eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini کنج زندانم و مبهوت تماشای توام اینک این جا به مناجات و تمنای توام در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم به سکوت آمده ام طالب غوغای توام روزگارم به مناجات و دعا طی شده است حال افتاده ز پا بر سر سودای توام آخرین ذکر دعای منِ تنها این است جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال یادگار حرم حضرت صادق هستم جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم یک تنه غربت و میراث علی را دارم وارث خون دل یاس و شقایق هستم ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت به خداوند قسم مظهر خالق هستم یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر! خود بیا که به تماشای تو عاشق هستم دیدن چهره ی یار است همه خواهش من ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود تازیانه که انیس بدنم می شد باز آینه دار صبوری دلم زینب بود دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا من که خود نور به خورشید و قمر می دادم سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی یاد زهراست همه نور امیدم به خدا داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده به روی پهلوی تو چند جای پا مانده نفس کشیده‌ای و بند آمده نَفَست به سینه‌ات چقدَر استخوان، رها مانده خدا کند تو دگر مثل فاطمه نشوی خدای، رحم کند بر تنِ بجا مانده به سجده می‌روی و مثل بید می‌لرزی قیام کن که تسلّای ربّنا مانده به‌فرض‌ هم‌ که‌ خودت از جهان، خلاص‌ شوی هنوز، غربتِ معصومه و رضا مانده کمی اگر غُل و زنجیرها امان بدهد صدا هنوز در این اشکِ بیصدا مانده دوباره روضۀ جانسوز پنج تن داری بخوان که روضۀ مکشوفِ کربلا مانده بخوان که شمر، نشسته به سینه‌ای خسته اگرچه سینه شکسته، ولی صدا مانده به التماسِ صدای حسین، یا زینب! برو حرم که غم گوشواره‌ها مانده 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini میان روضه جاری میشود تا بر زبان زندان تداعی میشود در ذهن هرچه روضه خوان زندان گره گودال اگر خورده به جد او گره خورده به نام حضرت موسی بن جعفر بی گمان زندان شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان پر پرواز اگر از کار افتد لاجرم دارد برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان همان بهتر ملاقاتش نیامد دخترش؛ زیرا ندارد بستری آماده نذر میهمان زندان بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان خجالت می کشد حتی غل و زنجیر ؛ حق دارد اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان معطر میشود از عطر قرآن بیم از این دارم که بردارد برای قاری خود خیزران زندان تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد خدا را شکر باید کرد؛ دارد سایه بان زندان  ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند وجود حضرتش را از میان واژگان زندان برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود مهیا شد کنار خانه‌ی شمر و سنان زندان 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت رنگی کبود و دیده ای دلواپسش تر داشت خورشید در زنجیر بود و نور می افشاند او چشم هایی نافذ و قدیسه پرور داشت زندان در آغوشش گرفت و نورباران شد چون بوریایی که کسی را گرم در بر داشت پایش شکست و آه زهرا رفت تا بالا یعنی ستون عرش آن لحظه ترک بر داشت با چشم نیمه بسته جان می داد؛ یعنی که شوق وصال دخترش را بار دیگر داشت زندان به زندان مجلس روضه عوض میکرد بر لب نوای یاحسین و وای مادر داشت وقتی کبودی تنش تکثیر شد گفتند: او هیاتی در سینه اش از داغ کوثر داشت او ترجمان زخم های کوچه و در بود بر روی جسمش بیت الاحزانی مصور داشت مقتل نویسان شرح میدادند عاشورا آهی که در بین گلو، موسی بن جعفر داشت زیر گلویش زخم شد، اما جدا هرگز در لحظه جان دادن خود سایه سر داشت با روضه های قتلگاه جد خود جان داد با هفتمین زخمی که جدش روی حنجر داشت 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini میرسد از هر طرف زائر مدام از راهِ دور سهم من در حدّ یک عرضِ سلام از راه دور نیستم دور ضریحت؛ در خیالم باز هم - - میروم گم میشوم در ازدحام از راه دور در طوافت می دوَم با پای شعرم هفت بار تا کمی زائر شوم با احترام از راه دور اشک می ریزد دلم؛ از شوق پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام از راه دور آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» راه و رسم توست کاش دریابی مرا در این مقام از راه دور حضرت باب ٱلحوائج هستی و تا زنده ام میگذاری مهربان! سنگ تمام از راه دور بارها با چشم خود دیدم سپردی از کرم زخم هایم را به دست التیام، از راه دور "بُعد منزل نیست" اما در حرم حالم خوش است گر چه میدانم نظر دارد امام از راه دور 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نیست که از سینه برآید دادم سال‌هـا می‌گذرد رفتـه‌ام از یـاد همه کاش می‌کرد اجـل گوشۀ زندان، یادم طایر عرش کجـا، قعـر سیـه‌چال کجا؟ من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا می‌داند بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم به امیدی که رضا لحظـه‌ای آید به برم سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم منـم آن لالـۀ پرپــر شـدۀ دور از باغ که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم مرهـم زخـم تن خستۀ مـن گریه بوَد چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ای شمع جمع آل پیمبر باب‌المراد موسی جعفر نور نهم ز وجه الهی  هفتم امام موسی جعفر بر کائنات رهبر و مولا بر جن و انس سید و سرور دردانۀ علی ولی‌الله ریحانۀ بتول مطهر نجل امام جعفر صادق آیینه‌دار حسن پیمبر هم نجل تو علی ولی‌الله هم صلب توست فاطمه‌پرور قرآن به مدح توست مزین ایمان به مهر توست معطر دل بر مزار تو متوسل جان در حریم توست کبوتر بر پنج مهر نور تو مشرق در شش یم کمال تو گوهر در سینۀ تو صبر محمّد در بازویت شجاعت حیدر خواهی اگر به بازوی بسته در می‌کنی ز قلعه خیبر جودت فزون ز ظرف دو گیتی وصفت ز مدح خلق فراتر آیینۀ تو حسن رضایت معصومۀ تو زینب دیگر جبریل بر طواف مزارت بر گرد کاظمین زند پر هر لحظه از خدای تعالی بر حضرتت درود مکرر در حبس تیره هر شب و هر روز عالم به نور توست منور خلوت سرای حبس گرفته از اشک صبحگاه تو زیور تا چند ای سلالۀ زهرا گیرم ز دور، قبر تو در بر  آیا شود شبی به تضرع بر خاک تربت تو نهم سر؟  از سوز سینه بر تو بسوزم وز اشک دیده چهره کنم تر باور نمی‌کنند بگویم با تو چه کرد خصم ستمگر باور نمی‌کنند که داری آثار تازیانه به پیکر دردا که پیکرت ز درون شد با پیکر حسین، برابر  با هر نفس به زیر شکنجه عمر تو می‌رسید به آخر با یاد آه نیمه شب تو  دارم به دل شرارۀ آذر  در زیر تازیانه به گوشت آمد صدای گریۀ مادر  معصومه کو که بر تو بگرید ای نازنین سلالۀ کوثر  بر تو که یار سلسله‌هایی تابوت تو که جان جهانی دردا که گشت تخته‌ای از در تنها به خاک چهره نهادی  با آنکه بود آن همه دختر جا دارد ار به یاد تو «میثم» گردد بـه اشک دیـده شناور   🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini یارب از ساق پایم می‌چکد خون خلصنی خلصنی من حبس الهارون ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی من که زندان هارون قسمتم شد حلقۀ سلسله هم صحبتم شد ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی خون دل هر شب از چشم ترم ریخت در کنج این قفس بال و پرم ریخت ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی پایم از سلسله دارد نشانه بر تنم مانده جای تازیانه ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی این اشک دیده این سوز و گدازم با خدا سرگرم راز و نیازم ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی هر نفس در جگر داردم شراره قلبم از زهرکین شد پاره پاره ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی هر شب از دیده خون‌دل فشانم کنج زندان نماز شب بخوانم ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ای بـاب مـراد خلق عالم سر تا به قدم رسول‌اکرم هفتم ولـی خدای منـان!        مهر تو روان دین و ایمان     قرص قمرِ امام صادق            نور بصرِ امام صادق   گفتـار تو چون کلام قرآن          در هـر نفست پیام قرآن   صحـن تو تمـام آسمان‌ها         دوران امـامتت زمـان‌هـا   چشم همـه بـر عنـایت تو         سرمایـۀ‌ مـا ولایـت تـو   تو بـاب مـراد عالـم استی تـو کعبـۀ روح آدم استی   تو دسـت عنـایت خـدایی         از خلق جهان گره‌گشایی   ای روح، کبوتـر حــریمت          عالم همه بر در حـریمت   موسایی و عالم است طورت     گردیده کلیم، غرق نورت   دل‌های شکسته کاظمینت       خواندنـد امـام، عالمینت   از دسـت تـو کار حیدر آید          ز انگشت تو فتح خیبر آید   در حبسی و خلق، پای‌بستت    سررشتۀ آسمان به دستت   معـراج تـو بود قعر زندان           خلوتگـه ذات حی منان   پیشانی خود نهاده بر خاک        بگذاشته پا به فرق افلاک   گردیـده نمـاز، سرفرازت          آورده نـماز بـــر نمـازت   زندان شده محفل وصالت      آغوش خـدای ذوالجلالت   زنجیـر، سلام بر تو می‌داد  از دوست پیام بر تو می‌داد     ای گل ز تو آبـرو گـرفته      محبوبِ به حبس خو گرفته!   