نایب الزّیاره
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
دست و صورتی به گوشۀ ضریح او کشیدی و
از شمیم وصل شادمان شدی،
لطف کن
از تمام شاخهها و برگها
رودها و چشمهها
کوهها و تپّهها
از تمام گامها، شتابها، درنگها
با دلی شکسته، یاد کن
لطف کن
از تمام بازماندهها
از تمام غنچههای بیپناهِ غزّه و عراق و شام
از عقیقهای بییمن
از اویسهای بیقرَن
از کبوترانِ تشنه و به هم فشردۀ منا
با دلی شکسته، یاد کن
ای نسیم صبحدم، سفر به خیر
نایبالزّیاره باش!
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #زیارت_اربعین
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهادت مکرّر
سرفههای خشک نیمهشب
از گلوی تو سرک کشیده است
خسخس تنفّست طنین ذکرِ «هو»ست
جوهر صدای تو
تلفّظ لغات را رقیق کرده است
جنس این صدا چهقدر فرق میکند
این جرقّهای که سینۀ تو را خراش داده است
از لبت زبانه میکشد
تا که انفجارهای احتمالی میان راه را
چون عصای معجزه ببلعد و نهان کند
بغض شیمیاییات فضای روضه را عمیق کرده است
ای دم تو گرم!
ای دم تو دلپذیر!
درد مزمنت شهادت مکرّر است
با پیاده آمدن
بیشتر نفس بگیر
بیشتر شهید شو
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #زیارت_اربعین | #جانبازان_شیمیایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
صحن قدس
روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
وسعتِ «صحن جامع رضوی»
کشتزار خروش مردم بود
حاج قاسم میان جمعیت
با امام رئوف نجوا داشت
بر لبش آیۀ تبسم بود
این تبسم چقدر معنا داشت!
از همان دور، از دل تابوت
گفت: «سلطان طوس! ممنونم»
با دعای شما شهید شدم
من به این بارگاه مدیونم
او که پولادمرد میدان بود
باز پل زد به پنجرهفولاد
با همان دستِ از تن افتاده
دل خود را به دست آقا داد
مردی از «صحن انقلاب» آمد
گل پرپر، به شوق ریشه رسید
گل سرخی که ارباً اربا بود
انقلابیتر از همیشه رسید
«صحن رضوان» به وجد آمده بود
چون که زیباییاش دو چندان شد
خون «صحن غدیر» میجوشید
«صحن کوثر» گلابباران شد
«صحن آزادی» حرم هرگز
در حصار قفس نمیافتد
تا که آزادمردها باشند
«صحن قدس» از نفس نمیافتد
به شهید حرم نگاه کند
هر کسی که به عشق مشکوک است
«صحن جمهوری» امامرضا
ساعت آفتابیاش کوک است
بغض نقّارهخانه چندینبار
در غم خادمی عزیز شکست
با هیاهوی کفشداریها
روی تابوت او غبار نشست
غرفهها، بقعهها پر از حسرت
حجرهها غرق در پریشانی
همه زیر رواقها گفتند:
«مرحبا قاسم سلیمانی!»
یا امامِ رضا! منِ شاعر
کاش میشد ملازمت باشم!
دعبلِ تو که نه، ولی ای کاش
دعبلِ حاج قاسمت باشم!
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
زائر
از عزت و شوکت تو هم میترسند
از جلوۀ غیرت تو هم میترسند
کرمان شده غرق خون و دنیا فهمید
از زائر تربت تو هم میترسند
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی (زائر)
🏷 #حاج_قاسم_سلیمانی | #شهدای_کرمان
🇮🇷 @Shere_Enghelab
عهد اُخوت
ما با شهدا، عهد اُخوت بستیم
با فتنه و تحریم، عقب ننشستیم
هرچند که سفرههای ما کوچک شد
مأمور به انجام وظیفه هستیم
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی (زائر)
🏷 #انقلاب_اسلامی | #انتخابات
🇮🇷 @Shere_Enghelab
نویدبخش شهادت
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
قناریان کلامش هنوز میخوانند
نوای سُنتیاش را بهروز میخوانند
قناریان کلامش هنوز جان دارند
«صدا صداست که...» پس عمر جاودان دارند
کتاب و دفتر از اندیشهاش فروغ گرفت
چراغ دانش او جلوۀ نبوغ گرفت
کتاب، واسطهای بین اوست با این نسل
مطهّری، هنر گفتگوست با این نسل
خرد، هنوز مرید جنون و مستیِ اوست
مرکّب آینهدار قلمبهدستی اوست
بخوان زمانه! بخوان با رساترین فریاد
از او بگو و بخوان باز! هر چه، بادا باد!
بخوان به نام بزرگی که آسمانی شد
فروتنانه درخشید تا جهانی شد
صفای باطنیاش غبطهآور است هنوز
که کوچه باغ نیایش معطّر است هنوز
کتاب و سنّت و اجماع و عقل را فهمید
رموز تازهای از عقل و نقل را فهمید
کتاب و منبر و سجّاده را به هم آمیخت
سه رود منشعب از کوه را به دریا ریخت
نهال کاشت ولی ریشه را عمیق نشاند
به خاک پایۀ اندیشه را عمیق نشاند
هزار پنجره را رو به آفتاب گشود
-هزار پنجرۀ مستعدِّ کشف و شهود-
گشود پنجرهها را، وَ با دو بال قنوت
خودش پرنده شد و پر کشید تا ملکوت...
