فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار بار شنیدیم، ذوالجناح تو آمد
ولی چه می شود اینبار، بیسوار نیاید
📹 شعرخوانی #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹جانِ عمو...🔹
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد
دست این سائل بیچاره به دستت نرسید
کاش با لطف تو این بار به دامان برسد
حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود
مثل این است که در دشت به باران برسد...
کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان
قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد
گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم
سببی ساز که در شام غریبان برسد
و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن
پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد
📝 #محمدعلی_بیابانی
🌐 shereheyat.ir/node/919
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹نام تو تکراری نیست🔹
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
هرچه تکرار شود، نام تو تکراری نیست
ما و شیرینی این شورِ سراپا تازه
و جهان داغ تو را تازه نگهداشته است
نه! نگهداشته داغ تو جهان را تازه
موج در موج به سر میزند و میگرید
مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه
آه ای تشنۀ افتاده به هامون، زخمی
آه ای زخم تو در غربتِ صحرا تازه
تازه میخواست کمی معرکه آرام شود
نعلها تازه شد و داغ دل ما تازه
کاروان رفت به مهمانی کوفه که در آن
کوچه در کوچه شود غربت مولا تازه
کاروان رفت به مهمانی شام، آه از شام
زخمها کهنه ولی زخم زبانها تازه
کاروان رفت ولی راه تو در عالم ماند
با شکوه قدم زینب کبری تازه
اربعین است و قدم در قدم اعجاز غمت
پر طپش، گرم، پرآوازه، شکوفا، تازه
ای که امروزِ جهان مات شکوه تو شدهست
مانده غوغای تو در جلوۀ فردا تازه
تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم
جلوۀ توست در آیینۀ دنیا تازه
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/4824
✅ @ShereHeyat
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
این سرو که در میان خون میبینید
هفتاد و دو داغ، دیده امّا برپاست
📝 #عباس_براتیپور
🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شام_غریبان به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید:
🌐 shereheyat.ir/m/60
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل_مثنوی
🔹یک کربلا مصیبت🔹
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت
وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت
این شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این تازهتر مباد
آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است
در شعلهزار درد بهاری شکفته است
دردی که خون دل شده درمانمان کند
نوع دگر بسازد و انسانمان کند
این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست
سوز طف و گداز شررخیز کربلاست
با سوز کربلایی این داغ ساختیم
صدبار سوختیم و دمادم گداختیم
معراج را سبب نه، که عین مسبب است
کاملترین حقیقت آن سوز زینب است
زینب مگو تمامت صبر خدا بگو
خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو
امشب سواد فاجعهای گشته برملا
از عمق دشتهای مِهآلود کربلا
مرثیهخوان روح من! امشب بیا بخوان
امشب روایت دگر از کربلا بخوان
تاریخ روز واقعه را خون گریستهست
بیش از هزار سال در اندوه زیستهست
در پنجههای بغض گلوگیر، مرده بود
شاعر اگر که سوز دلش را نمیسرود
تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد
پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد
آرام خفته بود سر از خاک برنداشت
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت
میرفت از آشیانهٔ آتش گرفتهاش
با دستهای کبوتر تنها که پرنداشت
شب، ترسناک بود و سراسیمه میدوید
طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت
طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت
یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلبهای سختتر از سنگ اثر نداشت
دنیا خجل ز دربدریهای زینب است
خورشید هم نهانشده در پردهٔ شب است
دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد
از موجخیز غم به برادر پناه برد
امروز هم به سوی چمن ره گزیده است
گلهای باغ سوخته را شب ندیده است
هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید
نوباوگان فاطمه را سربریده دید
هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت
از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت
پرسید بانویی که قد از غم خمیده است
یاران! عزیز گمشدهام را که دیده است؟
خم شد کنار یک تن بیسر، دلش شکست
قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست
بر زخم بیشمار برادر نظاره کرد
هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد
باور نمیکنم که حسینم چنین شده
سر در بدن ندارد و نقش زمین شده
در بر گرفت پیکر در خون تپیده را
بوسید جای گونه، گلوی بریده را
یک چند لحظهای نظر از دوست برگرفت
اندوه شعلهور شد و سوز دگر گرفت
«پس بازبان پر گله آن زادهٔ بتول
روکرد بر مدینه که یا اَیها الرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت
سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت
شیرازههای صبر و امیدش گسسته دید
خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید
بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید
نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید
یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود
از دست عمه حضرت سجاد رفته بود
صد شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این شعلهور مباد
📝 #سیدفضلالله_قدسی
🌐 shereheyat.ir/node/1651
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹روز حساب🔹
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
میشناسی اینهمه خورشید خونآلود را
آه، ای خورشید زخمی، رخ متاب از نیزهها
کهکشان است این بیابان، چون که امشب میدمد
ماهتاب از خیمهها و آفتاب از نیزهها
ریگریگش هم گواهی میدهد، روز حساب
کاین بیابان، خورده زخمِ بیحساب از نیزهها
یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است
یادگار اسبهای بیرکاب از نیزهها
آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است
خواهد آمد «العطش»ها را جواب از نیزهها
باز هم جاریست امشب رودْرود از سینهها
بس که میآمد صدای آبْآب از نیزهها
گرچه اینجا موج موج تشنگیها جاری است
میتراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزهها
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/2586
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#شام_غریبان
#غزل
🔹قافلهسالار🔹
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند...
از چاه بپرسید، همان چاه مقدس!
با ماه، همان ماه شب تار چه کردند؟
اصلاً بگذارید خود آب بگوید
با چشم و دل و دست علمدار چه کردند؟
اصلا بگذارید، که خورشید بگوید
خورشید! بگو با سرِ سردار چه کردند؟
نیزار گواه است که با خوبترینها
این قوم خطا رفتۀ تاتار چه کردند؟
بیعتشکنان، نقشه کشیدند و دوباره
با ذریۀ حیدر کرار چه کردند؟
ای قامتِ افراشته در سجدۀ بسیار
لبهای عطش با تب بسیار چه کردند؟
نیلوفر پژمردۀ شبهای خرابه!
با بغض تو ای ابر سبکبار چه کردند؟
در ماتم شمع و گل و پروانه و بلبل
ای اشک به یاد آر، به یاد آر چه کردند
در طاقت من نیست که دیگر بنویسم
با قافله و قافلهسالار چه کردند
📝 #سارا_جلوداریان
🌐 shereheyat.ir/node/4194
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹خورشید سر بریده🔹
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
این ردّ پای قافلهٔ داغ لالههاست؟
یا خون آفتاب چکیدهست در تنور؟!
این گلخروش کیست که یکریز و بیامان
شیپور رستخیز دمیدهست در تنور؟
چون جسم پاره پارهٔ در خون تپیدهاش
فریاد او بریده بریدهست در تنور
از دودمان فتنهٔ خاکستری، خسی
خورشید را به شعله کشیدهست در تنور
جز آسمان ابری این شام کوفهسوز
خورشیدِ سر بریده که دیدهست در تنور؟
دنبال طفل گمشده انگار بارها
با آن سرِ بریده دویدهست در تنور!
امشب چو گل شکفتهای از هم، مگر گلی
گلبوسه از لبان تو چیدهست در تنور؟
در بوسههای خواهر تو جان نهفته است
جانی که بر لب تو رسیدهست در تنور
آن شب که ماهتاب تو را میگریست زار
دیدم که رنگ شعله پریدهست در تنور
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/1652
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹پیام پرپرِ گلهای باغ🔹
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
بسیط دشت، چنان لالهزار حسرت بود
که سبزه نیز سر سرخ بر دمیدن داشت
هدف چه بود در این کارزار خونآلود
که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت
چه بود در سر گلهای باغ سبز رسول
که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت
به اوج آبی آن آسمانِ خونینرنگ
کبوترِ دل من شوق پرکشیدن داشت
ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند
خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت
ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر
که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت
صبور ثانیههای غم و بلای تو بود
دلم که وعدهٔ بسیار داغ دیدن داشت
پیام پرپرِ گلهای باغ را میبرد
نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت
📝 #جواد_محقق
🌐 shereheyat.ir/node/1656
✅ @ShereHeyat
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
غافل، که به هرکجا روان بود سرت
بندِ ستم از پای جهان برمیداشت
📝 #عباس_براتی_پور
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حرکت_کاروان_از_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/62
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #کاروان_در_کوفه در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/63
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹نالۀ زنجیر🔹
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بیتو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت
از دلم پرس که اینگونه زمینگیر نبود
آه از درد اسیری که به همراهی اشک
جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود
با تو میخواستم از کرببلا برگردم
با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود
گرچه با اشک مرا از تو جدا میکردند
رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود
خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم
به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود...
مردمی عهد شکستند که گوش دلشان
آنقَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود
لحظهای کاش! پس از داغ مرا میدیدی
تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود
📝 #حسین_دارند
🌐 shereheyat.ir/node/4193
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹رستخیز ناگهان🔹
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
اشک ملائک میچکد از کهکشانها
پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل
ای آسمان! پایین بیا منظومه اینجاست
هم اختران بر گِـرد او، هم ماه کامل
گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه
عشق است و او را میبرد منزل به منزل
صوفی! بِهِل این اربعین در اربعین را
با ذکر او یکروزه طی گردد مراحل
صوفی! سماع راستین در کربلا بود
در خون خود چرخیدنِ مردانِ بِسمِل
او محشر است، او رستخیز ناگهان است
میافکنَد در سینهها ذکرش زلازل
ای روضهخوان! تنها بگو نامش حسین است
دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟
📝 #قربان_ولیئی
🌐 shereheyat.ir/node/2465
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹سفر آغاز شد🔹
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/4219
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹کفر کوفه🔹
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
آه ای مردم غفلتزدۀ خواب آلود
سحر از کوچه خالی ز دعا میگذرد
روزهاتان همه شب باد که خورشید زمان
برسر نیزه، سر از جسم جدا میگذرد
چشمتان چشمۀ خون باد که بر ریگ روان
کاروان از برتان آبلهپا میگذرد
ننگ پیمانشکنی تا ابد ارزانیتان
که فرات عطش از خون خدا میگذرد
میشناسیدش و از نام و نسب میپرسید؟
وای از این روز که بر آل عبا میگذرد
📝 #پروانه_نجاتی
🌐 shereheyat.ir/node/3151
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹هلال🔹
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
هلال و ظهر و سرِ نیزه و تلاوت قرآن
مصیبتیست که ما دیدهایم و کس نشنیده
روا نبود که از هم جدا شویم من و تو
چرا سر تو ز من زودتر به کوفه رسیده؟
دو روز پیش، جبین تو را به سنگ شکستند
چرا ز صورتت امروز خون تازه چکیده؟...
کنار محمل، دستم نمیرسد به سر نی
مرا ببخش که قدّم ز بار غصه خمیده
به نیزهدار بگو چند گام پیشتر آید
که چند بوسه بگیرم از این گلوی بریده
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4232
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹پرچم به دوش قافله🔹
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4221
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#شام_غریبان
#کاروان_اسرا
#قصیده
🔹طلوعی دوباره🔹
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
سهم کبوتران حرم، از حرامیان
بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود
در سوگ خیمههای عطش، زار میگریست
مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود
زخمی که تا همیشه به نای رباب بود
از شور نینوایی یک گاهواره بود
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
از کوچههای شبزدهٔ کوفه میگذشت
پیکی روان به جانب دارالاماره بود
از دشت لالهپوش خبرهای تازه داشت
مردی که نعل مرکب او خوننگاره بود
فریاد زد: امیر! در آن گرمگاه خون
آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود
خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمهها،
در معرض هجوم هزاران سواره بود
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود
روزی که رفت این خبر شوم تا به شام
چشم فرشتههای خدا پرستاره بود
بانگ اذان بلند نمیشد ز مأذنی
آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود
با ضربهای که حادثه بر طبل مینواخت
فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود
راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب
میدان پایکوبی هر بادهخواره بود
یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند
گویی که در تدارک عیشی هماره بود!
تعداد زخم گرچه ز هفتاد میگذشت
اما شمار زخم زبان بیشماره بود...
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/903
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#بحر_طویل
🔹عصر یک جمعۀ دلگیر🔹
عصر یک جمعهٔ دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفسهای غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کردهای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفسهای غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراجنفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن ششگوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شدهام باز هوایی، شدهام باز هوایی...
گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیدهای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1025
✅ @ShereHeyat
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجاد که سجاده به او دل میبست
تدبیر خدا بود که در تب باشد
📝 #منیره_هاشمی
🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #امام_سجاد علیهالسلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید:
🌐 shereheyat.ir/m/07
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹تو تبدار اباالفضلی🔹
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری
بخوان در نیمهشبهایم «الهی لا تؤدّبنی»
بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ»
غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من
که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری
تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود
تو بیمار حسینی؛ راست میگویند بیماری
تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس
ملائک بر سر سجادهات جمعند بسیاری...
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/918
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹تو را زمانه نفهمید🔹
در آن نگاه عطشدیده روضه جریان داشت
تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت
گرفت جان تو را ذره ذره عاشورا
که لحظه لحظۀ آن روز در دلت جان داشت
چه سنگها سرت از دست نانجیبان خورد
چه زخمها دلت از شام نامسلمان داشت
اسیر بودی و از خطبۀ تو میترسید
به روشنای کلامت یزید اذعان داشت
و بر امامت تو سنگ هم شهادت داد
به قبله بودن تو کعبه نیز ایمان داشت...
تو را زمانه نفهمید و خواند بیمارت
و پشت این کلمه عجز خویش پنهان داشت
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/1659
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹همسفر کاروان🔹
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش
یک دم نشسته منتظر کودکان شده
یک جا ز پیر کوفه شنیدهست ناسزا
یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده
هم شاهد غروب گل ارغوان به خون
هم راوی حدیث لب خیزران شده
با پای خسته راهبر خلق آمده
با دست بسته کارگشای جهان شده
ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر
آه ای بهار تا گل آخر خزان شده
بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو
تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده
از بس گریستهست چنان شمع در سجود
از خلق، آفتاب مزارش نهان شده
📝 #محمدسعید_میرزایی
🌐 shereheyat.ir/node/952
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹اعجاز🔹
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشقبازی شعلهور میخواست
علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر، علی بودن هنر میخواست
نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پاهای کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
امامت را زنی با جان و دل میبرد آهسته
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای شرشر باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/2958
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_سجاد(علیهالسلام)
«مَنْ سَقَى مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإٍ سَقَاهُ اللهُ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُوم»
هر کس مؤمن تشنهای را آب دهد، خداوند او را از شرابِ خالص و صاف بهشتی سیراب گرداند.
📗 الکافی، ج۲، ص۲۰۱
🔹روشنی آب🔹
میخواهی اگر روشنی آب شوی
یا در شب تیره مثل مهتاب شوی
آبی به لبِ تشنۀ مؤمن برسان
تا از لبِ جام دوست، سیراب شوی
📝 #علی_اصغر_دلیلی_صالح
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#مثنوی
🔹پیامآورِ قبیلۀ عشق🔹
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی
سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی
سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است
سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است
منم مسافر بیزاد و برگ و بیتوشه
سلامِ من به تو، ای قبلهگاهِ ششگوشه
سلام وارث آدم، سلام وارث نور
سلام ماه درخشانِ آسمان و تنور
سلام تشنهلبِ کشتۀ میانِ دو رود
سلام خیمۀ جانت اسیر آتش و دود
سلام ما به تو ای پادشاه درویشان
چه میکنند ببین با تو این کجاندیشان
تو آبروی شرف، آبروی مرگ شدی
کتاب وحی تو بودی و برگبرگ شدی
تو در عراقی و رو کردهای به سمت حجاز
میان معرکه هم ایستادهای به نماز
بخوان که دل به نوایی دگر نمیبندم
که خورده تیر غمت بر دوازدهبندم
چه با مرام شما کردهاند بیدینان
هزار بار تو را سر بریدهاند اینان
چه سود بعدِ تو چون برده، بندگی کردن
حبابوار، یزیدانه زندگی کردن
حسین گفتن و دل باختن به خویِ یزید
بدا به غیرت ما کوفیانِ عصر جدید
چه زود در کنفِ رنگ و رِیب فرسودن
مدام بردۀ تزویر و زور و زر بودن
چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و... آتش زدن به بیتالمال
حسین، کوفی پیمانشکن نمیخواهد
حسین، سینهزنِ راهزن نمیخواهد
حسین را، ز مرامش شناختن هنر است
حسین دیگری از نو نساختن هنر است
«بزرگ فلسفۀ قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است»
شبی رسیده ز ره، شب نگو، بگو سالی
ببین ز خواجۀ رندان گرفتهام فالی
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم»
سلام، کوهِ غم و کوهِ صبر و کوهِ بلا
سلام، حنجرۀ بیبدیل کربوبلا
تو با مرامِ حسینی میان کوفه و شام
بنای ظلم فرو ریختی به تیغ کلام
بگو به ما که به گوشَت مگر چه خواند حسین
بگو! مگر ز لبانش چه دُرّ فشاند حسین
بگو که گفت من این راه را به سر رفتم
به پایبوسیِ این راهِ پرخطر رفتم
تو هم به پای برو ما نگاهمان که یکیست
مراممان که یکی رسم و راهمان که یکیست
بگو که گفت: هلا نور چشم من زینب!
بخوان به نام گل سرخ در صحاریِ شب
بخوان که دود شود دودمان دشمن تو
بنای جور بلرزد ز خطبه خواندن تو
نبینمت که اسیر حرامیان باشی
اسیر فتنه و نیرنگ شامیان باشی
که در عشیرۀ ما عشق، ارث اجدادیست
اسارت است که سنگِ بنای آزادیست
سلام ما به اسارت، سلام ما به دمشق
سلام ما به پیامآورِ قبیلۀ عشق
ببین نشسته به خون، مقتل لهوفیِ ما
گرفته رنگِ فغان نامههای کوفیِ ما
شرابِ نور که هشیار و مست خورده تویی
که گفته است که کشتی شکستخورده تویی
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/4184
✅ @ShereHeyat