زندان تو لطف کامل ماست       اشک تو چراغ محفل ماست   اینجا که فراق نیست در بین      بر توست مقام قاب قوسین   اینجا که تجلی خدایی‌ست      تاریکی حبس، روشنایی‌ست   افسوس که حرمتت شکستند   بازوی تو را به حبس بستند   در شأن تو شاخه‌های گل بود     کی شأن تو حلقه‌های غل بود؟   زجرت به هـزار قهـر دادند         در زیر شکنجه زهر دادند   زندانــی عتــرت پیمبــر           افسوس که لحظه‌های آخر   دل شیفتـۀ مدینـه‌ات بـود         زنجیر به روی سینه‌ات بود   پیوستـه سـلام بی‌نیـازت         بر لحظۀ آخـرین نمـازت   با آن همه دختـر و پسرها         رفتی ز جهان غریب و تنها   معصومه کجاست تا که آید        زنجیـر ز گـردنت گشاید؟   با آن که به حبس می‌زدی پر      تابوت تو گشته تختـۀ در   مردم که جنازۀ تـو دیدند           فریاد ز سـوز دل کشیدند   تابوت تو را به شهر غربت         بردنـد ولـی به اوج عزت   بعد از ضرباتِ حلقـۀ غل           تابوت تو گشت غرق در گل   دیگـر نزدنـد تیــر کینت      کی سنگ زدند بر جبینت؟   دیگر نبرید کس سرت را           دیگـر نزدنــد دختـرت را   تا از جگرش شراره خیزد          «میثم» به غم تو اشک ریزد 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini فاطمه! ای دختر پاک پیمبر  بر در، زندان هـارون، گل بیاور!  از پی آزادی موسی‌بن‌جعفر  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  یوسف زنـدانی‌ات گردیـده آزاده  نور عینت کشتـه در حبس بغداد  بی‌کس و تنها و مظلومانه جان داد  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  مانــده آثـار شکنجـه بـر تن او  مانده زخـم سلسلـه بر گردن او  خون دل بودی روان بر دامن او  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  اجر و پاداش رسالت این چنین بود  سلسله بـر گردن مولای دین بود  این همان میراث زین‌العابدین بود  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  آسمان! زین غصه خاک غم به سر کن  حضرت معصومه! رخت غم به بر کن  دخـت زهـرا! گریـه بـر حال پدر کن  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  خنده بادا تا صف محشـر حرامم  بلکه اشک از دیدگان ریزد مدامم  تختـۀ در گشتـه تابـوت امـامم  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  خیزم و سوی خراسـان ره بپویم  دامن خود را ز اشک غم بشویم  تسلیت بـر ضـامن آهـو بگویم  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش ذکر «یاموسی بن جعفر»«یا امام ذوالکرم» آمدم چون راه دادی و نمیگویی که این روسفید و روسیاه است و عرب یا که عجم سفره ام برکت گرفت از ریزه نانِ سفره ات کم شده اما نمیدانم چرا رزق حرم در هوای مشهد و قم بارها حس کرده ام فاصله دارم فقط با کاظمینت یک قدم حضرت باب الحوائج هستی و شد مستجاب حاجتم یا از تو یا از حضرت صاحب-علَم عاشقِ شش گوشه ام؛ هنگام امضایِ برات جا نمانم از نگاه تو؛ نیفتم از قلم بسکه خوبی سائلت را پرتوقع کرده ای کم نمیخواهم؛ نخواهد رفت چون دستت به کم صبر کن آقا! بماند بقیه را فردا بده من‌ نمک نشناسم و حاجت بگیرم میروم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini میرسد از هر طرف زائر مدام از راهِ دور سهم من در حدّ یک عرضِ سلام از راه دور نیستم دور ضریحت؛ در خیالم باز هم - - میروم گم میشوم در ازدحام از راه دور در طوافت می دوَم با پای شعرم هفت بار تا کمی زائر شوم با احترام از راه دور اشک می ریزد دلم؛ از شوق پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام از راه دور آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» راه و رسم توست کاش دریابی مرا در این مقام از راه دور حضرت باب ٱلحوائج هستی و تا زنده ام میگذاری مهربان! سنگ تمام از راه دور بارها با چشم خود دیدم سپردی از کرم زخم هایم را به دست التیام، از راه دور "بُعد منزل نیست" اما در حرم حالم خوش است گر چه میدانم نظر دارد امام از راه دور 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini