#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹بیداد آشنا🔹
میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت
و لیک داد، ز بیداد آشنا میزد
شرار زهر ز یکسو، لهیب غم یکسوی
به جان و پیکرش آتش، جدا جدا میزد...
صدای نالۀ وِی هی ضعیفتر میشد
که پیک مرگ بر او از جنان صلا میزد
برون حجره همه پایکوب و دستافشان
درون حجره یکی بود و دست و پا میزد
ستاده بود و جواد الائمّه جان میداد
از او بپرس که زخم زبان چرا میزد
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/3915
✅ @ShereHeyat
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پارهپاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال روبهراه نداشت
میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت
بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنهای نرسیدن مگر گناه نداشت
سپاه حرمله در پشت در به صف بودند
حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت
نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت
برای کشتن او زهر بیاثر میماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت...
📝 #محسن_حنیفی
🌐 shereheyat.ir/node/3980
✅ @ShereHeyat
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹این نوحۀ غریب🔹
تاریخ سرخ خون جگریها را
میآورد چقدر به یاد امشب
این نوحۀ غریب که میآید
با هایهای گریۀ باد امشب
این نوحۀ غریب چرا لحنی
چون روضۀ امام حسن دارد
ای سینههای سوخته یاد آرید!
از غربت بقیع، زیاد امشب
این نوحۀ غریب که بر قلبش
تیغ غلیظ هلهله میبارد
مثل کدام صحنۀ عاشوراست؟
این قصه آشناست، مباد امشب...
اعماق عمر زخمی کوتاهش
سیراب کرده جنگل و صحرا را
دلتنگ بازگشت به سوی اوست
رودی که میرسد به مراد امشب
دنبال خود کشیده و آوردهست
تا کاظمین جان و جهانم را
آن نوحه، آن غم عربی در باد
دست مرا به دست که داد امشب؟
این خودنویس و جوهر داغش را
این چند بیت و شمع و چراغش را
دارم - نه اینکه لایقشان باشم -
از رأفت امام جواد امشب
📝 #اعظم_سعادتمند
✅ @ShereHeyat
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹امام غریب🔹
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن
چه ساکناند زمانها، چه الکناند زبانها
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آنها
کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دور خط و نشانها
یکیست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیانها
تویی که مرجع حلُالمسائل است نگاهت
به ما نگاه بینداز در هجوم گمانها
همیشه قصۀ تو میخورد گریز به گودال
درست لحظۀ آخر بریده است امانها
رضا شدهست علیاکبر و شدی تو حسینش
عوض شدهست فقط جای پیرها و جوانها
دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد
پر از عریضۀ حاجت شبیه نامهرسانها
غریبزاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوانها!
📝 #سیدمحمدجواد_میرصفی
🌐 shereheyat.ir/node/1542
✅ @ShereHeyat
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹برای بار نهم🔹
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد..
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد..
📝 #عباس_احمدی
🌐 shereheyat.ir/node/609
✅ @ShereHeyat
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
سایهسار خلقی اما پیکرت در آفتاب...
سرپناه عالمی و بیپناه عالمی
در مقاماتت از اسماعیل هم بالاتری
تشنهای اما نداری غیر اشکت زمزمی
خط به خط روضهها در بیت بیت نوحهها
گشتم و بالاتر از داغت ندیدم ماتمی
گرچه دلخونی ولیکن شوق دیدار پدر
بر تمام زخمهایت میگذارد مرهمی
📝 #فاطمه_معصومی
🌐 shereheyat.ir/node/3985
✅ @ShereHeyat
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹عجب غروب غریبی🔹
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم
من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی
مرا خیال نمازت شبی کشید به رؤیا
عجب رکوع و سجودی، عجب قعود و قیامی
چه اشتراک قشنگیست بین طوس و مزارت
که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی
نوشتهاند به باب الرضا تمامیِ جودی
نوشتهاند به باب المراد جودِ تمامی
شبی ز بخت بلندم به خانۀ تو رسیدم
چه سفرهدار کریمی، چه خوانی و چه طعامی
سؤال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت
نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی
عجب فراز عجیبی، عجب غروب غریبی
پس از سه روز هنوز آفتاب، بر لب بامی...
📝 #میلاد_حسنی
🌐 shereheyat.ir/node/3984
✅ @ShereHeyat
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹حدیث اشک🔹
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است
زبان به شکوه گشودهست زهر و میداند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...
اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو همسخن است
گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است
شدند بر تن تو سایهبان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بیکفن است
📝 #سیدمحمدجواد_میرصفی
🌐 shereheyat.ir/node/1543
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#حدیث | #رباعی
💠 #امام_جواد (علیهالسلام)
«اَفضَلُ اَعْمَالِ شِيعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»
برترین اعمال پیروان ما، انتظار فرج است.
