eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
... دم‌به‌دم ما بستهٔ دام نویم هر یکی گر باز و سیمرغی شویم می‌رهانی هر دمی ما را و باز سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز ما در این انبار، گندم می‌کنیم گندم جمع‌آمده گم می‌کنیم می‌نیندیشیم آخر ما به ‌هوش کاین خلل در گندم است از مکر موش موش تا انبار ما حفره زده‌ست وز فنش انبار ما ویران شده‌ست اوّل ای جان! دفع شرّ موش کن وآنگهان در جمع گندم جوش کن گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل‌ساله کجاست؟! ریزه‌ریزه صدق هرروزه چرا جمع می‌نآید در این انبار ما بس ستاره‌یْ آتش از آهن جهید وآن دل سوزیده پذرفت و کشید لیک در ظلمت یکی دزدی نهان می‌نهد انگشت بر استارگان می‌کشد استارگان را یَک‌ به یَک تا که نفروزد چراغی از فلک دفتر یکم، متابعت نصاری وزیر را
"عالَم خواب و رویا از نظر شمس و مولانا" مَنام بندگان خدا خواب نباشد بلکه عین واقعه‌ی بیداری باشد زیرا چیزها باشد که در بیداری بر او عرضه نکنند از نازکی و ضعف او در خواب ببیند تا طاقت دارد و چون کامل شد، بی‌حجاب بنماید. منام: خواب، رویا واقعه: کشف و شهود و رویابینی در بیداری گَر چَشمِ سَرَش خُسْپَد بی‌سَر همه چَشم است او کَزْ دیدهٔ جانِ خود لوحِ اَزَلی خوانَد ما در خواب به عالمی وارد می شویم که در آن تجربیات همه افراد به شکلی سیال به هم می پیوندد. به عقیده ی حضرت مولانا، اینکه افکار و تجربیات هر کس پس از بیداری بار دیگر به قالب خود او باز می گردد به قدری عجیب است که به یک معجزه می ماند. او همچنین معتقد است ما در حال خواب از نزد خود، به نزد خود می رویم. هرچه می شنویم و می بینیم از خود شنیده ایم و خود را دیده ایم. هَمچو آن وقتی که خواب اَنْدَر رَوی تو زِ پیشِ خود به پیشِ خود شَوی بِشْنَوی از خویش و پِنْداری فُلان با تو اَنْدَر خواب گفته‌ست آن نَهان با این حال خواب نیز مانند دیگر امور، مراتب و مدارج گوناگون دارد و کیفیت آن از فردی به فرد تغییر می کند. خواب برخی عین هوشیاری و بیداری است. بر حسب ظاهر ادراکات حسی آنان خفته است، چشمشان نمی بیند و گوششان نمی شنود. با این حال جان آنان در لایه ای عمیق تر در حال تجربه ای ناب تر است. روحِ حیوانی ندارد غَیْرِ نَوْم حِسْ‌هایِ مُنْعَکِس دارند قَوْم یَقْظِه آمد نَوْمِ حیوانی نَمانْد اِنْعِکاسِ حِسِّ خود از لَوْح خوانْد هَمچو حِسِّ آن کِه خواب او را رُبود چون شُد او بیدارْ عَکْسیَّت نِمود روح هم بر مراتب است: روح حیوانی که مایه حیات است، روح قدسی و روح ربانی. کسی که روحش در مرتبه حیوانی است با بستن چشم به خواب می رود و ادراکاتش خاموش می شود. اما آنکه از این مرحله عبور کرده به هنگام خواب نیز از لوح دل خود می بیند و می شنود.
