با اهالی نجران مباهله در جنگ با اهالی نجران زبان گشود با آیه های سوره ی انسان مباهله با آیه های سوره انسان رسیده است مثل تمام دشت به ایمان مباهله هر قدر گفته است غدیر از اباالحسن فریاد کرده است دو چندان مباهله گفتیم اباالحسن دلمان را روانه کرد بعد از نجف به سمت خراسان مباهله پرسید از بزرگ ترین مدح جد او شد منبر سلونی سلطان مباهله قربان آن امام رضایی که گفته است بوده است اوج فضل به قرآن مباهله 📜 @sheraneh_eitaa
الهـی دردِ تو افتد به جانم تو مانی در جهان و من نمانم تویی سرمنشاء خیر و سعادت روا باشــد فـدا گـردد روانم تو نیـکی کردی و در دجـله پیداست که لطفش در بیابان همچو دریاست بسـازم قلـب خود چون آینه صاف که پیوسته دلت گویا که اینجاست مـرا در اوجِ معـنا غوطـه‌ور کرد جمالت خاکِ ره را همچو زر کرد بنازم روز و شـب، نازِ قـدومـت که جانِ خفته را صاحب نظر کرد یقین در لحظه‌هایم نور بارد سعـادت صد نهـالِ سور کارد طرب در جان من شوقی تنیده کـه چـنـگی ناز در تنبور دارد به مـســتیِ نســیـمِ صـبح مـانَد نفس‌هایت که جانْ جانانه خوانَد گَهی شعر تر و گَه شورِ آواز برآورده تبـی تا غـم برانَد دوای درد مشتاقان، وصال است کـه دنیا محـوِ رویای جمـال است حضوری جاودان غـرقِ دقایق شعف افزوده دنبالِ مجال است 📜 @sheraneh_eitaa
🔹مهر رسولانه🔹 ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 📜 @sheraneh_eitaa
سعیده اصلاحی متولد سال ۱۳۵۱ در تهران، شاعر مطرح کودک و نوجوان است. او کارشناس شورای بررسی و انتخاب کتاب ، کارشناس مرکز بررسی آثار مجلات رشد، معلم مناطق ۱۲،۱۴و۱۵ تهران ، برگزیده کشوری پرسش مهر ۷، برگزیده دومین کنگره شعر زنان تهران، نویسنده بخشی از برنامه های رادیو تهران و همچنین منتقد آثار ادبی کلاسیک و نئوکلاسیک می‌باشند. 📜 @sheraneh_eitaa
تا دید حرف تازه نمی بارد آسمان یك دست‌خط نوشت كه بردارد آسمان گفت: آفتاب پشت سرت خواب رفته است دریای زیرِ پات چرا آب رفته است؟ یخ بسته‌اند روی لبم حرفهای كال كی می‌شود بهار بباری تمام سال؟ گفت: انتظار می‌كشمت بیقرار ابر تا سیب اتفاق بیفتد ببار ابر این نامه روی دست زمان می‌رود هنوز با رودهای نامه‌رسان می‌رود هنوز در برف هم به عشق تو گل می‌دهد زمین هِی جاده را به سمت تو هُل می‌دهد زمین یک روز نامه‌های زمین باز می‌شود اردیبهشت چشم توآغاز می‌شود 📜 @sheraneh_eitaa
گفتمش خواهم وصالت گفت هی گفتمش یابم چو خواهم گفت نی گفتمش بر گو محال آمد وصال گفت آری تا تو خود بینی و وی گفتمش چون شمع چند این سوز و ساز گفت سالک اینچنین ره کرد طی گفتمش با عقل خوش تر یا جنون؟ گفت مجنون گرد و عشاق گرد و حی گفتمش نالم همه شب تا سحر گفت از دل گر بنالی همچو نی گفتمش هشیار گردم یا که مست گفت مست، اما نه از تأثیر می گتم آخر یار بی همتای خویش کی در آغوش آورم هیهات کی گفت الهی ذره گردد آفتاب 📜 @sheraneh_eitaa