📗کمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۳۷۷
🔹چشم به راه🔹
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
گفتیم که دور از تو چه باید کردن
گفتند همه چشم به راهت باشیم
📝 #محمدابراهیم_لکزیان
✅ @ShereHeyat
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش
آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد
خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است
خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد
شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خطبهخط عشق است
حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد
شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظههایتان باشم
شعر زیباست تا زمانی که نور این بیتها علی باشد
به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن!
تا دلم آنچان که میخواهی شیعۀ مرتضی علی باشد
ورد لبهای من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده
لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/2886
✅ @ShereHeyat
#پیوند_مهر_و_ماه
#غزل
🔹مهمان🔹
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
نگاهش به در بود مهمان بیاید
صدای در آمد، علی پشت در بود
علی بود امّا نه مثل همیشه
که رخسارش از شبنم شرم، تر بود
گُل افتاد بر گونۀ حیدر امّا
مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟!
علی خواست لب وا کند، لب فرو بست
نگفت و محمّد خودش باخبر بود
«فداها ابوها»، نگاهش به زهراست
به نوری که در خانهاش جلوهگر بود
به زهرا که قالوا بلی خواند و خندید
به زهرا که شاد از قضا و قدر بود
علی رفت و زهرا جهیزیّه میخواست
علی مردِ میدان و جنگ و خطر بود
زره داشت، شمشیر و اسب و دگر هیچ
که داراییِ او همین مختصر بود
زره شد جهیزیّۀ عشق اما
از آن روز زهرا برایش سپر بود
📝 #محسن_ناصحی
🌐 shereheyat.ir/node/5221
✅ @ShereHeyat
#پیوند_مهر_و_ماه
#غزل
🔹زهرای علی🔹
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علیست
تازه در این خانه زهرا ماه شبهای علیست
چشم دنیا روشن از ماه جمال مرتضاست
چشم زهرا روشن از روی دلارای علیست
با شگفتیهای دنیای علی بیگانهایم
این که دنیا پیش او هیچ است دنیای علیست
بارها با اشک خود زخم علی را بسته است
گرمی این دستها تنها مداوای علیست
روز وانفساست محشر، شیعیان لاتحزنوا
این که محشر خاک پای اوست زهرای علیست
یاعلی امضا کند یا فاطمه فرقی که نیست
آخرش امضای زهرا عین امضای علیست
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/613
✅ @ShereHeyat
#پیوند_مهر_و_ماه
#غزل
🔹بهشت علی🔹
گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست
او که خود فخر خلقت است به حق
مایۀ افتخار او زهراست
جلوهگاه خداست خود، اما
جلوۀ کردگار او زهراست
ذوالفقارش اگر عدوکُش شد
جوهرِ ذوالفقار او زهراست
در علی میتوان خدا را دید
زآنکه آیینهدار او زهراست
او ندارد به دار دنیا مِهر
تا که دار و ندارِ او زهراست
سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست
گل و باغ و بهار او زهراست
خود میان بهشت میبیند
تا به خانه کنار او زهراست
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/158
✅ @ShereHeyat
بر هر چه به غیر عشق میتاخت علی
با خوب و بد زمانه میساخت علی
از غم خبری نداشت تا وقتی که
بر فاطمهاش نظر میانداخت علی
📝 #ایوب_پرندآور
✅ @ShereHeyat
#پیوند_مهر_و_ماه
فرازی از یک #مثنوی
🔹با رایحۀ گل آمد🔹
میرسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
«إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید
تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید
علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید
شانه در شانه دو تا کعبۀ یکدست سفید
عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریۀ او بود که باران آمد
نفس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجرهای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد
مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد
میرسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1544
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#حج
#غزل
🔹مسافر اُمُّالقُرا🔹
از خاک میروم که از آیینهها شوم
ها میروم از این منِ خاکی جدا شوم
من زادۀ زمینم و تا عرش میروم
پر میکشم، مسافر اُمُّالقُرا شوم
این چند روز، فرصت خوبیست تا که من
از چند سال بندگی تن جدا شوم
تا نقطهٔ عروج دل خویش پر زنم
از خود جدا شوم، همه محو خدا شوم
با جامهای سپیدتر از بخت آفتاب
از تیرگی این همه ظلمت رها شوم
لب را به ذکر قدسی لبیک وا کنم
با اهل آسمان و زمین همصدا شوم
در لحظهٔ طواف بگردم به گِرد یار
سرگشته چون تمامی پروانهها شوم
در جستجوی زمزم جوشان عاشقی
از مروه تا صفا بروم، باصفا شوم
حرف تمام شعر همین است؛ این که من
در خود فرو بریزم و از نو بنا شوم
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/1518
✅ @ShereHeyat
#حج
#غزل
🔹همسایۀ خدا🔹
تو دور میشوی از خویش تا رها باشی
دو روز سرزده همسایۀ خدا باشی
سفر به مرکز ثقل زمین، به چشمۀ وحی
رها از اینهمه آشوبِ ادّعا باشی
درست مثل تولد، نه مثل لحظۀ مرگ
کفن بپوشی و از زندگی جدا باشی
در آسمانیِ لبیک، بال و پر بزنی
که با ملائکه، با روح همصدا باشی
و هفت بار بچرخی و رو نچرخانی
به پاس حرمت آیینه بیریا باشی..
