#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
@shere_aeini
شاعری دل داده ابراز ارادت میکند
درکنار دفتر شعرش عبادت میکند
هرکه می آید به شوق حضرت از باب الجواد
بیشتر از دیگران بر او عنایت میکند
یک نشان سبز در دستان خدّام حرم
تا بهشت نور زائر را هدایت میکند
دل شکسته میرسیم اینجا ولی این مهربان
با مرام خود دل ما را مرمّت میکند
در نگاه هر مسافر می توان فهمید که...
میرسد روزی که سمت توس هجرت میکند
شاعری میگفت که خورشید هنگام زوال
بر سریر زرد گنبد استراحت میکند
"حجت الله" است و بین ما به نامی مستعار
"ضامن آهو" شده ما را اجابت میکند
تو ولی نعمت ما هستی! و پروردگار
با ولای تو به ما اتمام نعمت میکند
وعده هایی را که بر زوّار کویت داده ای
زائرین را سخت مشتاق زیارت میکند
مثل تو سلطان ندیدم من که در اوج جلال
باز هم حال رعیّت را رعایت میکند
زیر و رو میکرد دل ها مگر در زیر و بم
قاری نقاره ات قرآن قرائت میکند
آن مریض لاعلاجی که سراپا درد بود
بعد شب ها پیش تو یک خواب راحت میکند
رد شده ساعت ز هشت و عاشقی آشفته حال
نا امیدانه نگاهی سمت ساعت میکند
باخودش میگفت اگرآقا جوابش را نداد
ساعت نه با جوادش عرض حاجت میکند
گوشه ی صحنت مگر یوم الحساب دیگری است
پنجره فولاد هم دارد شفاعت میکند
دست هایی پینه بسته دست در دست ضریح
بعد یکسال آمده تجدید بیعت میکند
گاهی از اوقات هم یک پیک اهلی میرسد
از زبان جمع حیوانات صحبت میکند
جالب است آقا که درکوی شما «خورشید» هم
از سوی پائین پا قصد زیارت میکند
خادم کوی تو را نازم که با قدری نمک
دردهای لاعلاجی را طبابت میکند
چهار بست و پنج راه و شش حیات و هفت حوض
بر رئوفی شه هشتم دلالت میکند
من نمیدانم چرا در پیش ایوان طلا
هر لبی از مرد سلمانی حکایت میکند
ضامن آهو شدی! روح غزل پرواز کرد
عاشقی دارد به آئینی سرایت میکند
ای رئوف، ای مهربان، این شاعر شوریده سر
از حضورت آرزوی درک خدمت میکند!
🔸شاعر:
#سید_روح_الله_مؤید
__
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مدح_حضرت_زهرا
@shere_aeini
روزی که از تجسم امکان خبر نبود
روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود
حتی مجال لحظه برای گذر نبود
جز نور احمد از دم خالق اثر نبود
در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود
شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود
زهرا رسید و نور، جهان را فرا گرفت
در آسمان، تجلی توحید پا گرفت
ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت
این نور محض را به بغل مصطفی گرفت
احمد که بوده نور رخش روح کائنات
کامل نبود بی گل او گلشن حیات
عالم در انتظار هبوط فرشته بود
حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود
خاکی که از شعاع الهی برشته بود
دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود
این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است
این نسترن ملیکه ی باغ محمد است
کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است
او مریم است و لایق شأن پیمبری است
چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است
قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است
قدیسه هست و بانوی ملک قداست است
قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است
دختر که بود، ام ابیها لقب گرفت
همسر که شد، حبیبه ی یکتا لقب گرفت
مادر که گشت، سرور زن ها لقب گرفت
در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت
با آنکه درک شوکت او کار خاتم است
فرصت برای شرح مقامات او کم است
دنیا مجال نیست که او بی نهایت است
هر نکته از کرامت او صد حکایت است
این شاعرانگی سندش در روایت است
روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است
آن روز، قدر فاطمه فهمیده می شود
با حکم او بساط جزا چیده می شود
روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند
یک مشت دلسپرده به دنبال فرصت اند
حتی پیمبران که بزرگان امت اند
چشم انتظار شافع روز قیامت اند
زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست
آری که اختیار قیامت به دست اوست
ای سیب دلربا که نصیب علی شدی
محبوب مصطفی و حبیب علی شدی
با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی
در شورش زمانه، شکیب علی شدی
نامت کنار نام خداوند خورده است
جان علی به جان تو پیوند خورده است
در مردمی که جهل به آن ها سوار شد
دختر به گور کردنشان افتخار شد
تو آمدی و عزت زن آشکار شد
این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد
در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست
یک زن، تجلی صفت رحمت خداست
خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت
جبریل پر کشیده به بام ارادتت
سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت
ایاک نعبد است گواه عبادتت
مادر ندیده ایم به این اوج بندگی
در بندگی نمونه و در کار زندگی
تیغ علی که شهره به هر کارزار شد
خم شد به پایبوسی تو، ذوالفقار شد
برخواست موج و در قدمت آبشار شد
پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد
در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست
حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست
تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود
حوریه ای که چادر او وصله دار بود
همسایه با دعای شبت برقرار بود
آل عبا به محور تو استوار بود
قرآن ناطقی تو و قرآن داورت
بوده است همچون آینه ای در برابرت
ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات
دست قضا و پای قدر در اراده ات
زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات
صبر و حیا دو ویژگی فوق العاده ات
صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود
سعی تو داد خواه امیر غدیر بود
روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت
جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت
آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت
آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت
این ننگ بر حکومتشان ماند تا ابد
باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد
می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است
دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است
بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است
از چاه آب آوری و خانه شاهد است
وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو
بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو
روزی که کارنامه ی اسلام دود شد
سکان دین اسیر هوای یهود شد
بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد
دستت به دستگیری امت کبود شد
راه علی گرفتی و گشتی فدای او
بودی در اوج غربت او آشنای او
🔸شاعر:
#سید_روح_الله_مؤید
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini