eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹سیر الی الله🔹 شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود امواج مد واقعه تا ماه رفته بود هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت در خلسهٔ شکفتن یک آه رفته بود دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود تنها به مکه بود که در جادهٔ حرا مردی به شوق سیر الی الله رفته بود آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی ذریّهٔ حقیقی آن بت‌شکن شدی... پلکت ميان معرکه شمشير می‌کشد چشم تو طرح حملهٔ یک شیر می‌کشد حتی علی که جوشن او پشت هم نداشت می‌گفت در پناه تو شمشیر می‌کشد خورشید رزم‌های تو در خیبر و اُحُد خطی به قصه‌های اساطیر می‌کشد دندان تو شکست ولی باز هم کسی از سینهٔ تو نعرهٔ تکبیر می‌کشد کمتر به کار شستن این زخم‌ها نشین انگار قلب دختر تو تیر می‌کشد! تسبیح می‌شوی و دلت شوق و شور را چون دانه‌های نور به زنجیر می‌کشد تو مظهر تمام صفات خدا شدی شایان سجده و صلوات و دعا شدی... ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود مستی هر پیامبر از این شمیم بود آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود مردی به نام احمد، از این راه می‌رسد این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تنها نگاه آینه‌ات مستقیم بود فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود این زخم‌ها به سینهٔ تو غالب آمده‌ست دشوارتر ز شعب ابی‌طالب آمده‌ست خورشیدی است جلوهٔ هفت آسمان تو توحیدی است سیرهٔ پیشینیان تو آن عرشیان که سجده به آدم نموده‌اند بوسیده‌اند با صلوات آستان تو با آن‌که صبر نوح به نفرین گشود لب غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو جدّت اگرچه لایق وصف خلیل شد شد واژهٔ حبیب سزاوار جان تو بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت تیری که داشت لیلة الاسری کمان تو موسی اگر برای تکلّم به طور رفت شد آسمان هفتم حق، میزبان تو با گردباد خاک، اگر آسمان رود کی می‌رسد به پله‌ای از نردبان تو؟ نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد از سینه‌ات مکارم اخلاق جلوه کرد... با آن‌که خلقت است طفیل امیری‌ات دم می‌زنی به نزد خدا از فقیری‌ات حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیری‌ات با آن‌که تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج می‌رویم ز فرش حصیری‌ات کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا می‌ترسم آیه‌ها ببرد سمت پیری‌ات آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد از پابرهنگان خدا دستگیری‌ات با آن‌که ناز می‌دمد از سربلندی‌ات شوق نماز می‌چکد از سر به‌ زیری‌ات کوری چشم سامری از جنس نور هست هارون‌ترین وصّی خدا در وزیری‌ات وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/51@ShereHeyat
💠 پیامبر اعظم (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) إنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الْأخْلاقِ من مبعوث شدم تا فضائل اخلاق را به كمال برسانم. 📗 مكارم الأخلاق، ص۸ 🔹خلق عظیم🔹 پیغمبر اعظم که به عصمت طاق است در خُلق عظیم شهرۀ آفاق است فرمود: ظهور نور من، بعثت من رستاخیز مکارم اخلاق است @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹منجی عالم🔹 نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام کیست در غار حرای سینه‌ام؟! رگ رگم، پیغام احمد می‌دهد سینه‌ام، بوی محمّد می‌دهد گل دمد از آتش تاب و تبم معجز روح‌القُدُس دارد لبم من سخن گویم، ولی من نیستم این منم یا او؟! ندانم کیستم؟! جبرئیل امشب دمد در نای من قدسیان، خوانند با آوای من ای بتان کعبه! در هم بشکنید با من امشب از محمّد دم زنید دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟ ای فراموشان! فراموشی چرا؟ از حرا، گلبانگ تهلیل آمده دیده بگشایید، جبریل آمده اینک از بیدادها، یاد آورید با امین وحی، فریاد آورید بردگانِ برده بار ظلم و زور! دخترانِ رفته زنده زیر گور! مکه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟ پایمال چکمۀ بوجهل‌ها؟ کارون نور را، بانگ دَراست یک جهان خورشید در غار حَراست دوست می‌خواند شما را، بشنوید! بشنوید اینک خدا را، بشنوید! یا محمّد! منجی عالم تویی این مبارک نامه را، خاتم تویی مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست بردگان را گو که: روز بندگی‌ست ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب از حرا بر قلۀ هستی بتاب جسم بی‌جان بشر را، جان تویی این پریشان گلّه را، چوپان تویی کعبه را، ز آلایش بت پاک کن بتگران را، هم‌نشین خاک کن بر همه اعلام کن: زن، برده نیست بردۀ مردانِ تن پرورده نیست باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟ دیو شهوت را برون کن از بهشت ای تو را هم مهر و هم قهر خدا تا به کی ابلیس درشهر خدا؟! با علی، بت‌های چوبین را بکش وین خدایان دروغین را بکش مکتب تو، مکتب عمّارهاست این کلاس میثم تمّارهاست ای زمام آسمان، در مشت تو مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو جای تو، دیگر نه در غار حراست در دل امواج توفان بلاست دست رحمت از سر عالم، مدار! گر تو را خوانند ساحر، غم مدار! یا محمّد! ای خرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار بار دیگر! از حرا بانگی برآر ما کویر تشنه، تو آب حیات ما غریقیم و تو کشتی نجات ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم عترت و قرآن، چراغ راه ماست روشنی بخش دل آگاه ماست 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹آفتاب حرا🔹 دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد به دوستان خدا نعمتش مبارک باد نزول بارقۀ رحمتش مبارک باد محمد آمده و بعثتش مبارک باد که بعثتش حرکت داد چرخ هستی را که هجرتش برکت بود حق‌پرستی را سپیده دم ز حَرا آفتاب برخیزد فروغ رحمت حق بی‌حجاب برخیزد ز صخره صخرۀ آن، عطر ناب برخیزد سحر که شهر خدایان ز خواب برخیزد امین مکه رهایی ز مستی‌اش بدهد نوید مذهب یکتاپرستی‌اش بدهد... بزرگ مرد چهل ساله با رُخی چون ماه رسیده است و به راز پیمبری آگاه دهند تهنیتش ز آنچه بگذرد در راه به این ندا که محمد! تویی رسول الله بشارتی که عمو زادۀ خدیجه دهد امید بر دل آزادۀ خدیجه دهد نفس کشیدن او نکهت خدایی داشت برای خسته‌دلان مژده رهایی داشت به درد مردم محروم آشنایی داشت که در جهان عرب این همه فدایی داشت خلوص و صبر و رضا را ز بس به کار گرفت به نیم قرن جهان را در اختیار گرفت خلیل نیست ولی بر خلیل ناز کند به روی عالم، درهای علم باز کند کلیم پیش رخش سجدۀ نیاز کند مسیح پشت سر مهدی‌اش نماز کند نظر ز آمدن انبیاء والا اوست بزرگ معجزۀ نون والقلم با اوست کسی که عالم ایجاد بی‌قرارش بود جوامع بشریت در انتظارش بود رسید و وحدت و آزادگی شعارش بود چو حُسن خلق سلاحی دراختیارش بود محمد آمد و آورد هرچه خوبی بود کتاب او در حکمت به روی خلق گشود کجاست غیرت عمار و عزم سلمانش که زنده گشت مدائن ز عدل و ایمانش کجاست منطق بوذر علیه عثمانش که کُشت دشمن دین را به تیغ بُرهانش اگر به راه بزرگان دین برآمده‌ایم به کاخ‌های مجلل چرا در آمده‌ایم مدینه از تو به بیت‌الحرام می‌نازد حرم ز فیض تو بر هر مقام می‌نازد خدا ز بندگی‌ات بر اَنام می‌نازد عرب ز نام تو بر خاص و عام می‌نازد ولی دریغ که این افتخار پوشالی‌ست تمام دعوی اهل حجاز تُو خالی‌ست از این قبیله که بر خاص و عام حمله کند گهی به کوفه و گاهی به شام حمله کند به مسلمین یمن صبح و شام حمله کند بعید نیست به بیت الحرام حمله کند خدای قدرت خود را کشیده بر رُخشان مدافعان حرم می‌دهند پاسخشان مدافعان حرم باور علی دارند به پیش دیدۀ خود خیبر علی دارند‌ جهاد نامه‌ای از دختر علی دارند امید مرحمت از همسر علی دارند قسم به فاطمه محبوب قلب فاطمه‌اند مدافعان حرم زینبی‌تر از همه‌اند 📝@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹حسن ختام🔹 حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش باید نماز بست نمازی به قامتش این نور از کجاست که همواره روشن است این شعله چیست در دلمان جز محبتش جاری شده‌ست چشمۀ آیات در حجاز گل‌ها شکفته‌اند برای تلاوتش حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود حسن ختام بود شروع نبوتش از آسمان غار حرا نور می‌رسید نوری که داد مژده برای رسالتش دستان اتحاد نباید جدا شوند آری امید داشت به دستان اُمّتش 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹آیه‌های چشم تو🔹 بگو چگونه از عروج تو خبر بیاورد؟! فرشته هر چقدر هم که بال در بیاورد چگونه ممکن است که پیمبری در این جهان از آیه‌های چشم تو زلال‌تر بیاورد؟! تویی تو نور بی‌کران، اشاره کن که آسمان برای سینه چاک تو شدن قمر بیاورد هزار مدعی یکی حریف غم نمی‌شود بگو به هر که مرد عشق شد جگر بیاورد تو جاده‌های عشق را به انتها رسانده‌ای خدا چگونه بعد تو پیامبر بیاورد؟! 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹ذکر سبز صلوات🔹 خاک، لب‌تشنۀ باران فراگیر دعایت پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت تا که آمیخته از عطر نفس‌های تو گردد شهر کاشان شده هر خاک که افتاده به پایت همۀ سال، بهار است اگر روی درختی بسته باشی نخی از پارچۀ سبز عبایت قدر یک لحظه اگر رد شوی از خاک کویری می‌شود مخملی از باغ گل سرخ، برایت بوی تو از قرَن و قونیه و مکّه گذشته‌ست بی‌خود از خود شده شهری که شنیده‌ست صدایت کوه تا روی تو دیده‌ست سرش روی زمین است گوش خوابانده شب و روز به آواز رسایت ذکر سبز صلوات تو شده وِرد گل سرخ ای که دریا و گل و ماه و درختان به فدایت کاروان رفت و در آغاز رسیدن به حرایَم منِ ناچیز و... شما وسعت بی‌حدّ و نهایت 📝 @ShereHeyat
🔹غریب وطن🔹 مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود، شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه، به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگر سر برای خدا می‌برد؟ صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون نالۀ زینب است «طِرِمّاح» یک لحظه محمل مران! خدا را! که وقت نماز شب است نفس‌ها همه نالۀ یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ، چشم انتظار به هر محملی نغمۀ «یارب» است شما هم چو مرغ شب، ای ناقه‌ها! بنالید با زینب، ای ناقه‌ها! شب است و بیابان پر از ولوله مدینه دعا کن به این قافله همانا به شوق وصال خدا گرفتند از دیگران فاصله خدا رحم آرد به حال رباب که بر کف گرفته کمان حرمله پدر را ببرّند لب‌تشنه سر پسر را ببندند در سلسله شرار جگر شمع محمل شده نوای جرس آتش دل شده مدینه دعا کن برای حسین که خالی بُوَد در تو جای حسین مدینه مدینه دگر نشنوی دل شب صدای دعای حسین مدینه به اهل مدینه بگو که فرداست روز عزای حسین خدایت دهد صبر، ام‌البنین! که عباس گردد فدای حسین دلش یاد رخسار پیغمبر است نگاهش به روی علی‌اکبر است مدینه دعا کن که این انجمن بیایند بار دگر در وطن از آن بیم دارم که دخت علی ز شش یوسف آرد یکی پیرهن از آن بیم دارم که رأس حسین لب تشنه گردد جدا از بدن از آن بیم دارم که پرپر شود چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن الهی به دنبال این کاروان بُوَد روز و شب اشک «میثم» روان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2206@ShereHeyat