تبر به دوش بگیری و مثل ابراهیم
به جان بتکدۀ نفس خود بلا باشی
پرنده باش و رها باش، بال و پر وا کن!
تلاش کن که تو پایان ماجرا باشی
📝 #پروانه_نجاتی
✅ @ShereHeyat
#شعر_تعلیمی
#حج
#قصیده
🔹الغیاث🔹
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
ای دل، شفیعِ آخرتِ مایی، الغیاث
دنیا کرشمههای زلیخاست، الحذر!
پیراهنی ز گریه به تن کن، دلِ عزیز!
هم بویی از مشاهده سوی پدر، ببَر
کی میشود که دیدهٔ یعقوب وا شود؟
کی میرسد که یوسفِ دل، آید از سفر؟
آه و دریغ و درد که دنیای کوچکم
تکرارِ دردِ دل شد و تکرارِ دردِ سر
با خستگی، هزار شبِ خستهام گذشت
وایِ من از هزار شبِ خستۀ دگر
آخر کجای این شبِ محتوم، زندگیست؟
هر روزمان هَبا شد و هر شاممان هدر
در دل، مرا چقدر نماز است بیحضور
در کف، مرا چقدر قنوت است بیاثر
ای دل، چقدر دور شدی، دور از خودت
تو بی خبر ز مرگی و مرگ از تو بی خبر
یک شب درآ به خانهام ای مرگِ مهربان
یک شب مرا به خلوتِ جادوییات بِبَر
باید قضا کنم همۀ عمرِ خویش را
من از قضا هنوز گرفتارم آن قَدَر،
کز هیچ کس امیدِ رهایی ز کار نیست
جز مالکِ قضا و به جز صاحبِ قَدَر
سنگی به سنگ خورد و سراپا شراره شد
دل، شعلهور نگشت ز بوسیدنِ «حَجَر»
سی شب به گردِ «حِجر» نشستم به التماس
سی شب تمام، دیدۀ دل، باز تا سحر
امّا دریغ از آن که بلورین شود دلم
سنگینتر از همیشه، دلِ گنگ و کور و کر
پای برهنه، باز، دل از دست میدهم
وقتی هوای کعبه مرا اوفتد بهسر
شاید هنوز نیمه دلی دارم از جنون
شاید هنوز نیمه غمی دارم از پدر
آه ای ستارهای که نمیمانی از درخش
آه ای پرندهای که نمیمانی از سفر
زآن پیشتر که قافلۀ حاجیان رسند
یک شب مرا به خلوتِ «اُمّالقرا» ببر
هر کس بر آن سر است که سوغاتی آورد
سوغات، سوی کعبه کسی میبرد مگر؟
آری، به کعبه باید سوغاتیای برم
دل میبرم به کعبه و در دست او تبر...
یارب به حقّ سیّد و سالارِ انبیا
یارب به حقّ هر چه نبی تا ابوالبشر
یارب به حقّ آیۀ «وَالشَّمس وَ الضُّحی»
یارب به حقّ سورۀ «اَلنَّجم» و «الْقَمَر»
دل، سدّ راهِ من شده، من، سدّ راهِ دل
من را دگر، دگر کن و دل را دگر، دگر!
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/1474
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹لطف جاری🔹
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
ز کربلا سند زندهای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب، ز غمگساری او
پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها
مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او
به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت
عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او..
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/5597
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیده
🔹قبر بیچراغ🔹
ای دوّمین محمّد و ای پنجمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
روح روان احمد و فرزند چار امام..
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام..
حکم خدا به همّت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام
با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام
گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر روز خاص و عام
گاهی به دشت کربوبلا بودهای اسیر
گاهی به کوفه بر تو شده ظلم، گه به شام
خواندند سوی بزم یزیدت، بدان جلال
بردند در خرابۀ شامت بدان مقام
گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام
راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آندم که گشت عمر تو از زهر کین تمام
داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بیچراغ تو گوییم یک سلام..
