اغلب عقل،
موقعی بهسراغ انسان میآید
که دیگر خیلی دیر شده است...
#گابریل_گارسیامارکز
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت #حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
حافظ
♥️
تمامِ مدتی که نگاهت میکردم،
خنده هایت بهانه ام بودند،
بهانه ای برای بیشتر
دوست داشتنت...
#علی_سید_صالحی
🔻دقیقۀ ۸۸
(شعری از #مهدی_جهاندار به مناسبت نهم دیماه)
▪️بگو به طبل بکوبند و بر دهل بزنند
بگو به غرب از آنسوی شرق پل بزنند
بگو دومرتبه قرآن به روی نیزه کنند
دوباره طعنه به «یا ایّها الرّسل» بزنند
بگو دروغ سرِ هم کنند پشت دروغ
و راست راست به چشمان خلق زل بزنند
بگو به لشکر تیمور اعتماد کنند
دم از معامله با لشکر مغول بزنند
بگو که فتنهگران فتنهها ز سر گیرند
دوباره طبل بکوبند و بر دهل بزنند
هنوز ۲۲ بر صفر، ما جلو هستیم
ولو دقیقۀ ۸۸ گل بزنند
غزل_شماره_276_-_بخش_5.mp3
4.88M
غزل شمارهٔ ۲۷۶
حافظ » غزلیات
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش (رخی)بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید(می باید) کشید
این دل شوریده تا (با)(گر)آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
آه چه پهناور و ژرف است عشق
آی شگفتا، چه شگرف است عشق
دایره ی خوف و مدارِ خطر
جاذبه ای هایل و ژرف است عشق
قبله و قربانگه کیش بلا
در همه سو، وز همه طرف است عشق
آی ظریفا ! مکن این می به ظرف
گرنه حریفی که نه حرف است عشق
پُر کندت کوزه و لبریز و غرق
باده ی بیش از همه ظرف است عشق
طرف چه بندی به از این عمر را
طرفه ترین صرفه و طرف است عشق
با خط خون بر دل و دامان پاک
باغچه ی لاله و برف است عشق
زر شد از اکسیرِ وِیَم خاکِ یاس
آه، امیدا، چه شگرف است عشق
#مهدی_اخوان_ثالث
بی تو تمامِ وسعتِ دنیا بهانه است
باران و سیل و سوزشِ سرما بهانه است
قصدم فقط نوشتنِ از چشم های توست
در شعر من سرودنِ دریا بهانه است
دنبالِ لحظه های کنارِ تو ماندنم
زانو بغل گرفتنم اینجا بهانه است
باید بیایی و پَرِ پروانه ام شوی
زندان ، قفس ، بلا...همه اینها بهانه است
کِز کرده ام کنارِ خیالِ شکفتن ات
گل دادنِ بهارِ تو تنها بهانه است
می دانم انتظار به پایان نمیرسد
دل بستنم به فرصتِ فردا بهانه است
شک دارم از نگاهِ تو روشن شود شبم
بیدار ماندنم ، شبِ یلدا بهانه است
#جواد_مهربان