#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
احساس می کردم که درخاک خراسانم
در مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانم
روی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بود
هم یا جواد العشق بود و هم رضا جانم
از بس فضای صحن ها مانند مشهد بود
شک کرده بودم میزبانم یا که مهمانم
دنبال جسمی تازه بودم بین زائرها
دنبال یک قالب برای روح عریانم
درمحضر باب الحوائج حس من این است
با پهلوان نَفْس پیش هفتمین خوانم
دور ضریحش بود که یک لحظه حس کردم
در نوکری هم شانه با موسی بن عمرانم
یک بار کظم غیظ کردم تازه با سختی
از آن به بعد احساس کردم من مسلمانم
تا که بگردد چرخ بر وِفق مراد من
باید خودم را دور این مرقد بگردانم
وقتی که درهای حرم را خادمان بستند
احساس کردم سیزده شب توی زندانم
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است
مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است
این جاده ازبهشت خدا می رسد زمین
ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است
درلوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت :
این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است
ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح...
اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است
اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست
از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است
امشب برای صبح قیامت دعا بخوان
آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است
آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا:
این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
سوز مناجات تو پر کرده زمان را
آتش زده داغت دل هفت آسمان را
هرشب دعاگوی تمام خلق هستی
نفرین نکردی دشمن نامهربان را
بغضی نشسته در گلویت مثل حیدر
داری بخاطر درد خار و استخوان را
دربند هستی شیعیان آزاد باشند
زیرشکنجه میکشی بار گران را
شمع وجودت ذره ذره مي شود آب
داری تحمل میکنی زخم زبان را
روح تو را دشنام ها آزرده کرده
فکری بکن مأمور های بددهان را
وا کرده پای ابن شاهک را به زندان
نفسی که تا گودال برده ساربان را
شکر خدا فردا نمی بیند عزیزت
روی لبان خشک تو خون روان را
دختر ندارد طاقت اینکه ببیند
هر صبح و شب بی حرمتی این و آن را
چشم حرامی سوی ناموست نیفتد
هرگز نبیند خنده ی شمر و سنان را
یا که زبانم لال در بین اجانب...
حتی نبیند سایه ی نامحرمان را!!
بر سینه ی تو رد پای چکمه ای نیست
از تو نمیگیرد سنان تاب و توان را
دیروز اما مرکب دشمن در آورد
زیر و بم تلخ صدای استخوان را
زخم لبان چاک چاکت یادت آورد
بزم شراب و ضربه های خیزران را
اصلا حسین کنج زندانی و با خود
کنج خرابه میبری مرثیه خوان را
بر روی نیزه هم شده برگرد امشب
آرام کن با خنده ای معصومه جان را
🔸شاعر:
#وحید_کردلو
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
قاضی حاجات همه موسی بن جعفر
شور عبادات همه موسی بن جعفر
عشق تو در ذات همه موسی بن جعفر
مهرت مباهات همه موسی بن جعفر
با مهر تو ایمانمان را پروراندیم
بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندیم
ای خانه ات آباد یا باب الحوائج
کارم به تو افتاد یا باب الحوائج
از دست دل فریاد یا باب الحوائج
داد آبرو بر باد یا باب الحوائج
اهل گناهیم و نکردیم اعترافی
بیدار کن ما را شبیه بُشر حافی
تو عاشق خلوت نشینی با خدایی
تو روح بخش رویش سبز دعایی
در سجده هایت مست ذکر ربنایی
وقت عبادت از همه عالم جدایی
هفت آسمان مشتاق ذکر یا مجیرت
در کنج زندان هستی و عالم اسیرت
تو در سیاهی های عالم نور هستی
در کنج زندان نه میان طور هستی