🌹 ابراز محبت طنزآلود برادر به خواهر 🌹 بهترین بانوی دنیا بعد مامان خواهر است عطر چای دارچین، طعم فسنجان خواهر است در خزان بی‌کسی پشتم به او گرم است و در خشکی و قحط محبت برف‌ و باران خواهر است گاهی اما می‌شود یک ذره بدجنس و بلا همچو شاهان می‌دهد دستور چون خان خواهر است گرچه اول می‌کند او قهر در دعوایمان آن‌که امّا می‌شود اول پشیمان، خواهر است جای‌جای شهرمان اسمش به چشمم می‌خورد نام هر پاساژ و میدان و خیابان، خواهر است شانه خالی می‌کنم، درمی‌روم از زیر کار پای‌کار و پیشتاز و مرد میدان خواهر است می‌کند خورشید از شرق دو چشمانش طلوع روز با او می‌شود تازه، خراسان خواهر است مادرم‌ یک‌روز جمعه رفت شهرستان و گفت تا طلوع صبح فردا کارگردان خواهر است اولش تب کردم اما تا که آورد آب سیب تازه فهمیدم نه بابا! مثل مامان خواهر است... 📜 @sheraneh_eitaa
برای اسرائیل نفرین بر این قدرت پوشالیتان صد لعن بر این طینت شیطانیتان خواهیم اگر کنیم رمی جمرات باید که زنیم سنگ به پیشانیتان 📜 @sheraneh_eitaa
دیوانه‌ام و چشم به دیدارِ تو دارم ای ماهِ درخشنده‌ی شب‌های سیاهم شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
چہ شود نسیم صبحی خبر از وصل تو آرد...!! که دگر توان نداریم چو مدام چشم به راهیم |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
دلداده‌ی جانی تو بی‌تاب‌ترینم من از یاد تو انگاری بی‌خواب‌ترینم من عطری که بهارم را کردست بهاری تر از تحفه‌ی خردادش بیمارترینم من 📜 @sheraneh_eitaa
نه، وصل ممکن نیست! همیشه فاصله‌ای هست اگر چه منحنی آب، بالش خوبی است برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر... همیشه فاصله ای هست همیشه عاشق تنهاست... 📜 @sheraneh_eitaa
گرچه میدانم تو بیماری ولیکن دوستت دارم گرچه بی حالی و بی جانی ولیکن دوستت دارم گرچه میدانم طبیبان جملگی در مانده اند عاقبت گویند نمی مانی ولیکن دوستت دارم 📜 @sheraneh_eitaa
این فنجان قهوه هم تمام می شود و از این کافه هم خواهیم رفت و من هنوز به حرف هایی فکر می کنم که برای نگفتن داریم ... 📜 @sheraneh_eitaa
میرزا حسین کریمی مراغه‌ای در ۱۲ مرداد ۱۳۱۰ در مراغه به دنیا آمد. وی شاعر معاصر آذربایجان ایران و ساکن شهر مراغه بود. کریمی مراغه‌ای در شهرستان مراغه و در خانواده‌ای دیندار و شیعه چشم به جهان گشود. سال ۱۳۳۸ در ۲۸ سالگی نخستین جلد کتاب خود را به نام رنگارنگ در قطع جیبی و سیصد صفحه به چاپ رساند. کریمی مراغه‌ای ادامه‌دهندهٔ سبک سنّتی و کلاسیک شعر بود و غالباً در اشعار طنز خود رسم و رسوم زمانهٔ خود را به باد انتقاد گرفته است. اکثر اشعار او هرچند به ترکی آذربایجانی سروده شده‌اند ولی به علت مقید بودن به سبک قدیم و اوزان شعری با تعبیرات و اصطلاحات عربی و فارسیِ بسیاری آمیختگی دارند. کریمی مراغه‌ای با اینکه طنزپرداز بود در زمرهٔ شاعران اهل بیت نیز قرار می‌گرفت و آثاری در سبک نوحه و مرثیه نیز دارد شعری با مطلعِ: عبّاسه بو دشتِ کربلانی صحرای قیامت ائتدون ای اوخ ووردون اوزووی بو قانلی مشکه، عبّاسی خجالت ائتدون ای اوخ از نامدارترین اشعار اوست که