#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
"آغشته با نسیم تو در گفتن آمده
پیک سپیده با خبری روشن آمده
رنگین به خون منتشرت با نسیم صبح
بوی «چهار گمشدهپیراهن» آمده
تا از کدام بادیه، غلتان به خون خویش
بوی «چهار شیر شهید» من آمده
طوفان به داغ کیست؟ که چونان زنی عرب
صورت خراش داده و در شیون آمده
در شیشه، مشت خاک، بدل میشود به خون
گریان رسول، آینه بر دامن آمده
بر نیزه چون طلایۀ خونین کاروان
آنک ز گرد راه، سری بیتن آمده
ای خیل اشک و آه، سواد سپاه تو!
در خون نشست مردم چشمم به راه تو
تا چون تو را زمانه به ماتم قرین کند
داغی چنان رساند که غربتنشین کند
در غربت مدینه بدل میشود به خون
خاکی که نقش مهر تو، داغ جبین کند
از نالههای گرم تو نای زمان پُر است
تا خود چهها که این نفس آتشین کند
بیشک به چلّه با تو نشستهست آسمان
تا گریه پا به پای تو یک اربعین کند
دود از خیام سوخته برخاست، نوحه کن
چندان که تیره آه تو روی زمین کند
«کوه از کمر شکست»، مگر یک دم اقتدا
با شانۀ صبوری «امّ البنین» کند
برآن سرم که «فاطمه» را همرهی کنم
با روضهخوان داغ تو قالب تهی کنم
با «فاطمه» مخواه برابر صدا کنند
نام مرا مباد که «مادر» صدا کنند
با کودکان خویش سپردم، مرا مباد
همنام «یادگار پیمبر» صدا کنند
میخواستم «حسین و حسن» را به خانهات
باری، امام! «سید و سرور» صدا کنند
میگریم از تداعی عصری که خیمهها
«عباس» را به گریه، مکرر صدا کنند
شاید به دیدن زره چاک چاک او
شیر مرا«شقایق پرپر» صدا کنند...
با کاروان خیمگیان حسین ـ اسیر ـ
نالید و گفت: «بند دلم پاره شد، بشیر!»...
از خیمههای تشنه، علمدار، تشنهتر
سقا لب فرات و لب یار تشنهتر
هر بار از مصاف عطش بازگشته بود
عباسِ تشنۀ من و اینبار تشنهتر
قامت به یاد قدّ تو بستهست اگر بر آب
افتاده عکس سرو و سپیدار، تشنهتر
مستی تویی که ساغر دریا هر آنقَدَر
از جرعههای کام تو سرشار، تشنهتر
یکسوی دشت قافله در موج انتظار
یکسو نگاه قافلهسالار، تشنهتر
تیر سهشعبه گفت: «از آغاز، جای مشک
بودم بر آن دو دیدۀ خونبار، تشنهتر»
راوی نشست و قصۀ دست بریده کرد
با من حکایت تو به آب دو دیده کرد...
از حال روزگار، خبر میرسد به من
باری، خبر به حال دگر میرسد به من
از داغها هر آنچه بجویی سترگتر
داغ سترگ چار پسر میرسد به من
چشمی به روزگار ندارم، ولی دریغ
از دست او دو دیدۀ تر میرسد به من
خشکیده خون بازوی عباس روی آن
وقتی به یادگار، سپر میرسد به من
زان حج ناتمام، طواف سر «حسین»
یا استلام دست «قمر» میرسد به من؟
خورشید روی نیزه به زینب رسیده بود
مهتاب روی نیزه اگر میرسد به من
ابری برآمد و خبر از کاروان رسید
راوی به گریه پیشتر از کاروان رسید..."
ای غربت مدینه به شام تو، نوحهخوان
عالم ز نالههای مدام تو نوحهخوان
شبهای بیشماری از این دست، اختران
بر زخمهای «ماه تمام» تو نوحهخوان
ای چاوشان قافلۀ غربت حسین
در لحظۀ وداع و سلام تو نوحهخوان
عرش خدا، نظاره کن! آنک به قتلگاه
بر پیکر غریب امام تو نوحهخوان
راوی رسید و نوحهکنان گفت: «جان آب
برخیل تشنگان خیام تو نوحهخوان»
در من هزار حنجره روزی هزار بار
اینگونه با شنیدن نام تو نوحهخوان
در ماتم حسین تو همدوش فاطمه
گرید بقیع با تو در آغوش فاطمه
🔸شاعر:
#علیرضا_رجبعلی_زاده
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini