آمده از دورها، نامهی سر بسته ای
از همه جا رانده ای، از همه تن، خسته ای
بغض فرو خورده ای، سینهی پر خواهشی
حاجت نا گفتهای، چشم پر از بارشی
کفتر بی گندمی، آهوی ترسیده ای
سختی بی راحتی، دام بلا دیده ای
شام بدون سحر، خواهش یک منتظر
دست گره خورده بر جود پدر با پسر
باز به لطف خودت آمده ام نوکری
بین همه عاشقان آمده ام دلبری
قبلهی هشتم، منم، نامه ای از دورها
خستهی جامانده ای از صف ماجورها
کاش بخوانی مرا، کاش جوابم دهی
جامی از آن دانش و بینش نابم دهی
کاش بگیری مرا، کاش شکارم کنی
گرچه زمستانیم کاش بهارم کنی
#مهتاب_بهشتی
#مثنوی
#آستان_بوسی_علی_بن_موسی_الرضا