eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹علمدار عزت🔹 میزبان تو می‌شود ملکوت؟ یا ملائک در آستان تواند؟ لحظه‌ای که قنوت می‌گیری همۀ شهر میهمان تواند چتر این‌ رحمت الهی را بر سر اهل شهر گستردی با تو همسایه‌ها چه خوش‌بختند همه را یک به یک دعا کردی ماکه همسایۀ تو نه... اما از ازل زیر سایه‌ات هستیم در هیاهوی روز محشر هم به نخ چادر تو دل بستیم درس عشق است، درس زندگی است بین خانه، صفا و سادگی‌ات چه دفاع مقدسی شده است در دل جبهه ایستادگی‌ات بهتر از این کدام تقدیر است؟ در دفاع از علی شهید شدن باب شد بعد از آن حماسۀ تو در رکاب ولی شهید شدن نام زهرا میان معرکه‌ها نقش سربند حاج قاسم‌هاست دل سردار ما سرای علی خانه‌اش وقف روضۀ زهراست سال‌ها بود بانی روضه حال بر سفرۀ تو مهمان است حاج قاسم که مرد میدان بود حاج قاسم که مرد میدان است تو علمدار عزت و غیرت کوثری... کوثری و بی‌مانند تو شب قدر عالمی زهرا حیف قدر تو را ندانستند ما از آن قدر ناشناسی‌ها ما از این زخم‌ها عزاداریم با در خانۀ تو می‌سوزیم با در خانۀ تو می‌باریم آه! بر غربتت شهادت داد ریسمان... شعله... میخ... در... دیوار سر به دیوار غم گذاشت علی تکیه داده‌ست کوه بر دیوار گوشه‌ای بچه‌های تو گریان روضه برپاست کنج خانۀ تو در دل آسمان چه غوغایی‌ست وقت تشییع مخفیانۀ تو آه... همراه یاس پرپر خود باغبان را علی به خاک سپرد مثل گنجی که می‌شود پنهان آسمان را علی به خاک سپرد 📝 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4952@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹مادر پسران🔹 دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: «به روی چشم عزیز!» فدای چشمت، چشم تو بی‌بلا مادر مدام بر لب من «ان یکاد» و «چارقل» است که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم! بدون خُود و زره نشنوم به صف زده‌ای اگرچه من هم «جوشن کبیر» می‌خوانم... شنیده‌ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده‌ام که علم بر زمین نمی‌افتاد شنیده‌ام که به آب فرات، لب نزدی فدای تشنگی‌ات... شیر من حلالت باد بگو چه شد لب آن رود، رود تشنۀ من! بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست تو را چید میوۀ دل من؟! بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد... همین که نام مرا می‌برند می‌گریم از این به بعد من و آه و چشم‌تر شده‌ای چه نام مرثیه‌واری‌ست «مادر پسران» برای مادر تنهای بی‌پسر شده‌ای 📝 🌐 shereheyat.ir/node/142@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹روز مادر🔹 ای شکوهت فراتر از باور ای مقامت فراتر از ادراک وصف تو درک «لیلة القدر» است فهم ما از تبار «ما اَدراک» کوثری،‌‌ بی‌کرانه دریایی ما و ظرف حقیر این کلمات باید از تو نوشت با آیات باید از تو سرود با صلوات آیه در آیه وصف تو جاری‌ست «فتلقّی...»، «مباهله»، «کوثر» در دل «اِنَّما یُریدُ الله...» در «فَصَلِّ لِرَبکَ وَ انحَر» از بهشت آمدی به هیئت نور عطر سیبت وزید در هستی تو گلِ... نه، تو نوبهارِ... نه تو بهشت دل پدر هستی پدر و مادرم فدای شما مادری کرده‌ای برای پدر چشم بد دور، چشم شیطان کور دست تو بود و بوسه‌های پدر از بهشت آمدی و روشن شد سرنوشت دل علی با تو بی‌تو کم بود در تمام جهان نیمۀ دیگرش ولی با تو... وصف ذات تو و صفات علی وصف آیینه است و آیینه غربت و خندۀ تو و دل او قصۀ گرد و دست و آیینه خانه می‌شد بهشتی از احساس با گل افشانیِ بهاریِ تو عاطفه با تمام دل می‌زد بوسه بر دست خانه‌داری تو خانه از زرق و برق خالی بود از صفا، عاشقی، محبت، پُر داشتی، ای کلیددار بهشت پینه بر دست، وصله بر چادر از بهشت آمدی و آوردی یازده سورۀ بهشتی را مصحفِ سرنوشت خود دیدیم سوره‌هایی که می‌نوشتی را نسل تو نوحِ با شکوهِ نجات نسل تو خضرِ آسمانیِ راه جلوه‌ای از دم تو را دیدیم