معمولاً در شب و روز تاسوعا در هیئت‌های عزاداری ترک‌زبان خوانده می‌شود. مجموعه‌های طنز وی در ۱۶ جلد با عنوان رنگارنگ چاپ شده است. کتاب ارج‌نامه استاد میرزا حسین کریمی مراغه‌ای در سال ۱۳۹۵ خورشیدی به کوشش محمدحسین قابل‌نژاد سردرودی در شهر مراغه رونمایی شد. و در نهایت به دلیل کهولت سن و نارسایی برخی از اعضای بدنش از جمله قلب در ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ درگذشت. 📜 @sheraneh_eitaa
اوغلانلار ایچینده بارک الله بیزیم اوغلان بیر دسته قزل گول دی ماشا الله بیزیم اوغلان هچ صنعته علم و ادبه رغبتی یوخدور بیر درّ گرانمایه دی هیچ قیمتی یوخدور پاکیزه بیر اوغلان دی فقط غیرتی یوخدور جرئتده پشیک حیله ده روباه بیزیم اوغلان اوغلانلار ایچینده بارک الله بیزیم اوغلان مکتب ندی مذهب ندی مسلک ندی قانماز وورّام دوگه رم هچ سوزیمه ذرّه جه قالماز بیر گون اوتوزار بیر گون اوتار هچ ایشیم اولماز بیر اوددی دوشوب جانیمه واه واه بیزیم اوغلان اوغلانلار ایچینده بارک الله بیزیم اوغلان هر دم گوره سن که یوزیمه بیر قاضیلاندی باش ویرمرم الدن سالارام تازه جواندی بئینی دولی قاندی هله جاهلدی ناداندی میخانیه ده تازه تاپوپ راه بیزیم اوغلان وردوقجا نصیحت گوره سن آغزنی اگدی بیر سوز دیرم تز گوره سن قلبینه دگدی بیر پارچا تکبّر، دیسن بس قوری بگدی افلاک کمالاته اولان ماه بیزیم اوغلان هر دم دیرم آی بالا بسدور داخی ال چک گل منله گیداخ مسجده یا مکتبه گوچک اوچ یاندان آتاللار یوزیمه بوللی توپورجک گاهی آناسی گاه باجیسی گاه بیزیم اوغلان هر بیر زادی تکمیلدی اما پولی یوخدور بیر دایچادی افسوس بلینده چولی یوخدور بو مرثیه مجلیسلرینه هیچ یولی یوخدور چوخ قورخورام آخر اولا گمراه بیزیم اوغلان ایمدی نه ادب وقتیدی بو تازه جوانین بولمور هله کیفیّتنی یاخشی یامانین نیلوم بابا وضعی بله دور ایمدی زمانین اوغلانلارا نسبت گنه والله بیزیم اوغلان گر گلسه بو بایرام دوزه لر یرمیه یاشی منله دولانوب ایمدیه تک امر و معاشی بیر جوت دو قلاسه بوغی بیر بوکسری باشی باخ گور نجه اوغلاندی سن الله بیزیم اوغلان باش قوشمارام اصلا ایله گلدی بله گیتدی تای توشلارینان دوردی قوشولدی چوله گیتدی میخانیه گیتدی مثلا دندله گیتدی عیبین دوشونر ایستسه الله بیزیم اوغلان یومیّه بونون جیره سیدور بش قوطی سیگار هاردا قازانور هاردا چکور ایلمز اظهار هاردا اوتورور هاردا دورور آخ نه ایشیم وار اما دادانوب تریاکا گاه گاه بیزیم اوغلان اوّلدن ایله خوشلامادی درس کتابی بیلدی بو یالان علملرین یوخدی ثوابی ایمدی تاری حفظ ایلیه جیب گیردی حسابی هر حیله ده هر فنّده آگاه بیزیم اوغلان آنجاق نگران قالما کریمی کفی سازدی بیر بیله که تعریف ایلدیم بیل گنه آزدی بیر خوش دانشان مرت ایلین مسخره بازدی قاه قاه گنه قاه قاه گنه قاه قاه بیزیم اوغلان! بیر دسته قزل گلدی ماشا الله بیزیم اوغلان 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعر خوانی مرحوم استاد کریمی مراغه ای در حضور امام خامنه ای(مدظله العالی) 📜 @sheraneh_eitaa
