eitaa logo
شعرکده
101 دنبال‌کننده
84 عکس
25 ویدیو
0 فایل
ارتباط و ارسال شعر @khak_mgh
مشاهده در ایتا
دانلود
عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم کاخ اگر کوه اُحد باشد، خرابش می‌کنم پرده‌های قصر افتاد از طنین ناله‌ام کفر اگر در پرده باشد، بی‌نقابش می‌کنم مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست در میان شامیان، امروز بابش می‌کنم یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست می‌نویسم بعدها صدها کتابش می‌کنم دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی در شعاعم ذره باشد آفتابش می‌کنم از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم هر دعایی را بخواهم مستجابش می‌کنم آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته با خدا در روز محشر بی‌حسابش می‌کنم سفره‌دار روضه‌ی بابا منم، با دست خویش گندمی گر نذر گردد آسیابش می‌کنم :: زنده باشم بعد از این، ای عمه جان! گهواره‌ای، عاقبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم.. @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در انتهای کوچه شب، زیر پنجره قومی نشسته خیره به تصویر پنجره این سوی شیشه، شیون باران و خشم باد در پشت شیشه بغض گلوگیر پنجره اصرار پشت پنجره گفتگو بس است دستی برآوریم به تغییر پنجره   تا آن که طرح پنجره‌ای نو درافکنیم دیوار ماند و حسرت تصویر پنجره ما خواب دیده‌ایم که دیوار شیشه ای است اینک رسیده ایم به تعبیر پنجره تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره جز با کلید ناخن ما وا نمی‌شود قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره @sherkade_mgh
اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو ای بغض گل انداخته، فریاد خطر شو ‌ ای روی بر افروخته، خود پرچمِ ره باش ای مشت بر افراخته، افراخته‌تر شو ‌ ای حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آی از خانه برون چیست که از خویش به در شو ‌ گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش ور تیغ فرو بارد، ای سینه سپر شو ‌ خاک پدران است که دستِ دگران است هان ای پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو ‌ دیوارِ مصیبت کده‌یِ حوصله بشکن شرم آیدم از این همه صبرِ تو، ظفر شو  ‌ تا خود جگرِ روبهکان را بدرانی چون شیر در این بیشه سراپای، جگر شو ‌ مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو ‌ فریاد به فریاد بیفزای، که وقت است در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو ‌ ایرانی آزاده! جهان چشم به راه است ایرانِ کهن در خطر افتاده، خبر شو ‌ مشتی خس و خارند، به یک شعله بسوزان بر ظلمتِ این شامِ سیه فام، سحر شو ‌ @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو به دریا ریختی و من کماکان ماهی‌ام باز هم ای رود، ممنون از همین همراهی‌ام کاروانی تشنه بود و یوسفی در چاه و من من: طنابی که فقط شرمنده از کوتاهی‌ام  سکه‌هایم از رواج افتاد و تاجم زیر پا تلخ پایان یافت با تو جشن شاهنشاهی‌ام ماه با سردی به گوش موج عاشق پیشه گفت هرچه از تو دور باشم بیشتر می‌خواهی‌ام رام دام و دانه و بامی نخواهد شد دلم من کبوتر هم اگر باشم، کبوتر چاهی‌ام کوله بار بسته دارد باز دل دل می‌کند من ولی با اولین پرواز فردا راهی‌ام @sherkade_mgh
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرگز به شانه، بارِ غمی را کشیده‌ای؟ یا در بهار، طعمِ خزان را چشیده‌ای؟ با من بگو که مثل من آیا هزار بار از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر پریده‌ای؟ اصلا چقدر حال مرا درک می‌کنی؟ اصلا چقدر دردِ دلم را شنیده‌ای؟ در شرح روزگار غریبم کسی نگفت حتی ترانه‌ای، غزلی یا قصیده‌ای... رفتی و دود شد همه‌ی خاطراتمان؛ شب‌های قهوه‌خانه‌ای‌ام را ندیده‌ای...! @sherkade_mgh
تفاوت نیست در لطف و عتاب و خشم و ناز تو تو از هر در درآیی می کنی گلزار محفل را @sherkade_mgh
