eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹هفت آسمان🔹 هفت آسمان در دست‌های مهربانت بود هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود تصویر تو در قاب زندان باز می‌تابید یا نور و یا قدوس وقتی بر زبانت بود با تازیانه روزه‌ات را باز می‌کردند اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود وقت قنوت آخرت، خون گریه می‌کردند زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن هرچند موروثی میان دودمانت بود اما خدا را شکر این حرمت شکستن‌ها دور از نگاه مضطر معصومه‌جانت بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1359@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹طنین خطبه‌هایت🔹 لهیب ذوالفقارت بر تن گردن‌کشان مانده‌ست طنین خطبه‌هایت در گلوگاه زمان مانده‌ست یداللهی و گشته دست عقل از وصف تو کوتاه گواه عجز ما انگشت‌های بر دهان مانده‌ست.. «سَلُونی» گفتی و با ریشخندی جهل پاسخ داد تو را که رد پایت ماورای آسمان مانده‌ست مُزیّن شد اذانم با تمسک بر ولای تو شهادت می‌دهم از برکت نامت اذان مانده‌ست شب تنهایی کوفه چه بر روز دلت آورد که بغضی استخوانی در گلویت همچنان مانده‌ست یقین دارم که نزدیک است رستاخیز عشاقت همانا فصل شورانگیزی از این داستان مانده‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5010@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اسرار جهان🔹 در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را، لطف تو گرفت از من بیچاره امان را شد دشمن تو معترف، انگار خداوند، در گوش تو گفته همه اسرار جهان را با رایحهٔ خِطّهٔ سرسبز عبایت کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را با امر تو هر چند در آتش ندویدم، هر چند فدای تو نکردم سر و جان را، هر چند مرید تو شدن شأن زراره‌ست، ای کاش که این عاشق بی‌نام و نشان را... بگذار که تا ظل بنی‌ساعده یکبار من جای تو بر دوش کشم کیسهٔ نان را ماندم که در خانه‌ات آن روز چرا سوخت آتش که نسوزاند تن خادمتان را در کوچه زمین خوردی و شعر از نفس افتاد سخت است تحمل کند این داغ گران را با لحن حجازی شبی از حضرت موعود خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1503@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تو را زمانه نفهمید🔹 در آن نگاه عطش‌دیده روضه جریان داشت تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت گرفت جان تو را ذره ذره عاشورا که لحظه لحظۀ آن روز در دلت جان داشت چه سنگ‌ها سرت از دست نانجیبان خورد چه زخم‌ها دلت از شام نامسلمان داشت اسیر بودی و از خطبۀ تو می‌ترسید به روشنای کلامت یزید اذعان داشت و بر امامت تو سنگ هم شهادت داد به قبله بودن تو کعبه نیز ایمان داشت... تو را زمانه نفهمید و خواند بیمارت و پشت این کلمه عجز خویش پنهان داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1659@ShereHeyat
باغیم که رنج‌دیده از پاییزیم با اشک، نمک به زخم خود می‌ریزیم یک عمر به احترام نامت، این‌بار، باید که به انتظار تو برخیزیم 📝 🏷 @ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹صبوری...🔹 صبوری به پای تو سر می‌گذارد غمت داغ‌ها بر جگر می‌گذارد کمی خواستم از غریبی بگویم نه؛ این بغض سنگین مگر می‌گذارد؟ و حتما شبیه همان مرد شامی نگاه تو در من اثر می‌گذارد کریمی که از کودکی می‌شناسم قدم روی چشمان تر می‌گذارد دلم باز با یاد غم‌هایت آقا غریبانه سر روی در می‌گذارد نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی که دندان به روی جگر می‌گذارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1034@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹مانند باران🔹 مانند باران بود و بر دل‌ها ترنّم داشت مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت در سفره‌اش نان جوین خشک بود اما در کیسۀ خیرات نان گرم گندم داشت از برکت دستان او شهری نمک می‌خورد شهری که در آزردن قلبش تفاهم داشت هم دوست هم دشمن نمک بر زخم او پاشید او باز هم شوق هدایت، درد مردم داشت یا نیمه‌شب همسایه‌هایش را دعا می‌کرد یا از غمی دیرینه با چاهی تکلم داشت مرداب‌ها هرچند قدرش را نفهمیدند او باز باران ماند و بر دل‌ها ترنّم داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/375@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دلتنگ مادر🔹 نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد دو چشم محو در آیینه‌هایت، ناگهان تر شد سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد درخشیدی تو در آیینۀ اشکم، دلم لرزید نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد مشامم پر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4333@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غریب کاظمین🔹 می‌شود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد از شکوه تو زن آوازه‌خوان لکنت گرفت با نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین بی‌صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/234@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹اجابت🔹 گل می‌کند لبخند تو مهمان که می‌آید باز است آغوش تو سرگردان که می‌آید لبریز برکت می‌شود هر خاک بی‌حاصل از چشم‌هایت نم‌نم باران که می‌آید حتی خدا محو تماشای تو می‌ماند از خانۀ تو صوت اَلرّحمان که می‌آید مثل تنورت گرم دل‌های یتیمان است از کیسۀ خیرات عطر نان که می‌آید حاجات من بی‌‌خواستن عمری اجابت شد چشم‌انتظارم بر لبانم جان که می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5324@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اسرار جهان🔹 در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را، لطف تو گرفت از من بیچاره امان را شد دشمن تو معترف، انگار خداوند، در گوش تو گفته همه اسرار جهان را با رایحهٔ خِطّهٔ سرسبز عبایت کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را با امر تو هر چند در آتش ندویدم، هر چند فدای تو نکردم سر و جان را، هر چند مرید تو شدن شأن زراره‌ست، ای کاش که این عاشق بی‌نام و نشان را... بگذار که تا ظل بنی‌ساعده یکبار من جای تو بر دوش کشم کیسهٔ نان را ماندم که در خانه‌ات آن روز چرا سوخت آتش که نسوزاند تن خادمتان را در کوچه زمین خوردی و شعر از نفس افتاد سخت است تحمل کند این داغ گران را با لحن حجازی شبی از حضرت موعود خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1503@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دلم از نور لبریز است🔹 به ظاهر زائرم اما زیارت را نمی‌فهمم من بیچاره لطف آشکارت را نمی‌فهمم تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتی به دل افتادن گاه و گدارت را نمی‌فهمم زیارت‌نامه می‌خوانم دلم از نور لبریز است «اگر چه گاه معنای عبارت را نمی‌فهمم» تو پرواز مرا در اوج می‌خواهی و می‌دانی من از بس در قفس بودم اسارت را نمی‌فهمم به جای غربت تو ازدحام صحن را دیدم غریبی آه درد بی‌شمارت را نمی‌فهمم به هر زائر سه جا سر می‌زنی، دلگرمی‌ام این است زیارت نه ولی قول و قرارت را که می‌فهمم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1537@ShereHeyat