بوی بهشت میرسد...
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»... آوار انفجار...
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد، خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
✍🏻 #سیدمحمدجواد_شرافت
🏷 #شهید_آیتالله_بهشتی | #شهدای_حادثه_هفتم_تیر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بهشتی
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
آه داغ بهار سنگین است
سوگ یاران و باز هم باران
با «بهشتی» که بود یک ملّت
ملّتی طعم داغ را حس کرد
باغبان جامۀ عزا پوشید
وسعت مرگ باغ را حس کرد..
مثل کوهی سترگ و افتاده
درّهها زیر پای او بودند
او خودِ آسمان خودِ باران...
ابرها مبتلای او بودند
پیش او هر که ظلم را میخواست
گردبادی به خود فریفته بود
دیگران گرچه تشنۀ قدرت
او به خدمت، به عشق شیفته بود
سیّد لالههای عبّاسی
محو خود کرد یاس و شببو را
مثل سیمرغ با خودش تا قاف
برد هفتاد و دو پرستو را..
کوه بود و لطیف بود؛ مگر
سختی و لطف میشود با هم؟!
آری آری! چه حال خوبی داشت
عشق را داشت، سادگی را هم
شمع پروانههای بیپروا
که شب از باورش هراسان بود
گرچه پر پیچ و خم نشان میداد
فتح لبخند او چه آسان بود
پا به پای سپیده در پاکی
مست «هَل مِن مَزید» میشد او
حقّ او... حقّ او شهادت بود
آه باید شهید میشد او
✍🏻 #زینالعابدین_آذرارجمند
🏷 #شهید_آیتالله_بهشتی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بوی بهشت میرسد...
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»... آوار انفجار...
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد، خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
✍🏻 #سیدمحمدجواد_شرافت
🏷 #شهید_آیتالله_بهشتی | #شهدای_حادثه_هفتم_تیر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بهشتی
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
آه داغ بهار سنگین است
سوگ یاران و باز هم باران
با «بهشتی» که بود یک ملّت
ملّتی طعم داغ را حس کرد
باغبان جامۀ عزا پوشید
وسعت مرگ باغ را حس کرد..
مثل کوهی سترگ و افتاده
درّهها زیر پای او بودند
او خودِ آسمان خودِ باران...
ابرها مبتلای او بودند
پیش او هر که ظلم را میخواست
گردبادی به خود فریفته بود
دیگران گرچه تشنۀ قدرت
او به خدمت، به عشق شیفته بود
سیّد لالههای عبّاسی
محو خود کرد یاس و شببو را
مثل سیمرغ با خودش تا قاف
برد هفتاد و دو پرستو را..
کوه بود و لطیف بود؛ مگر
سختی و لطف میشود با هم؟!
آری آری! چه حال خوبی داشت
عشق را داشت، سادگی را هم
شمع پروانههای بیپروا
که شب از باورش هراسان بود
گرچه پر پیچ و خم نشان میداد
فتح لبخند او چه آسان بود
پا به پای سپیده در پاکی
مست «هَل مِن مَزید» میشد او
حقّ او... حقّ او شهادت بود
آه باید شهید میشد او
✍🏻 #زینالعابدین_آذرارجمند
🏷 #شهید_آیتالله_بهشتی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بوی بهشت میرسد...
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»... آوار انفجار...
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد، خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
✍🏻 #سیدمحمدجواد_شرافت
🏷 #شهید_آیتالله_بهشتی | #شهدای_حادثه_هفتم_تیر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بهشتی
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
آه داغ بهار سنگین است
سوگ یاران و باز هم باران
با «بهشتی» که بود یک ملّت
ملّتی طعم داغ را حس کرد
باغبان جامۀ عزا پوشید
وسعت مرگ باغ را حس کرد..
مثل کوهی سترگ و افتاده
درّهها زیر پای او بودند
او خودِ آسمان خودِ باران...
ابرها مبتلای او بودند
پیش او هر که ظلم را میخواست
گردبادی به خود فریفته بود
دیگران گرچه تشنۀ قدرت
او به خدمت، به عشق شیفته بود
سیّد لالههای عبّاسی
محو خود کرد یاس و شببو را
مثل سیمرغ با خودش تا قاف
برد هفتاد و دو پرستو را..
کوه بود و لطیف بود؛ مگر
سختی و لطف میشود با هم؟!
آری آری! چه حال خوبی داشت
عشق را داشت، سادگی را هم
شمع پروانههای بیپروا
که شب از باورش هراسان بود
گرچه پر پیچ و خم نشان میداد
فتح لبخند او چه آسان بود
پا به پای سپیده در پاکی
مست «هَل مِن مَزید» میشد او
حقّ او... حقّ او شهادت بود
آه باید شهید میشد او
✍🏻 #زینالعابدین_آذرارجمند
🏷 #شهید_آیتالله_بهشتی
🇮🇷 @Shere_Enghelab