قطره رو کرده خورشید
بخار آب با زحمت
تا برگرده رو زمین
بشه بارون رحمت
یادش میاد یه روزی
قطره ای بود تو دریا
شور شده بود حسابی
باز بخار شد رفت هوا
تا بشه شبنم روگل،
قطره خدا خدا کرد
یا برسه به خونه
قطره خیلی دعا کرد
قطره ازون بالاها
اومد افتاد تو لجن
می گفت چرا افتادم
اینجا نبود جای من
باز دوباره تلاش کرد
تا بره تو آسمون
قطره بشه بباره
تبدیل بشه به بارون
#باران
روز پدر رسیده
چه شادم و چه خوشحال
باید که من بگیرم
هدیه ی خوبی امسال
بدم اون و به بابا
شادش کنم حسابی
شاید براش بگیرم
عطری،گلی،کتابی
یا که برم ببوسم
صورت مثل ماهش
باید بشینم اینجا
با شادی چشم به راهش
یا بکشم نقاشی
عکس گل و پرنده
بدم اون و به بابا
همراه عشق و خنده
#باران
ولادت حضرت امیر علیه السلام و روز پدر بر همه بزرگواران مبارک🎊
همه اینو می دونیم
باید باشیم پاکیزه
هرکی که باشه تمیز
پیش همه عزیزه
یادت باشه بشوری
دستاتو خوب با صابون
گوش کن همیشه هرجا
به حرفای مامان جون
قبل غذا بچه ها
باید رعایت کنیم
به تمیزی ما همه
باید که عادت کنیم
پیامبر خوب ما
یاد داده این رو به ما
نظافت از ایمانه
یادت بمونه هرجا
دور می کنه دردا رو
رعایت نظافت
دیگه مریض نمیشی
هستی همیشه راحت
🌸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: النظافةمن الایمان
#باران
وقتی کسی یاد میده
به تو درس و دانشی
همیشه و هر کجا
باید که شاکر باشی
با احترام و ادب
ازش باشی تو ممنون
اگر که شد تو حتی
جبران کن از دل و جون
#باران
🌸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
به کسی که از او دانش می آموزید احترام بگذارید.
بگو همیشه این رو
مادر نگین خونه س
دوسش داریم یه دنیا
مهربونیش نمونه س
بابا مثل ستاره
یا ماه آسمونه
بدو ببوس دستشون
ای بچه ی نمونه
#باران
🌸وبالوالدین إحسانا
و به پدر و مادر خود نیکی کنید
منم عزیزدردونه
یه بچه ای تمیزم
همیشه و هر کجا
از بدی می گریزم
من همیشه می پوشم
لباس های تمیزی
مامان تو گوشم می گه
خیلی برام عزیزی
#باران
🌸و ثیابک فطهر
و لباست را تمیز و پاکیزه نگه دار.
رو تاب دارم می کنم
تاب تاب تاب بازی
منتظرم که روزی
منم بشم سربازی
من دوست دارم که زودتر
بیاد حضرت مهدی (عجل الله تعالی)
از حالا من می بندم
با آقاجون یه عهدی
یادم می مونه حتما
باشم پیرو قرآن
کمک کنم همیشه
به افراد نا توان
#باران
امشب کوچمون
توش پر ازصداست
صدای بمب و
ترقه جداست
مامانی میگه
زمان قدیم
دور هم دیگه
ما جمع می شدیم
همگی بودیم
چه شاد و خوشحال
چارشنبه سوری
همیشه هرسال
قاشق زنی بود
یه رسم زیبا
بعدم آتیشی
میکردیم برپا
ای کاشکی میشد
اون روزا تکرار
تا بازم بیاد
با خوشی بهار
#باران
قاشق زنی از رسوم ایرانی است که در شب چهارشنبهسوری برپا میشدهاست. حاصل نهایی قاشقزنی، پخت و توزیع آش ابودردا بوده است.
قاشقزنی رسمی زنانهاست. زنان چادری بر سر انداخته و گاه نقابی بر چهره میزدند تا ناشناس بمانند. آنگاه با قاشق بر کاسه یا قابلمه یا بر در خانه میکوبیدند و اهل خانه را از آمدن خویش آگاه میکردند. اهل خانه کاسه خالی را گرفته و مشتی آذوقه خشک از قبیل بنشن در آن ریخته و بازمیگرداندند.
گاه بجای آذوقه پول نقد به قاشق زن پرداخت میشدهاست. مهمترین شرط در قاشق زدن ناشناس ماندن قاشقزن بودهاست؛ لذا نه قاشقزن و نه صاحب منزل، در هنگام مواجهه سخن نمیگفتهاند.
خاله و طوطی سخنگو
عصر بود .خاله دلش گرفته بود.
داشت تو حیاط برگای زرد و نارنجی درخت انجیر و جارو میکرد.
برگا از روی درخت می ریخت و اشکا از روی گونه های خاله
اخه اون دلش برای بچهاش تنگ شده بود.
برگارو که جمع کرد، حیاط و کمی آب پاشید به گلای لب تاقچه آب دادو خسته به خونه برگشت.
رفت سراغ طوطی کوچولویی که نوه مهربونش بهش هدیه داده بود.
کمی باهاش حرف زد :میبینی طوطی؟ من همیشه تنهام ، بچها این جمعه هم نیومدن دیدنم .
باز اشکاش روی گونه هاش جاری شد.گوله گوله اشک ریخت و درددل کرد .
طوطی ساکت بود و گوش می داد
خاله گفت: خوب شد تو هستی وگرنه از غصه دق میکردم .بعدم رفت و براش کمی دونه آورد
تا در قفس رو باز کرد طوطی پرید بیرون و از لای پنجره باز اتاق فرار کرد.
خاله خیلی غصه خورد،حالا دیگه خیلی تنها بود.
دلگیرو غصه دار به زیر کرسی خزید.
شب که شد بیشتر غصه خورد به قفس خالی نگاه کرد و آه کشید.
یکهو صدای در توخونه پیچید .خاله باخودش گفت: قرارنبودکسی بیاد.
چادر گل گلیشو سرش کرد و رفت و در رو باز کرد.
بچهاش پشت در بودن از خوشحالی زبونش بند اومده بود. نوه کوچولوش طوطی به دست دوید و بغلش کرد .
باورش نمیشد طوطی مهربون بچهاشو به خونش آورده بود.
#باران
#قصه
🦋🦋🦋
پروانه
رو برگ یه توت
یه کرمی دیدم
با خنده برگو
از شاخه چیدم
مامان به من گفت
میمونه اینجا
کرم کوچولو
بی سرو صدا
دور خودش اون
پیله می بنده
با شادمانی
قاه قاه میخنده
می شه اون کم کم
حالا پروانه
پر میزنه اون
چه شادمانه
بالش چه زیبا
چون رنگین کمان
اون رو آفرید
خدای رحمان
#باران
🐣🐥🐣🐥🐣
جوجه
هم بازی من هست
یک جوجه زیبا
دوستش دارم من
اندازه ی دنیا
او میدود من هم
دنبال او خندان
آن را خریده بود
برای من مامان
فردا برای او
یک خانه می سازم
یک خانه زیبا
یک لانه می سازم
#باران
هدایت شده از قصه های کودکانه
#قصه_کودکانه
#محتوا: توضیح ویروس کرونا-
غیبت نکردن
#عنوان_قصه:
کرونا چیه؟
تویه روز سرد زمستونی بچه ها تو آلاچیق ساختمون دور هم نشسته بودن و با هم صحبت می کردن از بازی هاشون از درس ،از کتاب خوندن وووو
یکهو امیر انگار چیزی یادش افتاده باشه گفت: «میگم بچه ها از سامان چه خبر چرا امروز نیومده؟»
محمدرضا گفت:« مامانم میگفت کرونا گرفته بخاطر همون نمیاد میترسه ما ازش بگیریم !»
امیر با تعجب و ناراحتی گفت:« ما ازش بگیریم؟؟ چرا آخه ؟!»
آراد با خنده و مهربونی گفت:« ناراحت نشید بچه ها اون خسیسه ولش کنین من خودم هفته دیگه میخوام قلکمو بشکنم و یه ماشین کنترلی خوشگل بخرم میارم باهم بازی کنیم .»
امیرگفت:« دمت گرم!»
محمدرضا گفت:« راست میگه اون هفته هم سامان توپشو بهمون نداد !»
همینطور که داشتن بلندبلند صحبت می کردن مامان آراد به طرفشون اومد .
بچه ها با دیدن مامان آراد بلند شدن و سلام کردن .
مامان آراد بعد از سلام و احوالپرسی گفت:« بچه ها خیلی ببخشید ولی من یکمی از حرفاتونو شنیدم!میشه چند دقیقه پیشتون بشینم؟»
بچه به هم نگاه کردن و کنجکاو گفتن:« بله بفرمایید»
مامان آراد کنار بچه ها نشست و گفت:«بچه ها می دونید پشت سر دوستتون نباید حرف بزنید! به این کار میگن غیبت که خیلی کار زشتیه! ازبچه های خوبی مثل شما بعیده »
بچه ها خجالت زده سرشونو پایین انداختن امیر گفت:« اخه خاله سامان...»
مامان آراد اجازه نداد امیر حرفشو تموم کنه و گفت:« نگو امیر جان اگر دوستتون ایرادی داره باید با مهربونی و محبت بهش بگید »
بعد رو به بچه ها گفت:« شما اصلا می دونید کرونا چیه؟ که از دوستتون دلخور شدید!»
هرکدوم از بچه ها جوابی دادن یکی گفت حتما یه ماشین جدیده یکی گفت حتما آدمآهنیه که اسمشو کرونا گذاشته آخه قرار بود یه آدم آهنی بخره ! خلاصه هرکدوم از بچها حرفی زدن!
مامان آراد نتونست جلوی خندشو بگیره خندید و گفت:« وای بچها کرونا اصلا اینایی که شما میگید نیست کرونا متاسفانه اسم یه بیماریه!»
بچها خیلی ناراحت شدن.
آراد گفت:« چه جور بیماری؟ خطرناکه؟ آدما باهاش میمیرن؟»
محمدرضا گفت:« وای نه یعنی سامان داره می میره؟»
مامان آراد بازم خندش گرفت :« نه بچه ها مگه هر کس بیمارشد میمیره! شما تا حالا سرماخوردید؟یا دچار انفولانزا شدید؟»
بچها به علامت تایید سر تکون دادن!
مامان آراد ادامه داد:«این بیماری هم چیزی شبیه انفولانزا یا سرماخوردگی شدیده! سامان باید استراحت کنه تازود خوب بشه اما بچه ها باید خیلی مواظب باشید و بهداشت رو رعایت کنید تا شما هم مبتلا نشید
باید دستاتونو مرتب با آب و صابون بشورید و از افرادی که به این بیماری مبتلا شدن دوری کنید! جاهای شلوغ نرید و کمتر تو جمع باشید! بچها سامان اولا چون حالش بده نتونسته بیاد پیشتون و دوما اگرکمی هم بهتر بشه چون شما رو دوست داره بازم تا یه مدت پیشتون نمیاد تا کاملا خوب بشه»
امیر گفت :«میشه بریم ملاقاتش؟»
مامان آراد گفت :« نه اصلا نباید اینکارو بکنید در عوض میتونید بهش زنگ بزنید و تلفنی حالشو بپرسید و بهش بگید که به یادش هستید و براش دعا میکنید که زودتر خوب بشه»
بچها که تازه فهمیده بودن چه اشتباهی کردن از مامان آراد تشکر کردن و قول دادن دیگه پشت سر کسی حرف نزنن خصوصا وقتی در موردش اطلاعات کافی ندارن.
🍃نویسنده:
#باران
🌸🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
امروز می خواند
بابایی دعا
دعای تحویل
در کنار ما
بابا بعد از آن
کمی روضه خواند
اشک غم روی
گونه اش نشاند
وقتی شروع شد
با روضه امسال
حالمان شود
بهترین احوال
#باران
امسال هم باز
آقا پر امید
می گفتند از
سالی پر تولید
گفتند که همه
باشیم پر تلاش
باید که بدیم
ما گوش به حرف هاش
جهش تولید
هست شعار ما
همیشه باشد
خدا یار ما
#باران
از نور یه فرشته
روشن شده آسمون
اومده از اون بالا
برای ما یه مهمون
فرشته هست جبرئیل
تو یک غار پر از نور
میگه بخون محمد (صلی علی الله علیه واله)
هستی تو از بدی دور
گفت که نمی تونم من
پیغمبر خوب ما
فرشته گفت می تونی
تو به یاری خدا
بخون به نام خدا
پروردگار جهان
تویی رسول خدا
راهنمای مردمان
بیست و هفت رجب شد
روز مبعث ، عید ما
باید همیشه این روز
جشنی کنیم ما برپا
#باران
عموجان من
یک روحانی است
اخلاق عمو
خیلی عالی است
ایشان می خواند
درس دین زیاد
اصول دین را
به ما داده یاد
نماز جماعت
می کند برپا
او خیلی داناست
خوب و بی ریا
می رود گاهی
به شهر و روستا
میکند تبلیغ
دین خدا را
می پوشد عمو
موقع رفتن
عمامه بر سر
عبایی بر تن
او می آموزد
قرآن و احکام
دارد سخن ها
بسیار از اسلام
#باران
🚦🚦🚦
اون چیه که سه رنگه
قرمز و سبز و زرده
هر رنگ اون برامون
خبرهایی آورده
#باران
#معما
#در_خانه_بمانیم