eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹دختر بابا🔹 بخواب بر سر زانوی خسته‌ام، سر بابا منم همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا دلم گرفت از این کوچه‌های سرد غریبه چه دیر آمدی ای سر! کجاست پیکر بابا؟ میان شام سیاهی که یک ستاره ندارد دلم خوش است به نور حضور پرپر بابا چرا نبود در آن روز، فرصتی که خدایا منِ سه ساله شوم پاسدار سنگر بابا چه خوب می‌شد اگر می‌شد این پرندهٔ کوچک میان خون و پریدن، فدای باور بابا صبور باش! سرت سربلند باد! مبادا نگاه دشمنی افتد به دیدهٔ تر بابا بخوان برای من امشب در این سکوت خرابه که خواب سرخ ببینم، بریده حنجر بابا مرا ببر به دیارم، به کوچه‌های مدینه به خانه‌مان، به همان کلبهٔ محقّر بابا بخواب بر سر زانوی خسته‌ام... و چند لحظهٔ بعد، آن صدای گریه نیامد رسیده بود گل کوچکی به محضر بابا 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سرباز کوچک🔹 پوشید سرباز کوچک، قنداقه یعنی کفن را پیمود یاس سپیدی، راه شقایق شدن را نالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبی‌ست یعنی که در پیشگاهت آورده‌ام جان و تن را... قدری بنوشان مرا از، اشک غریبانهٔ خویش تا حس کنم در نگاهت، لب‌تشنه پرپر زدن را تا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربت می‌بینی افتاده بر خاک، یاران گلگون‌کفن را یک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاش بر شانهٔ کوچک من، این داغ قامت‌شکن را ناگاه در دست مولا، یک چشمه جوشید از خون بوسید تیری گلویِ آن شاخهٔ نسترن را گهواره خالی خدایا، تنها دلی ماند و داغی داغی که از من گرفته‌ست، پروای دل‌سوختن را 📝 📗 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹پیام پرپرِ گل‌های باغ🔹 شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت حدیث دربدری‌های من شنیدن داشت بسیط دشت، چنان لاله‌زار حسرت بود که سبزه نیز سر سرخ بردمیدن داشت هدف چه بود در این کارزار خون‌آلود که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت چه بود در سر گل‌های باغ سبز رسول که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت به اوج آبی آن آسمانِ خونین‌رنگ کبوترِ دل من شوق پرکشیدن داشت ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت صبور ثانیه‌های غم و بلای تو بود دلم که وعدهٔ بسیار داغ دیدن داشت پیام پرپرِ گل‌های باغ را می‌برد نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹دختر بابا🔹 بخواب بر سر زانوی خسته‌ام، سر بابا منم همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا دلم گرفت از این کوچه‌های سرد غریبه چه دیر آمدی ای سر! کجاست پیکر بابا؟ میان شام سیاهی که یک ستاره ندارد دلم خوش است به نور حضور پرپر بابا چرا نبود در آن روز، فرصتی که خدایا منِ سه ساله شوم پاسدار سنگر بابا چه خوب می‌شد اگر می‌شد این پرندهٔ کوچک میان خون و پریدن، فدای باور بابا صبور باش! سرت سربلند باد! مبادا نگاه دشمنی افتد به دیدهٔ تر بابا بخوان برای من امشب در این سکوت خرابه که خواب سرخ ببینم، بریده حنجر بابا مرا ببر به دیارم، به کوچه‌های مدینه به خانه‌مان، به همان کلبهٔ محقّر بابا بخواب بر سر زانوی خسته‌ام... و چند لحظهٔ بعد، آن صدای گریه نیامد رسیده بود گل کوچکی به محضر بابا 📝 📗 @ShereHeyat