نسیم، معتکف گوشۀ عبایش بود
فرشته، دست به دامان ربّنایش بود
تمام دلخوشیِ کوچه و خیابان از
نفَس نفَس زدن عطر آشنایش بود
در آن شبِ خفقان که سکوت شایع بود
درست اوج سحرخیزی صدایش بود
تلاش کرد و سرانجام هم نصیبش شد
اجابتی که برازندۀ دعایش بود:
پیامبر شبی آمد به خواب شیرینش
و بوسه زد به لبان مبلّغ دینش
و بوسه زد که بگوید جهاد یعنی این
سلوک یعنی این، اجتهاد یعنی این
نویدبخش شهادت به خواب او آمد
به خواب نیمهشبش صبح آرزو آمد
چگونه میشد از آن شور و شوق دم نزند
و زود پا نشود، اندکی قدم نزند
چگونه میشد از تاب و تب نگوید هیچ
و از حرارت بر روی لب نگوید هیچ
چه خوب شد که -اگر رفت- پیش ماست هنوز
هزار باغ پر از گُل از او به جاست هنوز...
سپرد دست خدا رشتۀ کلامش را
تمام کرد به خون، شعر ناتمامش را
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #عالم_مجاهد | #شهید_آیتالله_مطهری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«نایبالزّیاره»
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
دست و صورتی به گوشۀ ضریح او کشیدی و
از شمیم وصل شادمان شدی،
لطف کن
از تمام شاخهها و برگها
رودها و چشمهها
کوهها و تپّهها
از تمام گامها، شتابها، درنگها
با دلی شکسته، یاد کن
لطف کن
از تمام بازماندهها
از تمام غنچههای بیپناهِ غزّه و عراق و شام
از عقیقهای بییمن
از اویسهای بیقرَن
از کبوترانِ تشنه و به هم فشردۀ منا
با دلی شکسته، یاد کن
ای نسیم صبحدم، سفر به خیر
نایبالزّیاره باش!
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #زیارت_اربعین
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«نایبالزّیاره»
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
دست و صورتی به گوشۀ ضریح او کشیدی و
از شمیم وصل شادمان شدی،
لطف کن
از تمام شاخهها و برگها
رودها و چشمهها
کوهها و تپّهها
از تمام گامها، شتابها، درنگها
با دلی شکسته، یاد کن
لطف کن
از تمام بازماندهها
از تمام غنچههای بیپناهِ غزّه و عراق و شام
از عقیقهای بییمن
از اویسهای بیقرَن
از کبوترانِ تشنه و به هم فشردۀ منا
با دلی شکسته، یاد کن
ای نسیم صبحدم، سفر به خیر
نایبالزّیاره باش!
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #زیارت_اربعین
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«شهادت مکرّر»
سرفههای خشک نیمهشب
از گلوی تو سرک کشیده است
خسخس تنفّست طنین ذکرِ «هو»ست
جوهر صدای تو
تلفّظ لغات را رقیق کرده است
جنس این صدا چهقدر فرق میکند
این جرقّهای که سینۀ تو را خراش داده است
از لبت زبانه میکشد
تا که انفجارهای احتمالی میان راه را
چون عصای معجزه ببلعد و نهان کند
بغض شیمیاییات فضای روضه را عمیق کرده است
ای دم تو گرم!
ای دم تو دلپذیر!
درد مزمنت شهادت مکرّر است
با پیاده آمدن
بیشتر نفس بگیر
بیشتر شهید شو
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #زیارت_اربعین | #جانبازان_شیمیایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«کهیعص»
در کنار موکبی نشستهام
به آسمان نگاه میکنم
در خیال خود
با مرکّب و قلم
روی برگهای ابر و باد
مینگارم آیۀ شریفهای:
«کاف هاء یاء عین صاد»
این حروف سادۀ مقطّعه
راز و رمز عاشقیست
کاف کربلاست
-دشت آزمون و ابتلاست-
هاء و یاء
رمزی از هلاکت و یزید
-طبق آیههای وعده و وعید-
عین رمزی از عطش
حرف صاد را به روی برگههای ابر و باد میکشم
صاد اوج نالۀ قلم
اوج استغاثۀ مرکّب است
صاد صبر زینب است
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #شعر_عاشورایی | #زیارت_اربعین
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«قاب عکس»
پیرزن
قاب عکس یک شهید را بغل گرفته است
هر دو، مادر و پسر
پابهپای هم به فکر مقصدند
چادر سیاه مادر شهید
قالبیست رو سپید، چون غزل
قاب عکس را اگر ضمیمهاش کنیم
این غزل
مستزادی از زبان مادر است:
«ای شهید من، فدایی حرم، جوان من
بینشان من
با تو رنگ آسمان گرفته کاروان من
آسمان من
مایۀ غرور و سربلندیام، ببین منم
پارۀ تنم
ای حماسهساز مرز و بوم بیکران من!
پهلوان من
پابرهنه آمدم بدانی اربعینیام
تا ببینیام
تا یقین کنی فدای زینب است جان من
مهربان من»
✍🏻 #سیدمهدی_موسوی
🏷 #زیارت_اربعین | #مادر_شهید
🇮🇷 @Shere_Enghelab