در مسیحی به نام روح الله روز مادر شده دلم با شوق پر زده در هوای تو مادر منم و وسعت بهشت خدا منم و خاک پای تو مادر آرزو دارم این که بنشینم لحظه‌ای در جوار تو اما... آرزو دارم این که بگذارم شاخه گل بر مزار تو اما... آه در حسرت زیارت تو دل ما آشنای دلتنگی‌ست حرم دختر کریمۀ تو شاهد لحظه‌های دلتنگی‌ست روز مادر شده به محضر تو آمدم پا به پای این کلمات هدیۀ من برای تو اشک است هدیۀ من برای تو صلوات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/167@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹رهرو عشق🔹 باز در خاطره‌ها، ياد تو ای رهروِ عشق‌ شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگی‌ات‌ از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان ‌می‌درخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب پرتوش بر همه كس تابد و می‌آموزد پايداری و وفاداری در راه طلب... رسمِ آزادی و پيكار و حقيقت‌جويی همه‌جا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود آنچه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی در رهِ كعبهٔ حق‌جويی و مردی و شرف ‌آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی آن‌كه از مكتب آزادگی‌ات درس آموخت ‌پيش آمالِ ستمگر ز چه تسليم شود؟ زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز يكه‌تازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل ‌روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق‌ كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود 📝 🌐shereheyat.ir/node/4578@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دنیای بی‌علی🔹 آه کوفه چقدر تاریک است ماه دیگر کنار چاه نرفت خاک از تشنگی لبش خشکید چشمه در بین کوچه راه نرفت دست طفل یتیم نان نرسید جرعه‌ای طعم آسمان نرسید دیگر امشب صدای نالۀ مرد تا حوالی بی‌کران نرسید نخل‌ها بی‌قرار و منتظرند طعم خرمای بی‌علی تلخ است روز خوش بی‌تو نیست در عالم طعم دنیای بی‌علی تلخ است این ابوجهل‌ها نفمیدند که تو با خود عدالت آوردی شهر از کوره‌راه پر شده بود که تو راه سعادت آوردی رفتنت هم حکایتی دارد روی محراب ردّ خون مانده پس از آن روز جاهلان گفتند مگر او هم نماز می‌خوانده؟ خار در چشم خویش داری مرد استخوان در گلوی تو مانده درد تنهایی تو را حس کرد هر که نهج‌البلاغه را خوانده 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3910@ShereHeyat
🔹فریاد توبه🔹 الغرض! فیض خاص گشت تمام سهم ما باز، فیض عام شده‌ست دل ناباورم صدا می‌زد: میهمانی مگر تمام شده‌ست؟ گفته بودند آخر این ماه عاشقش سر به زیر خواهد شد گفته بودند با دلم هر شب توبه کن، توبه! دیر خواهد شد رمضان‌های بی‌شمار رسید همه شب‌ها گذشت پی در پی با خودم گفتم ای دل بی‌درد فرصت توبه می‌رود، پس کی؟ فکر این باش سال دیگر هم رمضان می‌رسد ز راه اما تو مگر می‌شوی عوض؟ هرگز تو مگر توبه می‌کنی؟ اصلا! تو فقط فکر آمدن، رفتن فکر در مسجدِ خدا بودن فکر با اشک خود غریبه شدن با همه شهر آشنا بودن چیست دیگر بگو که قلب تو را به تأمل، به فکر وا دارد؟ تو گمان می‌کنی به راه آیی؟ مرگ باید تو را به راه آرد ای دل، از حال خود مشو غافل چهره با اشک خود معطر کن فرصت گفت‌وگو کمی باقی‌ست خیز و فریاد توبه‌ای سر کن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/487@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹حرم تا بهشت🔹 من به پابوسی تو آمده‌ام شهر گلدسته‌های رنگارنگ شهر قم، آشیان آل الله شهر علم و دیانت و فرهنگ گنبد دلگشای تو از دور در میان مناره‌ها پیداست امتداد حضور آینه‌ها در نگاه ستاره‌ها پیداست آه بانو، بگیر دست مرا که به جز تو مرا پناهی نیست می‌توان با تو تا خدا کوچید کز حرم تا بهشت راهی نیست در پگاهی که با دو دست نیاز به ضریحت