حالا من و تو در التهابی دیگر در پاسخ منکران، جوابی دیگر دنبال طلوع آفتاب عدلیم پس جمعۀ عهد و انقلابی دیگر 📜 @sheraneh_eitaa
دید موری در رهی، پیلی سترگ گفت باید بود چون پیلان، بزرگ من چنین خُرد و نَزارم زان سبب که نه روز آسایشی دارم، نه شب بار بُردم، کار کردم هر نَفَس نه گرفتم مُزد، نه گفتند بس ره سپردم روزها و ماه‌ها اوفتادم بارها در راه‌ها خاک را کندیم با جان کندنی ساختیم آرامگاه و مأمنی دانه آوردیم از جوی و جَری لانه پر کردیم با خشک و تری خوی کردم با بد و نیکِ سپهر نیکیَم را بد شمرد آن سست مهر فیل با این جثه دارد فیلبان من بدین خردی، زبون آسمان نان فیل آماده هر شام و سحر آب و دان مور اندر جوی و جر فیل را شد زین اطلس زیب پشت بردباری، مور را افکند و کشت فیل می‌بالد به خرطوم دراز مور می‌سوزد برای برگ و ساز کارم از پرهیزکاری به نشد جز به نان حرص، کس فربه نشد اوفتادستیم زیر چرخ جور بر سر ما میزند این چرخ دور آسیای دهر را چون گندمیم گرچه پیدائیم، پنهان و گمیم به کزین پس ترک گویم لانه را بهر موران واگذارم دانه را از چه گیتی کرد بر من کار تنگ از چه رو در راه من افکند سنگ باید این سنگ از میان برداشتن راه روشن در برابر داشتن من از این ساعت شدم پیل دمان نیست اینجا جای پیل و پیلبان لانهٔ موران کجا و پیل مست باید اندر خانهٔ دیگر نشست حامی زور است چرخ زورمند زورمندم من! نترسم از گزند بعد از این بازست ما را چشم و گوش کم نخواهد داد چرخ کم فروش فیل گفت این راه مشکل واگذار کار خود می کن، ترا با ما چکار گر شوی یک لحظه با من همسفر هم در آن یک لحظه پیش آید خطر گر بیائی یک سفر ما را ز پی در سر و ساقت نه رگ مانَد، نه پی من به هر گامی که بنهادم به خاک صد هزاران چون ترا کردم هلاک من چه می دانم ملخ یا مور بود هر چه بود، از آتش ما گشت دود همعنان من شدن، کار تو نیست توشهٔ این راه ، در بار تو نیست در خیال آنکه کاری می کنی خویش را گرد و غباری می کنی ضعف خود گر سنجی و نیروی من نگروی تا پای داری سوی من لانه نزدیک است، از من دور شو پیلی از موران نیاید، مور شو حلقه بهر دام خودبینی مساز آنچه بُردستی، به نادانی مباز من نمی‌بینم ترا در زیر پای تا توانی زیر پای من میای فیل را آن مور از دنبال رفت هر که رفت از ره، بدین منوال رفت ناگهان افتاد زیر پای پیل هم کثیر از دست داد و هم قلیل روح بی پندار، زر بی غش است آتشست این خودپسندی، آتش است پنبهٔ این شعلهٔ سوزان شدیم آتش پندار را دامان زدیم جملگی همسایهٔ این اخگریم پیش از آن کآبی رسد خاکستریم حاصلی کش آبیار، اهریمنست؛ سوزد ار یک خوشه، گر صد خرمنست بار هر کس، در خورِ یارای اوست موزهٔ هر کس، برای پای اوست 📜 @sheraneh_eitaa
در این شب ها که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد در این شب ها که هر آیینه با تصویر بیگانه ست و پنهان می کند هر چشمه ای سِـر و سرودش را چنین بیدار و دریاوار تویی تنها که می خوانی تویی تنها که می خوانی... 📜 @sheraneh_eitaa