به شرابِ ارغوانی مشکن خمار ما را به نسیم مهربانی بنشان غبار ما را گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم تو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما را تو که ساغر لبت را به لبم نمی‌گذاری به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را ز بشر گذشته بودم، به خدا رسیده بودم تو اگر نبسته بودی سرِ رَه گذار ما را تو درین سیاه شب‌ها به فروغ باده مانی که به مهر می‌نوازی دل بی‌قرار ما را ‌ @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش" از آنهایی که مال ارمنستان است انگورش! از آنهایی که حافظ خورده و‌ در شعر آورده ولی یک عده می‌گویند عرفانی‌ست منظورش! از آنهایی که می‌گویی به ساقی زود جورش کن و ساقی نیز در عرضِ دو ساعت می‌کند جورش! از آنهایی که وقتی می‌روی بالا دو پِیکش را به زانویِ چپت هم نیست مُلک و امپراطورش! از آنهایی که می‌اُفتی به یادِ رازی و کشفش و گویی نور بر قبرش ببارد، قبر بر نورش! از آنها که اگر غَسّال با آن مُرده را شویَد لبِ کارونِ آغاسی بخوانَد مُرده در گورش! اگر شیخی بفرماید حرام است این که می‌نوشی بنوشی پیکِ بعدی را به عشقِ شیخ و دستورش! اگر گوید کسی در آتشِ دوزخ بسوزی تو بنوشی تا بسوزد هم دلش، هم جای مذکورش! نپرس از من چرا در کوچه‌ها با دَبّه می‌گردی شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش @sherkade_mgh
تا چشم تو دیدیم ز دل دست كشیدیم ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم @sherkade_mgh
سرِ گیسوی تو در مشت گره خورده‌ی باد خبر از خانه‌ی ویران‌شده در مه می‌داد من همان نامه‌ی نفرین شده بودم که مرا، بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد .... داس بر ساقه‌ی گندم زدی و بی‌خبری آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد ... هر چه فریاد زدم، کوه جوابم می‌کرد غار در کوه چه باشد؟! دهنی بی فریاد ... داشتم خوابِ شفایی ابدی می‌دیدم که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد .... بغض من گریه شد و راه تماشا را بست از تو جز منظره‌ای تار ندارم در یاد ..... @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کبوتری، سحر اندر هوای پروازی به‌بام لانه بیاراست پر، ولی نپرید رسید بر پرش از دور، ناوکی جانسوز مبرهن است کازان طعنه بر دلش چه رسید شکسته شد پر و بالی، نزار گشت تنی گسست رشتهٔ امیدی و رگی بدرید گذشت بر در آن لانه، شامگه زاغی طبیب گشت، چه رنجوری کبوتر دید برفت خار و خس آورد و سایبانی ساخت برای راحت بیمار خویش، بس کوشید هزار گونه ستم دید، تا بروزن و بام ز برگهای درختان سبز پرده کشید ز جویبار، بمنقار خویش آب ربود بباغ، کرد ره و میوه‌ای ز شاخه چید گهی پدر شد و گه مادر و گهی دربان طعام داد و نوازش نمود و ناله شنید ببرد آنهمه بار جفا که تا روزی ز درد و خستگی و رنج، دردمند رهید به‌زاغ گفت: چه نسبت سپید را به‌سیاه ترا بیاری بیگانگان، چه کس طلبید بگفت: نیت ما اتفاق و یکرنگی است تفاوتی نکند خدمت سیاه و سفید ترا چو من، بدل خرد، مهر و پیوندیست مرا بسان تو، در تن رگ و پی است و ورید صفای صحبت و آئین یکدلی باید چه بیم، گر که قدیم است عهد، یا که جدید ز نزد سوختگان، بی‌خبر نباید رفت زمان کار نباید به کنج خانه خزید غرض، گشودن قفل سعادتست بجهد چه فرق، گر زر سرخ و گر آهن است کلید @sherkade_mgh
بازی با آرایه های ادبی ز لعل یار خواهم ضد شرقی به تصحیف و دری و قلب و تازی آدم از لعل یار چه می‌خواهد؟ خب مشخص است؛ بوسه! حالا این ضد شرقی همون بوسه است اما بایستی به کمک مصراع دوم به بوسه تبدیل شود. تصحیف و قلب دو بازی ادبی هستند. تصحیف یعنی جابجایی نقاط یک کلمه و تبدیل اون به یک کلمه دیگر. این جابجایی شامل حذف و اضافه کردن نقاط هم می‌شود. مثلاً میز تبدیل می‌شود به میر یا سراب تبدیل می‌شود به شراب. قلب هم یعنی جابجایی حروف یا حرکات یک کلمه و تبدیل اون به کلمه دیگر. مثلاً می‌شود از جابجایی کلمه ربیع رسید به عربی. یا از سرد رسید به درس. منظور از دری و تازی هم که فارسی و عریی است. یعنی شخص می‌تواند کلمه‌ای عربی را به فارسی یا بالعکس ترجمه کند. خب حالا با این سه ابزار یعنی تصحیف، قلب و ترجمه می‌خواهیم از کلمه ضد شرقی به بوسه برسیم: خب، ضد شرقی می‌شود غربی. غربی به کمک تصحیف می‌شود عربی. عربی به کمک قلب می‌شود ربیع. معنای ربیع در فارسی می‌شود بهار. بهار به کمک تصحیف می‌شود نهار. معادل نهار در عربی می‌شود یوم. یوم به کمک قلب می‌شود موی. معنای موی در عربی می‌شود شَعر. شَعر با قلب می‌شود شِعر. شعر در فارسی معادل بیت است. بیت در فارسی می‌شود خانه. خانه در عربی می‌شود دار. دار با قلب می‌شود راد. راد با تصحیف می‌شود زاد. زاد به فارسی می‌شود توشه و توشه با تصحیف می‌شود بوسه! ز لعل یار خواهم ضد شرقی به تصحیف و دری و قلب و تازی @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای نام تو بهترین سرآغاز بی‌نام تو نامه کی کنم باز ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند ای هیچ خطی نگشته ز اول بی‌حجت نام تو مسجل ای هست کن اساس هستی کوته ز درت درازدستی ای خطبهٔ تو تبارک الله فیض تو همیشه بارک الله ای هفت عروس نه عماری بر درگه تو به پرده‌داری ای هست نه بر طریق چونی دانای برونی و درونی ای هرچه رمیده وارمیده در کن فیکون تو آفریده ای واهب عقل و باعث جان با حکم تو هست و نیست یکسان ای محرم عالم تحیر عالم ز تو هم تهی و هم پر ای تو به صفات خویش موصوف ای نهی تو منکر، امر معروف ای امر تو را نفاذ مطلق وز امر تو کائنات مشتق ای مقصد همت بلندان مقصود دل نیازمندان ای سرمه‌کش بلند بینان در باز کن درون نشینان ای بر ورق تو درس ایام ز آغاز رسیده تا به انجام صاحب تویی آن دگر غلامند سلطان تویی آن دگر کدامند؟ راه تو به نور لایزالی از شرک و شریک هر دو خالی در صنع تو کامد از عدد بیش عاجز شده عقل علت اندیش ترتیب جهان چنانکه بایست کردی به مَثابتی که شایست بر ابلق صبح و ادهم شام حکم تو زد این طویلهٔ بام گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی خاکستری ار ز خاک سودی صد آینه را بدان زدودی بر هر ورقی که حرف راندی نقش همه در دو حرف خواندی بی کوه‌کنی ز کاف و نونی کردی تو سپهر بیستونی هر جا که خزینهٔ شگرفست قفلش به کلید این دو حرفست حرفی به غلط رها نکردی یک نکته دراو خطا نکردی در عالم عالم آفریدن به زین نتوان رقم کشیدن هم قصه نانموده دانی هم نامه نانوشته خوانی @sherkade_mgh
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست ماه عبادت است و من با لب روزه دار ازین قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من رو به حریم کعبه لطف اله کردنست گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست بوسه تو به کام من کوه نورد تشنه را کوزه آب زندگی توشه راه کردنست خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست   @sherkade_mgh
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از نور، سهم محبس ما نیم روزن است هم شکر! عالمی به همین نیم روشن است آنچه که رشته ایم سرش دست ظالمی ست نخ! هر چه می کنیم گرفتار سوزن است پایان میوه داری تان دست خوردگی ست ای خوش حیای سرو که از بن سترون است! عریانی ام مگیر! که در مقتل ریا یا تن بدون جامه و یا جامه بی تن است! با این همه قیامِ سپیدارِ جان به کف پایان سرکشیِ تبر کُند گشتن است! عید آمده ست و خانه تکانی نمیکنم وقتی که گَرد خانه ام از خاک میهن است @sherkade_mgh
بگو شاعر که یا نور است او، یا آسمان، یا چه؟ یقیناً ماه، وصفش خارج است از درک دریاچه مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را چه باید خواند غیر از مادر امّ ابیها؟ چه؟ سلامش داده جبرائیل، در وصفش یقین دارم که باید از شب معراج چیزی گفت... اما چه؟ حسودانِ قریش او را رها کردند، حق می‌خواست، که رأس المال او عشق نبی باشد، به این‌ها چه! همه دار و ندارش خرج شد در راه پیغمبر چه سودی هست بالاتر از این در دار دنیا؟ چه؟ کسی که با خدیجه روز را شب کرده، شب را روز به غیر از دیدن زهرا دلش را خوش کند با چه؟ @sherkade_mgh
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها اگر چه به جز حرف عید نیست بی تو اگر بهار نیاید بعید نیست با من چه کرد، رفتنت آن شب که برف هم حتی شبیه موی سپیدم سپید نیست خود را به دست موج سپردم که گم شوم اما هنوز ساحل غم ناپدید نیست از من چه انتظار به جز مرگ می رود وقتی که در دلم نفسی هم امید نیست روز جدایی است همه ماه و سال من روز رسیدنم به تو در سررسید نیست... @sherkade_mgh