دخیل می‌بندم پر و بال دعای خود را من به پر جبرئیل می‌بندم بس که شب‌ها ستاره می‌شمرم آسمانی شده‌ست دامن من گر گناه است عاشقی کردن گنه عالمی به گردن من قطعه‌ای از بهشت خوب خدا آشکارا به منظر حرم است طائر پرشکستۀ دل ما تا همیشه کبوتر حرم است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1148@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹همۀ عمر تو محرّم بود🔹 امشب از آسمان چشمانت دسته‌دسته ستاره می‌چینم در غزل‌گریۀ زلالت آه سرخی چارپاره می‌بینم زخم‌های دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول‌الله به حضورت سلام آوردم در شب تار تیره‌فهمی‌ها روشنی را دوباره آوردی آسمان را کسی نمی‌فهمید تا که با خود ستاره آوردی وارثِ آبروی سجاده بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسّم بود چشم تو لحظه‌ای نمی‌آسود همۀ عمر تو محرّم بود دم‌به‌دم ابری است و بارانی از غم تو هوای چشمانم چلچراغی ز گریه روشن کرد ماتمت در منای چشمانم... آه آتشفشان چشمانت دیر سالی‌ست بی‌گدازه نبود همۀ عمر خون دل خوردی داغ‌های دل تو تازه نبود دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی... کاروان بی‌امان رها مانده دل تو روی نیزه‌ها می‌رفت دست‌هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه‌ها؟ هرگز! قاتلت خنده‌های حرمله بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1553@ShereHeyat
🔹از کربلای چند برگشتی برادر؟🔹 آن روز با لبخند تا خورشید رفتی امروز با لبخند برگشتی برادر از یاد ما رفته‌ست، جنگ و جبهه‌هایش از کربلای چند برگشتی برادر؟ این بار هم تو بردی و بازنده ماییم هر مرتبه اینجای بازی گیر کردیم تو در حقیقت عشق را دیدی و رفتی ما در فضاهای مجازی گیر کردیم دریا شدی تا تشنگی شرمنده باشد تا اشکی از چشمان ماهی‌ها نریزد من مُرده تو زنده، نگو که غیر از این است تو رفته‌ای تا آبروی ما نریزد می‌خواستی در لحظۀ معراج تا عشق خورشیدِ بالای سرت عباس باشد نامت اگر سرباز گردان حرم شد می‌خواستی سرلشکرت عباس باشد جز گریه کردن کاری از ما برنیامد رفتی و ما تنها در این غم گریه کردیم آنقدر رفتی تا به عاشورا رسیدی در خانه ماندیم و مُحرّم گریه کردیم از عشق جان می‌دادی و جان می‌گرفتی ما در پی یک لقمه نان بودیم آن روز ما خون خود را نذر عاشورا نکردیم ما در صف نذری‌پزان بودیم آن روز عکس تو را در قاب پیش رو گرفتند تا پشت عکست ژست خون‌خواهی بگیرند این روزها از آب‌های خون گل‌آلود یک عده می‌آیند تا ماهی بگیرند یک شب به خوابم آمدی با خنده گفتی شاعر رفیقان عهد خود با ما شکستند اما بگو این را به یاران قدیمی هرگز در باغ شهادت را نبستند! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4342@ShereHeyat
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹یادگار حسین🔹 در خودم مانده بودم و ناگاه تا به خود آمدم مُحرّم شد چشم بستم درون خود باشم کربلای غمش مُجسّم شد رشتۀ اتصال ما و حسین نخ پرچم‌سیاه هیأت بود شهدا خوب یادمان دادند کربلایی شدن به هِمّت بود یاد آنان که در سیاهی شب ماه بودند و روسفید شدند خوش به حال رفیق‌هامان که پای این حرف‌ها شهید شدند «ما تَرکناک!» با تو می‌مانیم وقت تجدید بیعت و یاری‌ست خاصه این روزها که عطر حرم در حسینیۀ شما جاری‌ست خبری آمد و نسیم انداخت از لب حوضِ خانه گلدان را چند وقتی‌ست خوب می‌فهمد شهر من، غربت شهیدان را خیره ماندم به نام سرخ شهید راز سربند کوچه سربسته‌ست زمزمه می‌کنند در گوشم کوچۀ بی‌شهید بن بست است خط به خط، جبهه جبهه، خون دادیم گام اول شروع هم‌عهدی‌ست ما به فرمانده اقتدا کردیم گام دوم نماز با مهدی‌ست... نسل «تَبَّت یَدا اَبی لَهَب» است هر که با دست حق در افتاده همگی شاهدیم اسرائیل به نفس‌های آخر افتاده... صلح با شمر تا ابد ممنوع درس عباس‌ها مذاکره نیست حال