▫️
پای تقدیر تورا درد که امضا بزند
باغ امید تورا آفت سرما بزند
آه سخت است پشیمان شده باشد مثل
ناخدایی که نمیخواست به دریا بزند
عشق مردیست که یکروز حماقت کرد و
خواست از پشت به دنیای خودش پا بزند
عشق میخواست که با حیلهی چشم یوسف
تهمت هرزگیاش را به زلیخا بزند
گور بابای من و دولت و صبحم ای عشق
که مرا میکشد این صبح عبث تا بزند
به پشیزی همهی عمر نمیارزد آن
سرنوشتی که فقط مشت به درها بزند
صبح تا شب خبر مرگ خودت هِی بدوی
زندگی زیر قدمهای تو درجا بزند
خسته باشی، بنشینی نفسی تازه کنی
مرگ بالای سرت باشد و برپا بزند
پا شوی، ذوق کنی، عازم رفتن باشی
ناگهان مادرت از خواب صدایت بکند
#حمیدـچشم_آور
@sheroadab139