دُرّ امام صادقی مستور هستی
یک عمر هست از خانواده دور هستی
آقا همه دلتنگ دیدار تو هستند
یک عمر با گریه به پای تو نشستند
آقا خیال آمدن دارد؟ ندارد
آیا توانی در بدن دارد؟ ندارد
حتی رمق در پا شدن دارد؟ ندارد
جان لبی بر هم زدن دارد؟ ندارد
هر چند غرق جلوه های دوست مانده
از او فقط یک استخوان و پوست مانده
آقا بگو با ما از آن زندان آخر
شد دیده ها دریا از آن زندان آخر
خون شد دل زهرا از آن زندان آخر
خون می چکد از پا از آن زندان آخر
با تو چه کرده دشمن پست یهودی
خورده به روی صورتت دست یهودی
در کنج زندان ظلم ها تکرار می شد
با تازیانه روزه ای افطار می شد
آزارها دادند هر مقدار می شد
در نیمه ی شب با لگد بیدار می شد
دشمن ندارد بهر کار خود دلیلی
یا تازیانه می زند یا ضرب سیلی
آهسته آهسته خودش را جا به جا کرد
اول برای شیعیان خود دعا کرد
معصومه را با گریه های خود صدا کرد
افتاد بر روی زمین یاد رضا کرد
ای میوه ی قلبم ببین بابا چه حالی است
اینجا فقط جای تو با معصومه خالی است
روح تو را تا درگه محبوب بردند
هم زهر خوردی هم تو را مضروب بردند
جسم تو را بر تکه ای از چوب بردند
بد بود اما عاقبت شد خوب بردند
هر چند بر روی زمین مانده تن تو
غارت نکرده هیچ کس پیراهن تو
آقا خدایی بی کفن ماندی ؟ نماندی
در بین گرما پاره تن ماندی ؟ نماندی
آیا بدون پیرهن ماندی؟نماندی
در زیر دست و پا شدن ماندی ؟ نماندی
گرچه عزادار شهید کاظمینم
امشب پریشان پریشان حسینم
آیا کسی با مرکب از روی تو رفته؟
چنگ کسی آیا به گیسوی تو رفته؟
یا نیزه ای مابین پهلوی تو رفته؟
آیا سه شعبه روی بازوی تو رفته؟
قربان آن قامت که بر روی زمین خورد
قربان آنکس که عمود آهنین خورد
🔸شاعر:
#مجتبی_شکریان
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
در دل زندان غم طوری ز پا افتاده ام
گوییا مرغی شدم که از نوا افتاده ام
در سیه چالی که تاریک و نمور ست و مخوف
سالهای سال.. با حال بکا افتاده ام
روزها را روزه می گیرم به عشق یک نفر
بارها.... یاد شهید کربلا افتاده ام..
با لب تشنه کتک ها خورده ام مثل حسین
پیرمردی خسته ام که بی عصا افتاده ام
حرف بد بر مادرم زد یک یهودی.. زان سبب
مضطرب روی زمین از ناسزا افتاده ام
تازیانه خورده است بر پهلویم آه ای خدا
من.. به یاد مادرم خیر النسا افتاده ام..
خورده سیلی بارها بر صورتم در بین حبس
من به یاد چشم های مجتبا افتاده ام
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
از در و دیوارِ زندان ناله وُ غم می چکد
از قنوتِ دستهایت اشکِ ماتم می چکد
از دلِ خونینِ تو سجاده آگاه است و بس
همدمِ تنهاییِ تو شانه ی ماه است و بس
دست و پایت در غل و زنجیر مسموم از سمیم
آه از زهرِ عدو وُ جسمِ آقای کریم
هی از این زندان به اون زندان تنت بی تاب شد
تا که جسمت مثلِ شمعی ذره ذره آب شد
روضه ی معصومه هر شب از فراقِ روی توست
شعله ی شمعِ نگاهش بی قرارِ کوی توست
میفرستی اشکِ چشمت را به دنبالِ رضا
خون به دل دارد پسر بر گردنش شالِ عزا
مثلِ مادر می شوی وقتی که نالانی ولی
او میانِ کوچه وُ تو بینِ زندانی ولی
در شرارِ تب بسوزد جسمِ آقای غریب
بر سرِ بالینِ او نه همدمی و نه طبیب
گرچه این گل از نفاق و کینه پرپر می شود
قلبِ ما در آسمانِ او کبوتر می شود
تشنه لب بودی تنت عریان نمانده بر زمین
لیک شاهِ دین فتد با ضربتی از صدرِ زین
دست و پا میزد حسین در پیشِ چشمِ خواهرش
دیده آنجا غرقِ خون افتاد از کین پیکرش!
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
ما آل هاشمیم حقارت زما بری است
آئینمان مبارزه با ظلم وخود سری است
ما آل هاشمیم وچه تشویشمان ز حبس
آید به زیر پرچم ما هرکه حيدري است
گر در عراق سکّه ی ما را نمی خرند!
