رندی به راه عشق سبکبار میرود
کاول قدم به خانهٔ خمار میرود
اسرار خرابات و رموز دل عشاق
گفتن برِ بیگانه سزاوار نباشد
از قیل و قال مدرسه چون دل گرفت زنگ
بزدایمش به صحبت رندانِ باده نوش
چه جلوه کرد ندانم نگار عشوه گرم
که هر که را نگرم روی اوست در نظرم
#شعر #رضاقلی_خان_هدایت #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
چہ شیرین است خوابیدن کنار او که بیدار است
سرم بر روے پاهایش لبم مجنون دیدار است
شبتون در پناه حق
#عباس_عظیم_زاده #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
برخیز که خوشترین پگاه آمده است
هنگامهٔ صبحِ دلبخواه آمده است
برخیز و به مِهر پرده بردار از روی
خورشید به جستجوی ماه آمده است
#صفیه_قومنجانی #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما
تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند
روی تو را ندیده خریدار بودهاند
«تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند؟»..
آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن
تا غنچهها به شوق تو آغوش وا کنند..
عهدی که بستهایم، فراموش کی کنیم؟
صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند
از ما جمال خویش مپوشان که گفتهاند:
«اهل نظر معامله با آشنا کنند»..
«پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:
«شاهان کم التفات به حال گدا کنند»
#محمدعلی_مجاهدی #شعر #امام_زمان
📜 @sheraneh_eitaa
عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت
جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت
یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت
بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت
دیشب آن نامهربان مه آمد و از اشک شوق
آسمان دامنم را پر ز پروین کرد و رفت
پیش از اینها ای مسلمان داشتم دین و دلی
آن بت کافر چنینم بیدل و دین کرد و رفت
تا شود آگه ز حال زار دل، باد صبا
موبهمو گردش در آن گیسوی پرچین کرد و رفت
وای بر آن مردمآزاری که در ده روز عمر
آمد و خود را میان خلق ننگین کرد و رفت
این غزل را تا غزال مشک موی من شنید
آمد و بر فرخی صد گونه تحسین کرد و رفت
#شعر #فرخی_یزدی
📜 @sheraneh_eitaa
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴«ما برای خواندن این قصه عشق به خاک، رنج دوران برده ایم.»
🔸دو سال بعد از اتمام جنگ، در بیست و ششم مرداد سال ۱۳۶۹، طی تبادل اسرا، اولین گروه از اسرای ایرانی زندان های رژیم بعث عراق، به خاک ایران برگشتند
🎙موسیقی متن بوی پیراهن یوسف اثر ماندگار استاد مجید انتظامی
کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را
کشاندی سمت خود، دادی به من پای لیاقت را
به پا میخیزم و پا در رکاب جاده میآیم
به پای عشق خواهم رفت راه بینهایت را
هوای روزگار من سیاه از دود غفلتهاست
شلوغیهای شهر از من گرفته کنج خلوت را
زمین گم میشود در ازدحام گامهای شوق
کم آوردهست جاده این همه شوق زیارت را..
نشاندی پرچم هیهات را بر قلهٔ عالم
به پای سر، سراسر فتح کردی قاف عزت را..
مرام ساقی تو رودها را تشنهٔ حق کرد
که از آن روز میجویند دریای حقیقت را
جهان خود را رها کرده... به راهت اقتدا کرده
ببین لبیکهای فرد فرد این جماعت را
::
امام صبح پیروزی به ما سر میزند روزی
به پایان میرساند اربعینها عصر غیبت را
#جعفر_عباسی #امام_حسین #اربعین #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
عشق به یک سو فکند پرده چو از روی ذات
شد ز میان غیر ذات جمله فعل و صفات
هر من و مایی که هست میرود اندر میان
چون که به آخر رسید سلسله ممکنات
دست ز هستی بشوی تا شودت روی دوست
جلوهگر از شش جهت گرچه ندارد جهات
همرهی خضر کن در ظلمات فنا
ور نه به خود کی رسی بر سر آب حیات
هر که به لعل لبش خضر صفت پی برد
یافت حیات ابد رست ز رنج ممات
سر به ارادت بنه در قدم رهروی
کز سخن دلکشش حل شودت مشکلات
بعد چهل سال زهد وحدت پرهیزکار
ترک حرم کرد و گشت معتکف سومنات
#شعر #وحدت_کرمانشاهی
📜 @sheraneh_eitaa
ملا فتحالله وفایی شوشتری (زادهٔ ۱۲۰۸ شمسی در شوشتر، درگذشتهٔ ۱۳۰۳ شمسی در نجف) شاعر، صوفی و عارف قرن سیزدهم هجری بود.
