eitaa logo
شعر هیأت
9.2هزار دنبال‌کننده
892 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹روزه یعنی...🔹 ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین... روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین... این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده‌ست سندِ دیدن محبوب به امضای حسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خیمۀ گل‌های حسین روزه یعنی که توقف به لب شط فرات اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین وقت افطار شد ای سوخته در آتش دل «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3877@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آه از آن ساعت...🔹 توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری از گناهی می‌روم سوی گناه دیگری لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می‌دهد می‌گذارد بر سر هر راه چاه دیگری گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری مثل حرّ من نیز برگشتم که غیر از خیمه‌ات نیست ما را در همه عالم پناه دیگری از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟ بی‌کفن، لب‌تشنه، بی‌سر پادشاه دیگری؟ آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری می‌کشیدند آه، هم شمشیرها هم نیزه‌ها از دل هر تیر برمی‌خاست آه دیگری کاش در آن لحظه‌ها یا خواهرش آنجا نبود یا نمی‌انداخت بر جسمش نگاه دیگری نقطۀ پایان دنیا نیست هرگز کربلا نه! جهان می‌ایستد در ایستگاه دیگری انتقام خون او را یک نفر خواهد گرفت از پس این ابرها پیداست ماه دیگری... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1664@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5012@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صد قافله دل🔹 خوب‌رویان چو علم بر سر راهی بزنند ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند.. دل‌سپیدان چه خوش است آن‌که به صحرا چو زهیر خیمه در منظر چشمان سیاهی بزنند گر پسند دلشان افتی و منظور حضور به دمی راه دلت - گر چه نخواهی - بزنند.. به یکی مصرع برجسته که از حرّ شنوند قلم عفو به دیوان گناهی بزنند روح عشاق چو احرام محبت بندند هاله گردند و طواف رخ ماهی بزنند بس‌که آیینۀ وصل‌اند، شهیدان حسین خبر از زخم ندارند که آهی بزنند دل ما در هدف تیر کمان‌ابرویان همه تن سینه سپر کرده... الهی بزنند! 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عطر آشنای او🔹 به پشت بام خانه‌ات برو، هوا هوای اوست نفس بکش که عطر اوست... عطر آشنای اوست بگیر دست این نسیم خسته را که زائر است برو که مقصد تو و نسیم، کربلای اوست ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست نفس بکش شمیم پردۀ دم ضریح را نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست مردّدم که شعر هدیۀ من است یا امام هر آنچه هست شک نمی‌کنم که از دعای اوست 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹دوستت دارم🔹 اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه، شاعر ماست 📝 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱) 🌐 shereheyat.ir/node/5423@ShereHeyat
| 💠 (علیه‌السلام) «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ» خدایا! چه یافت آن که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟! 📗 دعای عرفه 🔹ترنّم دل🔹 تا نام تو را دلم ترنّم کرده‌ست با یاد تو، چون غنچه تبسّم کرده‌ست «گم کرد تو را» هر که، چه را یافته است؟ هر کس که «تو را یافت» چه را گم کرده‌ست؟ 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أشکُو إلیکَ غُربتی🔹 چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2893@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قتیل العبرات🔹 به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی که شدی ساحل امن من و کشتی نجاتم باز از فرط عطش خشک شده کام من، آری تشنه‌ام، تشنۀ لب‌های عطشناک فراتم باید احرام ببندم به طواف حرم تو من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری مات و مبهوت نمایان شدن جلوۀ ذاتم با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم باز گریان تماشای قتیل العبراتم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1562@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حسبِیَ الله🔹 «یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم با تو ولی باکی از این لشکر ندارم از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله» نقشی به‌جز این، روی انگشتر ندارم یک کهکشان جان را به تو تقدیم کردم ماه و ستاره داشتم، دیگر ندارم «یا رادَّ یوسف عَلی یعقوب» بنگر دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم «یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت حالا به‌غیر از غنچه‌ای پرپر ندارم دارم سر و سرّی در این هنگامه با تو می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم با عضو عضو پیکرم می‌گویم اینک ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد یا رب! مناجاتی از این بهتر ندارم این‌گونه می‌خواهی مرا، این‌گونه زیباست فکری به‌جز خشنودی‌ات در سر ندارم «فَاللّهُ خیرٌ حافظاً» وقت وداع است دلشوره‌ای در این دم آخر ندارم هم زنده‌ام با اشک، هم مقتول اشکم آری به‌جز این اشک‌ها یاور ندارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2894@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی🔹 کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هرکه می‌نگرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه‌ست، رو به سوی خداست یکی به جانب مسلخ برای قربانی یکی روانه به دنبال یوسف زهراست.. یکی به خیمه ندای الهی العفوش... یکی دو دیده‌‌اش از اشک شوق چون دریاست یکی به امر خداوند سر تراشیده یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست سلام باد بر آن مُحرم خداجویی که روح بندگی از اشک دیده‌اش پیداست.. سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل که سر به دست پدر داد و خویش را آراست وجود او همه تسلیم محض پا تا سر که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم! خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست «خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی» هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست درست اگر نگری در وجود این فرزند جمال نفس رسول خدا، علی پیداست گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست... بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست.. به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟ به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم برای آن لب خشکیده چشم ما سقاست به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان» یقین کنید همانا حسین، وجه خداست به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1569@ShereHeyat