شعر کودکانه « پسر »
گل پسری ، تاجِ سَری
شبیهِ گل مُعَطَری
از هرچی گل تو دنیا هست
خوشبوتر و زیباتری
تو تِکیه گاهِ خواهری
تو بهترین برادری
عَصای پیریِ پدر
اُمیدِ قلبِ مادری
شجاع و هم دِلاوری
مِثه بابا نان آوری
برای خواهرت گلم
رفیق و یار و یاوَری
تو شیعه ی پیامبری
تو مَستِ عشقِ حیدری
همیشه هرکجا گلم
تو گوش به حرفِ رهبری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🆔 شعر کودکانه مذهبی
@sherkoodakmazhabi
من یه گل پرپرم
مثل کبوترم من
یه بچه ششماهه
علیاصغرم من
وقتی بابام تنها
اومد به خیمهای من
گفت پسرم میآیی
بریم به دشمن جنگی
با این بچهها
دلم میخواست بجنگم
دشمنای بابا رو
من بیارم تو چنگم
بابام منو بغل کرد
پیش دشمنا
رو کرد. به سمت اونا
گفت با حال التجا
بچه من تشنشه
هیچ پناهی نداره
یه قطرهای آب میخواد
اون گناهی ندارد
یه دفعهای گلوم سوخت
پاره شد و خون اومد
به زیر خون گلوم
دست باباجون اومد
حال شما بچهها
نوگلای با صفا
برام گریه کنید
همیشه روز و شبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🆔 شعر کودکانه مذهبی
@sherkoodakmazhabi
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🆔 شعرکودکانه
@sherkoodakmazhabi