جای شگفت نیست که الله مشتری است
افتاده ذوالفقار اگر از دست اهلبیت
آن تیغ در تصٌرف فرزند عسکری است
مهدیّ ما دمی که بپا خیزد از حجاز
آن روز، روز نصر وقیام سراسری است
درسجده گریه کردم وهارون به طعنه گفت
گریه نشان ضعف وخلاف دلاوری است
او بی خبر ز منزلت آل هاشم است
گریه پس از نماز زِ آداب صفدری است
زد تازیانه سِندِ لعین. گفتمش، بزن
این تازیانه خوردن ما ارث مادری است
ما را به جرم عشق، به زنجیر بسته اند
تقصیرمان حمایتِ دین پیمبری است
این خیمه شُعبه ای بود از خیمه حسین
این انقلاب، ادامه آن راه ورهبری است
نازم به کشته ای که زجان دست شُست
وگفت
معیار سربلندیِ عشاق، بی سری است
بی معرفت مباش "کلامی" به اهلبیت
مولاشناسی از ادب و شرط نوکری است
هر دم حسین را به ابوالفضل ده قسم
این عهد نامه ویژه ی تُرکان آذری است
🔸شاعر:
#استاد_کلامی_زنجانی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
خدا از ما نگیرد منت بابالحوائج را
غمِ او روضهی او صحبت بابالحوائج را
سر هر روضهای که گریه کردم سفرهای دیدم
خدا از ما نگیرد هیأت بابالحوائج را
سرِ راهش گرفتم کاسهام را کاسهام پُر کرد
گدا باید بداند عادت بابالحوائج را
کریمان چشم بر راهاند چیزِ کم نباید خواست
خدا پاینده دارد دولت بابالحوائج را
از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست
اگر این خانه دارد برکت بابالحوائج را
سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد
خدا را شکر دارم حضرت بابالحوائج را
برای قُرب لازم بود اگر ما سجدهای کردیم
نگیرید از سرِ ما عزت بابالحوائج را
وصیت کردهام آنروز بگذارند بر چشمم
کنارِ مُهرِ تربت ، تربت بابالحوائج را
تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم
نمیدانیم اما قیمت بابالحوائج را
خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت
نگاهِ دخترِ بی طاقت بابالحوائج را
سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس میکرد
یقینا زیر پایش قامت بابالحوائج را
سیه چال آنقدر تاریک زهرا هم نمیبیند
کبودیهای روی صورت بابالحوائج را
برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را
حرامی کم نموده زحمت بابالحوائج را
دعاکن زیر این زنجیرها شلاقها غُلها
نبیند دختر او حالت بابالحوائج را
نمیشد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود
کسی زخمی نموده غیرت بابالحوائج را
به روی تختهای اُفتاده گِردش چار حمال است
اما شُکر
نمیبیند رضایش غارت بابالحوائج را
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
زمین دست توسل زد به پایش آسمان حتی
ستاره در ستاره پیرو اش شد کهکشان حتی
اگر چه دور تا دورش در و دیوار زندان بود
نشد خاموش خورشیدی که بوده نیمه جان حتی
تجلی داشت در والکاظمین الغیظ طوری که
تجری داشت پیش صبر او زخم زبان حتی
معین کرد با یک گوشه چشمش رزق عالم را
کسی که لب نزد آسوده بر یک لقمه نان حتی
کریم است آنچنان که باورم خواهد شد آن دنیا
اگر گویند بخشیده به زندانبان امان حتی
امام و دست بسته قصه تا کی میشود تکرار
مدینه شام یا بغداد؟ ساکت شد زمان حتی
مسیحا بود یا یوسف؟ همان مردی که در زندان
هدایت شد ز انفاسش زن آوازه خوان حتی
همه دیدند از این گل نمانده غیر گلبرگی
بعید است اینکه بشناسد تنش را باغبان حتی
غریبی یعنی آن شاهی که بعد از رنج زندانش
نشد تشییع روی شانه های شیعیان حتی
🔸شاعر:
#احمد_حیدری
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده
به روی پهلوی تو چند جای پا مانده
نفس کشیدهای و بند آمده نَفَست
به سینهات چقدَر استخوان، رها مانده
خدا کند تو دگر مثل فاطمه نشوی
خدای، رحم کند بر تنِ بجا مانده
به سجده میروی و مثل بید میلرزی
قیام کن که تسلّای ربّنا مانده
بهفرضهمکهخودت ازجهان،خلاصشوی
هنوز، غربتِ معصومه و رضا مانده
کمی اگر غُل و زنجیرها امان بدهد
صدا هنوز در این اشکِ بیصدا مانده
دوباره روضۀ جانسوز پنج تن داری
بخوان که روضۀ مکشوفِ کربلا مانده
بخوان که شمر، نشسته به سینهای خسته
اگرچه سینه شکسته ولی صدا مانده
به التماسِ صدای حسین، یا زینب!