📝 #غلامرضا_سازگار
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#مثنوی
🔹طبیب عالم🔹
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه...
تو طفل روی ناقۀ عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/624
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹چشمانداز فردا🔹
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم
قیام عاشقان راستقامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم
تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم
پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم
صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیلالله تنها بود آنجایی که من بودم
شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد
که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم
عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم
شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم
چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشمانداز فردا بود آنجایی که من بودم
چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد
مگر پاییز گلها بود آنجایی که من بودم؟
هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3987
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیده
🔹سلام🔹
سلام، قاصدِ مهر است و آفتابِ نوید
سلام، صبحِ سپید است و بامدادِ سعید
سلام، جلوۀ لطف خداست در هستی
که بیمضایقه بر جان مؤمنان تابید
سلام، اسم گلی بود در جنان که خدا
برای هدیه به یاران باوفایش چید
سلام، مشرق لبخند احمد است و غروب،
برای دیدنش آمد عقب عقب خورشید
همیشه از دو لبش مثل رود جاری بود
سلام مثل تبسم، سلام مثل امید
سلام بود که هر روز با وضو و ادب
به بیت فاطمه میآمد از قریب و بعید
سلام بود که محرم شد و روایت کرد
از آن صحیفۀ نوری که دست زهرا دید
چه زود اشک شد و از دو چشم سرخ علی
به روی خاک مزار گل بنفشه چکید
حریر پینۀ دستان مرتضاست سلام
که با نوازش او شد هزار نخل رشید..
سلام رفت به روز حسین و حیران شد
همین که رفت به گودال قتلگاه، برید..
هنوز همهمۀ تحت قبّه است سلام
هنوز میشود او را در آن محیط شنید
تو کیستی که سلام رسول این همه راه
پیاده آمد و آخر به محضر تو رسید
سلام، باقر علم نبی! که نوح و خلیل
به مکتب تو نوشتند مشقی از توحید
تو هم محمدی و صادق است معجزهات
شبیه تاج به میم محمّدی تشدید
ابوبصیر شد و جابر و زراره و زید
از آشیانۀ تو هر که دانه چید و پرید
تو شهر معرفتی زائرت قم است و نجف
تو در مقام مرادی و حوزه است مرید
نریختهست به دامان راویان حدیث
از آن دهان مبارک به غیر مروارید
از آن دهان مبارک چکیده لختۀ خون
رسیده بر لبش از زهر یک حدیث جدید
اگر که عاشورا صد نفر شهید شدند
به راه شام شدی صد هزار بار شهید
فدای آن نفس و آن دهان که در همه عمر
مدام بر شرر روضۀ حسین دمید
سلام پیش تو زانو زد و نشست و گریست
سلام پیش تو آیینه شد، شکست و خمید
چه سالها که به لطف مزار خاکی تو
سلام بال زد و تا به آسمان بالید
کبوتری شد و بر مرقد خیالی تو
هزار مرتبه بالای گنبدت چرخید
همیشه در شب تاریک و پرفروغ بقیع
سلام روشن و زندهست مثل شمع سفید
و یا که روز در آن آفتاب گرم حجاز
به روی قبر تو خم میشود چو سایۀ بید
سلام بر تو که اینگونه از رسول خدا
سلام پاک و مبارک به محضر تو رسید
📝 #هادی_جانفدا
✅ @ShereHeyat
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/623
✅ @ShereHeyat
#امام_باقر علیهالسلام
#غزل
🔹کربلا یعنی تو🔹
زندگی جاریست در لحن دعایت تا هنوز
میرسد از منبر دانش صدایت تا هنوز
یادگار توست تأثیر زیارتنامهها
مانده بر سجادههامان جای پایت تا هنوز
صفحه صفحه میشود حس کرد، پیدا کرد، دید
عطر شیرین تو را در هر روایت تا هنوز
رفتی و بردی نگاه دلنشینت را ولی
در نگاه آسمان خالیست جایت تا هنوز
زائرت حسرت به دل در آرزویت مانده است
بوده تنها ماه نو شمع عزایت تا هنوز..
کربلا یعنی تو، ای داغ مجسم! هر سحر
میرسد شبنالههای کربلایت تا هنوز
مثل بغض زائران بیقرارت مانده است
در گلوی روضهخوانها روضههایت تا هنوز
هرچه میگوییم ناچیز است، بیقدر است، حیف!
شاعری ننوشته تصویری برایت تا هنوز
📝 #حامد_اهور
✅ @ShereHeyat