ما وصف خیبر و بدر است شیعه امروز در محاصره نیست در یمن، شام، کربلا، بحرین شورِ حُبُ الحُسَین یَجمَعُناست از همین اتحاد معلوم است روزهای زوال آمریکاست... یک قدم مانده تا سپیدۀ صبح آخرین روزهای تاریک است آمده در زبور، بعد از ذکر اندکی صبر، صبح نزدیک است شیعه با کربلا بزرگ شده مقتدایش شهید بی‌کفن است خون مظلوم‌ها اثر کرده ردّ پای ظهور در یمن است صدر اخبار می‌شود روزی، آفتاب ظهور سر زده است کعبه یک صبحِ جمعه می‌بیند یادگار حسین آمده است چه حسینی که ظهر عاشورا پر شد از تیغ و نیزه دور و برش چه حسینی که سر به نی داد و زیر بار ستم نرفت سرش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4242@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ناحیه مقدسه🔹 نوحه‌سُرای حریم قدس تو هستی مویه‌کنان‌اند انبیا و ملائک مهدی صاحب‌زمان! یگانۀ هستی! آجَرَکَ الله فِی مُصیبةِ جَدّک پرچم سرخی به یاد جد تو در باد: زلف به خون آشنای حضرت یحیی گریه‌کنان حسین بوده و هستند: آدم و موسی و مصطفی و مسیحا رنج تو دید و ز دست رفت شکیبش صبر جمیلت کجا و طاقت ایوب؟ داغ تو دید و گذشت از غم یوسف موج سرشکت کجا و دیدۀ یعقوب؟ هرچه از آن ظهر داغدار شنیدیم اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده: «هم سر از تن جدا و هم تن بی‌سر هم رخ خونین و هم گلوی بریده»... از پس آن عصر سوگوار، هماره یکه‌سوار غروب‌های صحاری! آه نه، آتش گرفته است دلت را اشک نه، خون است از نگاه تو جاری صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟! عصر تو کی می‌رسد؟ که منتظرانیم تشنۀ آن‌دم که لب ز آب ببندیم زخمیِ آن‌دم که سر به پات فشانیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4829@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹ویرانۀ وصال🔹 از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده‌ای گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد می‌گفت عمّه‌ام به رخم بوسه داده‌ای... تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی من چشم از سر تو دمی برنداشتم با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی یک‌باره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد گویا توان دیدن عمّه نداشتی... با آنکه دستبرد خزان دیده‌ای ولیک باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است رخسار توست باغ همیشه بهار من افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد از غنچه‌های صبح، لبت نوشکفته‌تر از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته‌تر هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد بر زاری‌ام ز دیده و دل، زار گریه کرد هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت بر حال او دل در و دیوار گریه کرد ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی امشب حسد به کلبۀ من ماه می‌بَرد گر میزبان نیامده امشب به پیشواز از من مَرَنج، عمّه مرا راه می‌برد گر اشک من به چهرۀ مهتابی‌ام نبود ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت معذور دار، اگر شده آشفته موی من دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بی‌کسی این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟ پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه‌ام دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه‌ام... ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من دست از جهان و هر چه در آن هست می‌کشم سیلی، گرفته قوّت بینایی‌ام اگر من تا شناسمت به رُخت دست می‌کشم ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است انگشت‌ها که با لب تو بوده آشنا باور نمی‌کنند که این لب همان لب است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1692@ShereHeyat