برو حرم که غم گوشوارهها مانده
🔸شاعر:
#حمید_رمی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
چون کمانداری رها کرده است چشمت تیر را
تا که در چنگ آوَرَد این صید از جان سیر را
در هوای بوسه بر پای تو باید رشک برد
از همان صبح ازل تا به ابد زنجیر را
ای امام بی جماعت، ای که میگوید فلک
پشت هر تکبیرة الاحرام تو تکبیر را
با نگاه تو هدایت شد زنی آوازه خوان
ای بنازم-گوشه چشم تو-این اکسیر را
مثل خورشیدی که بر تاریکی شب چیره شد
سخت رسوا کرده ای این امت تزویر را
گرچه بر یک تخت چوب،اما تنت تشییع داشت.....
یادم اورده است این تشییع آن تصویر را
شد قیامت،آسمان خاموش شد،خورشید سوخت
کرده اند انگار نازل سوره تکویر را
پادشاهی زیر سمّ اسب ها تشییع شد
در حصیری جمع کردند آیه تطهیر را....!
🔸شاعر:
#عباس_جواهری_رفیع
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
مغنّیان خوشآواز و مطربان، در آن
به گِرد مَسند او پایکوب و دستافشان...
بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور
به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور
ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود
ز بیوفایی دنیا زبان به نظم گشود
ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری
که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری
چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند
که شعر او تن هارون مست را لرزاند
زبان گشود به تحسین، که ای بلندمقام!
کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام
خلیفه را سخنان تو داد آگاهی
ز ما بگو صلۀ شعر خود چه میخواهی
بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی
مرا به حبس بود یک امام زندانی
مراست یار عزیزی چهارده سال است
گهی به حبس و گهی گوشۀ سیهچال است
ضعیف گشته به زیر شکنجهها تن او
بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او
من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر
به غیر حکم رهایی موسی جعفر
چو یافت خواهش آن شاعر توانا را
نوشت حکم رهایی نجل زهرا را
نوشته را به همان شاعر گرامی داد
بگفت صبح، امام تو میشود آزاد
ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را
گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را
بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است
به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است
علی الصباح روان شد به جانب زندان
لبش به خنده و چشمش ز شوق اشکافشان
اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان
عزیز ختم رسل را رها کن از زندان
به خنده سندی شاهک جواب او را داد
که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد
ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود
در انتظار عزیز دل پیمبر بود
که در گشوده شد و شد برون چهار نفر
به دوششان بدنی بود روی تختۀ در
هزار جان گرامی فدای آن پیکر
که بود پیکر مجروح موسی جعفر
گشوده بود ستم پیشهای به طعنه زبان
که هست این بدن آن امام رافضیان
امام، موسی جعفر که جان فدای تنش
اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش
مشیّعین تن پاک یوسف زهرا
شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا
به اسبها ز ره کینه نعل تازه زدند
چه زخمها که دوباره بر آن جنازه زدند...
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات
وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات
جز یاد حق در خلوتت راهی ندارد هیچکس
وقتی که هستی همقسم با سجدۀ طولانیات
هر بار یونس میشود مبهوت کظم غیظ تو
چشمی ندیده یکدم از این قوم روگردانیات
هر کس اسیر سورۀ والشمسِ رویت میشود
از قعر ظلمت میرسد تا ساحل نورانیات
عزم تو فولادیتر است از میلههای این قفس
هرگز ندیده دیدۀ فرعونیان حیرانیات
«یا رَبِّ خَلِّصنِی مِنَ السِّجن» از نگاهت میچکد
اما همه در حیرت از آرامش طوفانیات
یعقوبی و دارد دلِ تنگت هوای یوسفت
بوی مدینه میوزد از گریۀ پنهانیات
با بُشر حافی آمدم امشب به سوی طور تو
آزاد آزاد است از بند جهان زندانیات
🔸شاعر:
#یوسف_رحیمی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
روزهای تیره هریک شبتر از دیروز تار
در میان دخمهای سر شد ولی نفرین نکرد
هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزیاش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد
روزهٔ غم، سجدهٔ غم، شکر غم، افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد
وای اگر نفرین کند دنیا جهنم میشود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد
وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد
آن دم بیبازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید میشد آخر شد ولی نفرین نکرد
🔸شاعر:
#انسیه_سادات_هاشمی
____
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانیست
ستارهها اگر از آسمان فرو ریزند
بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانیست...
