eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ای کوکب هدایت🔹 زان یار دلنوازم شکری‌ست با شکایت گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان‌جا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خون‌ریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت! از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت... عشقت رسد به فریاد ار خود به‌سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت 📝 📗 @ShereHeyat
🔹مسیحا نفس🔹 مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس موسی اینجا به امید قبسی می‌آید... کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید... دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید خبر بلبل این باغ بپرسید که من ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3802@ShereHeyat
زآن یار دل‌نوازم شُکری‌ست با شکایت گر نکته‌دان عشقی، بشنو تو این حکایت بی‌مُزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآن‌جا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت... در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت... عشقت رسد به فریاد ار خود به‌سان حافظ قرآن زِ بَر بخوانی در چارده روایت 📝 #حافظ_شیرازی 🌐 shereheyat.ir/node/4252 ✅ @ShereHeyat
🔹ای کوکب هدایت🔹 زآن یار دل‌نوازم شُکری‌ست با شکایت گر نکته‌دان عشقی، بشنو تو این حکایت بی‌مُزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآن‌جا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت... در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت... عشقت رسد به فریاد ار خود به‌سان حافظ قرآن زِ بَر بخوانی در چارده روایت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4252@ShereHeyat
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بی‌خود از شعشعۀ پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینۀ وصف جمال که در آن‌جا خبر از جلوۀ ذاتم دادند من اگر کام‌روا گشتم و خوش‌دل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن‌روز به من مژدۀ این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبری‌ست کزآن شاخ نباتم دادند همت «حافظ» و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2802@ShereHeyat
🔹شوق کعبه🔹 یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور... دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سِرّ غیب باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور... «حافظا» در کنج فقر و خلوت شب‌های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3751@ShereHeyat
🔹امید وصال تو🔹 هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امید وصال تو زنده می‌دارد وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک نفَس نفَس اگر از باد بشنوم بویش زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک رود به خواب دو چشم از خیال تو، هیهات! بُوَد صبور دل اندر فراق تو، حاشاک!... تو را چنان‌که تویی هر نظر کجا بیند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزیز جهان شود «حافظ» که بر درِ تو نهد روی مَسکَنَت بر خاک 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2805@ShereHeyat
🔹انتظار دوست🔹 آن پیک نامَور که رسید از دیار دوست آورد حِرز جان ز خط مشک‌بار دوست خوش می‌دهد نشانِ جلال و جمال یار خوش می‌کند حکایتِ عزّ و وقار دوست دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست شکر خدا که از مدد بخت کارساز بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار؟ در گردشند بر حسب اختیار دوست گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست کُحلُ الجواهری به من آر ای نسیم صبح زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست ماییم و آستانهٔ عشق و سر نیاز تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست دشمن به قصد «حافظ» اگر دم زند چه باک؟ منّت خدای را که نیَم شرمسار دوست 📝 @ShereHeyat
شعر هیأت
💠 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد «تفألی به مرثیه #امام_سجاد علیه‌السلام در اشعار حافظ» 🔹همواره این
🔹سلامت تو🔹 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردۀ گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد.. در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی‌قامت بلند مباد در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد مجال طعنۀ بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد.. 📝 @ShereHeyat
🔹شوق کعبه🔹 یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور... دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سِرّ غیب باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان غم مخور... «حافظا» در کنج فقر و خلوت شب‌های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3751@ShereHeyat