از حکیم وفائی شوشتری که در عصر قاجاریه میزیست چند اثر از جمله دیوان وفایی، سراج المحتاج، الطباق الذهب، شهاب ثاقب و رساله الجبر و التفویص بجای مانده است. کتاب دیوان وفایی در سال ۱۳۲۰ شمسی به چاپ رسیده و پس از آن به کوشش مهدی آصفی در سال ۱۳۷۸ شمسی بازنشر شده است.
#وفایی_شوشتری #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
بستهام باز، به پیمانهٔ می پیمان را
تا ز پیمانهٔ می تازه کنم ایمان را
جز دل من که زند، یکتنه بر آن خم زلف
کس ندیدهست که گو لطمه زند چوگان را
دل ربودی ز من و جان به تو خواهم دادن
منّت از بخت کشم چون بسپارم جان را
دید تا چاه زنخدان تو را یوسف دل
برگزید از همه آفاق چه و زندان را
گر رسد دست به آن زلف درازم روزی
مو به مو شرح دهم با تو شب هجران را
دوش گفتی بطلب هر چه که خواهی از ما
از تو بهتر چه بوَد تا که بخواهم آن را
گر اشاره ز لبت هست که جان باید داد
پیش مرجان تو قدری نبود مر جان را
به جحیمم مبر ای دوست که از همّت عشق
رشک فردوس به یاد تو کنم نیران را
گر به جنّت بروم باز تو را میجویم
طالب دوست «وفایی» چه کند رضوان را
#شعر #وفایی_شوشتری
📜 @sheraneh_eitaa
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خود در حیرت بودم. غمگین و افسرده و بههمریخته بودم و پریشانخاطر. تن در یاسوج و جان در نجف و کربلا. به ناچار تفأل کردم به «کوهزاد» با این نیّت که منِ لر که در یاسوج هم غریبهام، که هستم و آمد:
«از شانۀ صخرۀ عطشباری
آویخته پیچک نگونساری
گنجشک غریبیام که از دنیا
قانع شدهام به بوتۀ خاری»
و با هر بیت، اشک بیاختیار میآمد:
«چنبر زده بر دلم غمی، گویی
لم داده به روی صخرهای ماری
خاموشم و سینهام پر از نغمهست
چون چلچلۀ شکستهمنقاری»
و با بیت بعد، یاد این مصرع خود از مثنوی «سیاکو» افتادم و عنانم از کف رفت:
«منمه بی چار و چدر چی دال پیری
هام دلیز خوم چی دس بسی اسیری»
گریستم مصرع به مصرع:
«سر برده به زیر بال خود روحم
مانند عقاب پیر بیماری»
و تا آخر این مویه بود و به تعبیر خود شاعر:
«این شعر غزل نمیشود، بگذر
بذر علفی است در نمکزاری»
📜 @sheraneh_eitaa
تا ریشه درون خاک داریم
از حادثه ها چه باک داریم؟
با هرکه حسینی است قلبش
ما نقطه ی اشتراک داریم
در راه دفاع از ولایت
یک ملت سینه چاک داریم
آزادی قدس در سر ماست
اندیشه ی سبز و پاک داریم
یا حضرت «صاحب الزمان(عج)» را
بر گردن خود پلاک داریم
ما منتظر ظهور یاریم
از حادثه ها چه باک داریم
#محمدجواد_منوچهری #شعر #امام_زمان #فلسطین
📜 @sheraneh_eitaa