ز تیرگی، شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیِ اله زندانیست
ز اشک دیده چراغی مگر بر افروزد
سپیدهای که به شام سیاه زندانیست
خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جُرم اینکه ندارد گناه زندانیست
🔸شاعر:
#استاد_سید_رضا_موید
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال
در سجده آمده همه جانش دعا شده
از فتنههای سلسلۀ تیرگی تنش
هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده
چون جامهای فتاده به گودال قتلگاه
تصویری از حماسۀ کرببلا شده
هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او
آیینهدار حرمت دین خدا شده
امروز کیمیای جهان سرزمین ماست
این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده
معصومه، کوثریست کز امواج حلم و علم
دریای خفته در دل ایران ما شده
دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید
هر دم به یُمن پنجرههایی که وا شده
موسای دیگریست، کنون نیل دیگریست
فرعونهاست غرقۀ دام بلا شده
من پابرهنه آمدم از خویشتن برون
ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟
دریابمان که دربهدر نفس سفلهایم
ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده
یارا دری گشا که تو بابالحوائجی
دل در سیاهچالۀ دنیا فنا شد
🔸شاعر:
#علی_محمد_مودب
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش
کسی که از خلیفه تا گدای کوچهگرد شهر
نمکپرورده بود از سفرههای فضل و احسانش
به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود
به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش
سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش
شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش
کسی از پشت این در دست خالی برنمیگردد
مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش
به عطر ربنای جاری بین قنوت خود
بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش
نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیباییاش این بس،
بگویم هست ماه آسمان آیینهگردانش
دلش آشفتهتر از تشنه کامیهای عاشوراست
عطش پشت عطش میریزد از لبهای عطشانش
گلو میداند این بغض نفسگیر صدایش را
که حتی کوه باشد میکند این داغ ویرانش...
🔸شاعر:
#مهدی_حنیفه
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت
طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر میروید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
مگر خورشید را هم میتوان خاموش کرد آخر
کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکیتر
که در آن نخنما آغوش اسرار الهی داشت
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است
مگر او نیت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت
هماره آه او خرج دعا بر دیگران میشد
اگر در سینهاش یارای آهی گاهگاهی داشت
به تسبیحش قسم، زنجیرۀ عالم به دست اوست
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت
چه بنویسم از آن گودال، از آن قعر سجون، از زخم
از آن زندان که حکم روضههای قتلگاهی داشت
تمام کشور من، کاظمین کوچک مردیست
که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت...
🔸شاعر:
#سید_حمیدرضا_برقعی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت
رنگی کبود و دیده ای دلواپسش تر داشت
خورشید در زنجیر بود و نور می افشاند
او چشم هایی نافذ و قدیسه پرور داشت
زندان در آغوشش گرفت و نورباران شد
چون بوریایی که کسی را گرم در بر داشت
پایش شکست و آه زهرا رفت تا بالا
یعنی ستون عرش آن لحظه ترک بر داشت
با چشم نیمه بسته جان می داد؛ یعنی که
شوق وصال دخترش را بار دیگر داشت
زندان به زندان مجلس روضه عوض میکرد
بر لب نوای یاحسین و وای مادر داشت
وقتی کبودی تنش تکثیر شد گفتند:
او هیاتی در سینه اش از داغ کوثر داشت
او ترجمان زخم های کوچه و در بود
بر روی جسمش بیت الاحزانی مصور داشت
مقتل نویسان شرح میدادند عاشورا
آهی که در بین گلو، موسی بن جعفر داشت
زیر گلویش زخم شد، اما جدا هرگز
در لحظه جان دادن خود سایه سر داشت
با روضه های قتلگاه جد خود جان داد
با هفتمین زخمی که جدش روی حنجر داشت
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیهچال، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
«تا بال و پرم بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»
🔸شاعر:
#استاد_علی_انسانی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفرهی موسیبنجعفر بود
اگر بابالحوائج خوانده میشد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دلهای مضطر بود
زن بدکار و بشر حافی و مردان زندانبان
به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود
عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او
به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود
اسیری که تمام مدت آزادیاش تنها
زمان رفتن از زندان به یکزندان دیگر بود
امام مهربان مسلمین افطار هر روزش
به دست سندیبنشاهک ملعون کافر بود
اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند
که بر یک تختهپاره در غل و زنجیر، پیکر بود
به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را
به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
____
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با هشتگ #مرثیه_امام_کاظم علیه السلام در دسترس است 🙏
#امام_کاظم
دلت سوی خدا پرواز کرده
غم خود را به او ابراز کرده
توئی تنها کسی که روزه اش را
به ضرب تازیانه باز کرده
#سیدهاشم_وفایی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد
گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
🔸شاعر:
#سعید_خرازی
____________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini