#زمستان
❄️ زمستان 🌨
داره میاد یواش یواش
زمستون با سرماهاش
شما بپوش شال و کلاه
آماده باشیم سر راهش
آخرین فصل زمستونه
سه ماه داره همیشه
ماه های اون دی میشه
بهمن و اسفند میشه
داره میاد یواش یواش
زمستون با سرماهاش
باد میاد بارون میاد
آب از توی ناودون میاد
یخ میزنه رودخونه ها
سرما میاد تو خونه ها
برف می باره دونه دونه
رو پشت بوم هر خونه
با هم می سازن بچه ها
آدم برفی تو کوچه ها
پرندهها میرن سفر
میرن به جای گرمتر
کوه و کمر سفید میشه
به رنگ مروارید میشه
@sherkoodakmazhabi
#ذکر_ایام_هفته
#جمعه
جمعه ها با صلوات
تو می رسی به حاجات
دعا دعا دعا کن
خدا رو تو صدا کن
خدا ظهور آقا
نزدیک تر بفرما
@sherkoodakmazhabi
#ام_البنین
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
وفاتِ حضرتِ اُمُّ البَنین (س)
امروز که دل ها غرقِ اندوه و غَمین است
روزِ وفاتِ حضرتِ اُمُّ البَنین (س) است
اُمُّ البَنینی که پس از زهرای اَطهر (س)
حامیِ مولامان امیر المومنین (ع) است
آورده دنیا او یَلی همچون اباالفضل (ع)
از مادری چون او توقُّع هم همین است
بابَ الحَوائج گشته فرزندِ رَشیدَش
عبّاسِ او فَخرِ سماوات و زمین است
بِگرِفته از مادر به نیکی شیرِ غیرت
شیری که در میدان درخشان چون نگین است
در کربلا عبّاسِ او چون دُر درخشید
آری دعای خیرِ مادر ها چنین است
شاعر: علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
#ام_البنین
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
شعر کودکانه حضرتِ اُمُّ البَنین (س)
حضرتِ اُمُّ البَنین
بانویی مهربان بود
او بعدِ زهرا (س) مادر
برای کودکان بود
و یاوری برای
امیرِ مومنان بود
او مادرِ چهار تا
جوانِ پهلوان بود
عبّاسِ او یکی از
چهار تا قهرمان بود
تو کربلا اَباالفَضل (ع)
همراهِ کاروان بود
واسه حسین (ع) علمدار
سَقّای تِشنِگان بود
جَنگاوری دِلاوَر
کابوسِ دُشمنان بود
عبّاس علیه السلام
اگر یه قهرمان بود
قطعاً دُعای مادر
پُشت و پَناهِشان بود
اُمُّ البَنین همیشه
الگوی مادران بود
شد مادرِ شهیدان
این بهترین نشان بود
شاعر: علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
#ام_البنین
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
عمو عباس یه مادر خانمی داشت
عمو عباس مادر مهربونی داشت
نام مادرش، ام البنین
کار مادرش، صبر و دعا
به پسرانش یاد داده بود
شجاع و باوفا باشند
به پسراش یاد داده بود
با برادر همراه باشند
@sherkoodakmazhabi
#روز_مادر
#مادر
هدیه ای برای مادر
امروز با یک کارِ قشنگ و زیبا
من از زمین زَدم به آسمون پُل
وقتی به مادرِ عزیز و خوبم
دادم با عشق و مهربونی یک گُل
از مادرم من این و یاد گرفتم
تو سختی ها داشته باشم تحمل
زندگی هر چه ساده تر قشنگ تر
باید که دور باشیم ما از تجمل
مامان میگه تو سختی ها تو باید
هر لحظه بَر خدا کُنی توکل
قبلِ سُخن گفتن و هر کارِ خوب
یه چند دقیقه روش کُنی تأمل
تو درس و روزه وُ نماز و خوبی
هیچوقت نداشته باشی تو تعلل
خوشحال میشم عزیزِ قلبِ مادر
گوش کُنی حرفم و بِدی به من قول
که داشته باشی از الان تا اَبَد
تو زندگی هر روز و شب تحول
شاعر : علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
#حاج_قاسم
خون کودکی کوچک
روی جاده پاشیده
باد هرز و طوفانی
غنچه غنچه گل چیده...
جادهها پر از لاله
لالهها پر از شبنم
ابر اشک میبارد
روی شاخهها نمنم
گرچه چشم ما امروز
خیس و سردِ باران است
باغ ما پس از این دی
شاد از بهاران است
معصومه مرادی
@sherkoodakmazhabi
#امام_زمان (عج)
#اهل_بیت
دیشب تو را بِدیدَم
در خوابی خوب و شیرین
ای صاحبَ الزَّمانم (عج)
ای آرزوی دیرین
گفتم عزیزِ زهرا (س)
از ما مگر چه دیدین !
که غایب از نظر ها
غیبت رو بر گُزیدین ؟
گفتی تو با محبت :
شما ها بهترینین
شما که طعمِ تلخِ
صبوری و چِشیدین
دعا کنید برا من
شاید یه روز شنیدین
که انتظار سر اومد
اِمامِتون رو دیدین
گفتم امامِ خوبم
شما چه بی نظیرین
شما شبیه چشمه
تو قلبِ یک کویرین
گفتم بیا عزیزم
بیا اُمیدِ شیرین
تا انتقامِ خونِ
شهیدا رو بِگیرین
شاعر : علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
قهرمانِ زندگیِ من
برایِ هر بچه ای
بابا یه قهرمانِ
یه قهرمانِ نامی
تو کُلِ کهکشانِ
تو سختی ها همیشه
پدر یه سایه بانِ
بابا یه کوهِ مُحکم
قَوی و پُر توانِ
هر روز و شب به کارُ
در جستجویِ نانِ
نان آورِ عزیزی
که زَحمَتاش نهانِ
یه وقتا خسته میشه
یه وقتا نیمه جانِ
ولی خوشِش نمیاد
کسی این و بِدانِ
بابا غَماش تو قلبُ
شادیش رویِ زبانِ
برایِ ما بهارُ
خودش ولی خزانِ
موهاش سفیدِ اما
دِلِش هنوز جوانِ
بابا یه دوستِ عالی
رَفیقی مهربانِ
اگه مامان نباشه
به فکرِ کودکانِ
اصلاً بَدِش نمیاد
که تو خونه بِمانِ
تو آشپزی یه وقتا
شبیهِ مادرانِ
لباس میشوره گاهی
به فکرِ دیگرانِ
چراغِ خونَمونِ
آرامشِ رَوانِ
تو خونه ای که او هست
اون خونه در امانِ
خُلاصه اینکه عشقم
بابا یه قهرمانِ
دُعا بکُن بَراش از
دِلی که مهربانِ
مولا علی عزیزم
بابایِ بی کَسانِ
بابایِ مهربونِ
تمامِ شیعیانِ
« میگن که اون قَدیما
مولایِ ما شبانه
غذا می بُرد برایِ
یتیما مخفیانه »
امام علی عزیزم
یه نورِ بی کرانِ
نَهجُ البَلاغِه از او
برایِ مومنانِ
مسیرِ زندگیشون
مسیرِ آسمانِ
کَلامِشون کَلامِ
خُدایِ این جهانِ
پاداشِ رَهرُوانَش
بهشتِ جاوِدانِ
شاعر : علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
بابا روزت مبارک
الهی من فَدای اون
دو دستِ پینه بسته ات
فدای مهربونی و
وجودِ گرم و خسته ات
بِرَم الهی قُربونِ
دلِ پُر و شکسته ات
قربونِ اون محبت و
نوازشِ آهسته ات
خبر دارم بابا من از
تلاش های پیوسته ات
از سختی های کارِ تو
غمِ تو دل نشسته ات
من عاشقت شدم بابا
دیوونه وُ دلبسته ات
شُدی نفس برای من
بابا شدم وابسته ات
روزت مبارک عشقِ من
روزِ خوش و خجسته ات
من از خدا میخوام بابا
رسی به هرچه خواسته ات
شاعر : علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
شعر روز پدر
« تقدیم به فرزندانِ عزیزِ شهدا »
تو سختی های دنیا مهربونم
همیشه بودی و هستی تو یارم
منم بعد از خداوندِ دو عالَم
فقط اسمِ تو رو بر لب میارم
حجابم رو رعایت میکنم تا
بِشی خوشحال از اینکه با وَقارَم
میخونم دَرسَم و با این اُمید که
تو باشی شادِمان ، زیبا نِگارم
یه وقتایی دلم میگیره بابا
می خوام باشی فقط تو در کنارم
غم و غُصّه زمستون بوده اما
نگاهِ گرمِ تو بوده بَهارم
من این شَبها با دلتنگی می جَنگم
تویی دلگرمیِ شب های تارَم
همه میگَن که فرزندِ شهیدم
برای من شده این افتخارم
تو رفتی تا بِجَنگی واسه این خاک
حالا من شاهدِ این اقتدارم
برای دیدنت بعد از شهادت
دارم من لحظه ها رو میشمارم
بِهِت سَر میزنم با دسته ی گل
بِمون پنجشنبه شب چشم انتظارم
شاعر : علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
شعر کودکانه وفات حضرت زینب (س)
مادرم اِی مهرَبان
روشنی بخشِ شَبام
میشه لطفاً تو بِگی
از صِفاتِ خوب بَرام ؟
تا که روشن تر شود
کوله بارِ باوَرام
گفت که بِنشین دخترم
تا شود کارَم تمام
پاسُخَت را می دهم
باشه رو جُفتِ چِشام
مادرم با جان و دل
خوبی ها را هر کدام
یک به یک گفت و نِوِشت
در یکی از دَفتَرام
چون رسیدیم ما به صبر
مادرم با احترام
زیرِ لب با گریه گفت
حضرتِ زینب (س) سلام
مادرم گفت دخترم
صبر یعنی یک کلام
زینبِ کُبریٰ گلم
خواهرِ خوبِ امام
او که در کَرب و بَلا
دیده ظُلمی نا تمام
او که بوده شاهدِ
آن ستم های مُدام
شاهدِ جان دادنِ
هر شهیدِ تشنه کام
شد پرستارِ حرم
در مسیرِ شهرِ شام
زیرِ آن بارونِ سنگ
از زمین و پُشتِ بام
او بِمانْد با بچه ها
شد بَراشان اِلتیام
بانوی صبر و حیا
زینبِ والا مقام
خوانده او در شهرِ شام
خُطبه ای با این پیام
حقْ حسین است و علی (ع)
غیر از این نیست وَالسَّلام
شاعر : علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
نوروز مهدوی
سیر و سماق و سنجد
سبزه وُ تُنگِ ماهی
سَمَنو وُ سیب و سرکه
به سفره کُن نگاهی
بِنْشین کنارِ هفت سین
قرآن بخون تو گاهی
رَها شو از غَما چون
کبوترایِ چاهی
برای دید و بازدید
باید بشی تو راهی
برو به عید دیدنی
عیدی اگر تو خواهی
لحظه ی تحویلِ سال
بِگیم با هم الهی
نباشه توی دل ها
نه غُصّه وُ نه آهی
با اینکه خیلی شادم
دلم میگیره گاهی
هَمَش میگم که ای کاش
تموم شِه چشم بِراهی
بیاد امامْ زمان و
بِجَنگه با سیاهی
بجنگه با بدی ها
با کُفر و با تباهی
من عاشقم خدایا
خدایا تو گواهی
خودت می دونی جُز تو
ندارم هیچ پناهی
حرفم رو بِشنوی کاش
غم از دلم بِکاهی
@sherkoodakmazhabi