🔹فرصت دیدار🔹 گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد راهش به گریه سد کن و، مگذار بگذرد گفتا چه جای گریه؟ که او همچو ماه نو رخسار خود نکرده پدیدار، بگذرد بگذشت از کنار من آن‌سان که بوی گل دامن‌کشان ز ساحت گلزار بگذرد در باغ گل نمی‌نهد از خویش جای پا از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد! غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش آیینه‌شو که فرصت دیدار بگذرد دردا که بی‌فروغ دل‌آرای روی دوست هر روز ما به رنگ شب تار بگذرد سرشار از تجلی یارند لحظه‌ها حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد... این‌جا کسی به فیض تماشا نمی‌رسد تا خود چه‌ها به طالب دیدار بگذرد! گر در ولای آل علی صرف می‌شود از خیر عمر بگذر و، بگذار بگذرد ای کاش این دو روزۀ باقی ز عمر نیز در صحبت ائمۀ اطهار بگذرد امشب بیا به پرسش «پروانه» ای عزیز زان پیشتر که کار وی از کار بگذرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1550@ShereHeyat
🔹شلاق طوفان 🔹 به روی آب می‌بینم ورق‌های گلستان را به طوفان می‌دهد سیلاب، مشق «باز باران» را... به سوگ سروهای ناپدید از سیل در شیراز ببین لرزان سپیداران بی‌تاب سپیدان را ببین دنبالۀ سیلاب را در جنگل ساری ببین بر سارهای نیمه‌جان، شلاق طوفان را علامات تگرگی تیره در دشتی درندشت است ببین در رعد و برق، اندوه جنگل‌های گیلان را کسی با گریه می‌گوید «تمام خانه‌ها ابری‌ست» ببین بر تپه‌های یوش،«نیما»ی پریشان را خزر را بنگر و بی‌تابی امواج ساحل‌کوب بخوان با حال دیگرگون همان‌جا شعر «سلمان» را به هرسو می‌برد سیلاب، مشقی را بلاتکلیف ببین پنهان به هر گرداب، دیوار دبستان را... پراکنده‌ست از طوفان شمال کشورم اما ببین آن گوشه خاطرجمع، اصحاب شمیران را به امداد شما امیدها بستند این مردم که دریابید از سیل خطر خاک شهیدان را دلم روشن به دستان جوانمردان این عرصه‌ست فراوان دیدم آن‌جا «همت» و «عباس دوران» را در این سیلاب هم ما ساکنان کشتی نوحیم از آن بالا ببین گلدستۀ شاه خراسان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3734@ShereHeyat
فرازی از یک 🔹امتحان بلا🔹 بسیار بار آب گذر کرد از سرش شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش شیراز ماند و حافظ و سعدیه و ارم شیراز ماند و شاهچراغ منورش... سیلی رسید و دشت گلستان فرو نشست دریا شد، ایستاد ببین در برابرش... کارون خروش کرد و دز و کرخه پر کشید پلدختری شکست و جدا شد ز مادرش دزفول و شوش و خاک حمیدیه غرق آب گویی دوباره یورش بعث است و لشکرش هر کس نبست دور دلش سد آهنین سیلاب شد سکندر و زد تیغ بر سرش سیل آمده‌ست! این همه اسباب را بهل جان را بگیر بر کف و دل را برون برش... سیلاب امتحان بلا بود، دوستان! آب است و رحمت است به سیلاب و جوهرش... با سرد و گرم و خشکی و اندوه ساختیم مثل گون که ساخت به رزق مقدرش چیزی به جا نمانده ز دنیا، مبند دل بر قصر قیصریه و بر قصر قیصرش بر حلم و علم، ای وطن من سلام کن! ایران من چو کشتی و صبر است لنگرش ایران من چو کاوۀ آهنگر است با نخل و بلوط و کاج و کنار و صنوبرش ایران من! تو کشتی نوحی که مانده‌ای در این همه بلایا سخت است باورش فیروزۀ نجابت و یاقوت اعتقاد! دنیاست حلقه‌ای و تویی گوهر و دُرش دنیاست مجمری و تویی شعلۀ امید با عود و کندری که تو کردی معطرش بادا هماره قسمت این کشتگان بهشت بادا همیشه روزی‌شان حوض کوثرش یاد آیدم ز لاله‌رخان شهید عشق هر صبح وقت دیدن گل‌های پرپرش... نام حسین و نام علی آورم به لب فردا چو سر برآورم از خاک محشرش... در گرمگاه حادثه دل را رها مکن بسپار دل به زادۀ موسی بن جعفرش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3735@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ كُرَبَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ کسی که اندوه و گرفتاری مؤمنی را برطرف سازد، خدا غم‌های دنیا و آخرتش را می‌زداید. 📗 نزهة الناظر، ص۸۲ 🔹یاری مؤمن🔹 ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو رنج و غم اگر از دل مؤمن ببری اندوه دو عالم، ببرند از دل تو @ShereHeyat