🌺 🍃سیری در اشعار 🔮کلیات وحشی بافقی بیشتر از نه هزار بیت است که شامل ، ، ، ، ، و می شود.💐🕊 🔮ترکیب بند ها و ترجیع بندهایش به خصوص مربع و مسدس آنها، همگی از جمله نظمهای دل انگیز دوره صفوی است.🕊💐 🔮ساقی نامه ی طولانی او که به شکل ترجیع بند سروده، در نوع خود کم نظیر است که بعد از وحشی توسط شاعران دیگر با همان وزن و همان مضمون بارها مورد تقلید و جوابگویی قرار گرفت. به همین اندازه مسدس ترکیبها و مربع ترکیبهای او در شعر غنایی ارزشمند است و در نهایت زیبایی، چنان ساخته شده که کمتر کسی است که تمام یا قسمتی از آن را به خاطر نسپرده باشند. اگر چه وحشی مبتکر این نوع ترکیب بند نیست، اما در این شیوه بر تمام شعرای شعرهای غنایی برتری دارد، به طوری که کسی در مقام استقبال و جوابگویی به آنها برنیامده است.🕊💐 🔮غزلهای او سرآمد اشعارش است و از نظر ارزش و مقام، جزو رتبه های اول شعر غنایی فارسی است. در اکثر آنها، احساسات و عواطف شدید و درد و تألم درونی شاعر با زبانی ساده و روان و دلپذیر با نیرومندی هر چه تمامتر بیان شده است.🕊💐 🔮مثنویهای وحشی بیشتر به استقبال و در مقام جوابگویی به نظامی سروده شده است. دو مثنوی او به نامهای ناظر و منظور و فرهاد و شیرین به استقبال خسرو و شیرین نظامی است. مثنوی اول او در ۱۵۶۹ بیت و در سال ۹۹۶ هجری به پایان رسید.🕊💐 🔮مثنوی دوم او بی شک یکی از شاهکارهای ادبیات در دراماتیک فارسی است که در همان زمان حیات شاعر شهرت بسیار یافت؛ اما وحشی نتوانست بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را بسراید و کار ناتمام او را شاعر معروف قرن سیزدهم هجری، وصال شیرازی با افزودن ۱۲۵۱ بیت به پایان رساند و بعد از وصال، شاعر دیگری به نام صابر، ۳۰۴ بیت دیگر بر این منظومه افزوده دیگر است.🕊💐 🔮وحشی همچنین مثنوی معروف دیگری به نام دارد که باز هم به پیروی از نظامی و بر وزن مخزن الاسرار است. همچنین از وحشی، مثنویهای کوتاه دیگری در مدح و هجو و مانند آنها باقی مانده که ارزش مثنویهای دیگر او را ندارد.🕊💐 2⃣
علیه‌السلام 🔹هوادار محمد🔹 کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او نفس‌گیر است وصف نام او، صعب‌العبور است او به جا مانده‌ست در دوران هزاران رمز و راز از او سخن گفته‌ست در لفافه تاریخِ حجاز از او به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش نمک‌گیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی‌ست کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی‌ست بخوان او را که طعم واژه‌هایش چون رطب باشد قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه» است اعجازش دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی‌گنجد که ایمانش درون کفۀ میزان نمی‌گنجد به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافی‌ست که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافی‌ست زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است چه دستی دارد او احمدنواز است و علی‌ساز است خدایی که علی را با محمد آشنا کرده مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت‌الله قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت هلا شاعر هرآن‌جایی که غم شد بر دلت غالب بگو آهسته با خود یا علی بن ابی‌طالب تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس 📝
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹منجی عالم🔹 نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام کیست در غار حرای سینه‌ام؟! رگ رگم، پیغام احمد می‌دهد سینه‌ام، بوی محمّد می‌دهد گل دمد از آتش تاب و تبم معجز روح‌القُدُس دارد لبم من سخن گویم، ولی من نیستم این منم یا او؟! ندانم کیستم؟! جبرئیل امشب دمد در نای من قدسیان، خوانند با آوای من ای بتان کعبه! در هم بشکنید با من امشب از محمّد دم زنید دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟ ای فراموشان! فراموشی چرا؟ از حرا، گلبانگ تهلیل آمده دیده بگشایید، جبریل آمده اینک از بیدادها، یاد آورید با امین وحی، فریاد آورید بردگانِ برده بار ظلم و زور! دخترانِ رفته زنده زیر گور! مکه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟ پایمال چکمۀ بوجهل‌ها؟ کارون نور را، بانگ دَراست یک جهان خورشید در غار حَراست دوست می‌خواند شما را، بشنوید! بشنوید اینک خدا را، بشنوید! یا محمّد! منجی عالم تویی این مبارک نامه را، خاتم تویی مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست بردگان را گو که: روز بندگی‌ست ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب از حرا بر قلۀ هستی بتاب جسم بی‌جان بشر را، جان تویی این پریشان گلّه را، چوپان تویی کعبه را، ز آلایش بت پاک کن بتگران را، هم‌نشین خاک کن بر همه اعلام کن: زن، برده نیست بردۀ مردانِ تن پرورده نیست باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟ دیو شهوت را برون کن از بهشت ای تو را هم مهر و هم قهر خدا تا به کی ابلیس درشهر خدا؟! با علی، بت‌های چوبین را بکش وین خدایان دروغین را بکش مکتب تو، مکتب عمّارهاست این کلاس میثم تمّارهاست ای زمام آسمان، در مشت تو مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو جای تو، دیگر نه در غار حراست در دل امواج توفان بلاست دست رحمت از سر عالم، مدار! گر تو را خوانند ساحر، غم مدار! یا محمّد! ای خرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار بار دیگر! از حرا بانگی برآر ما کویر تشنه، تو آب حیات ما غریقیم و تو کشتی نجات ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم عترت و قرآن، چراغ راه ماست روشنی بخش دل آگاه ماست 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi 🌺🕊🌺
علیه‌السلام 🔹علمدار حسین🔹 روزیِ شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده زور بازوی تو بی‌حد و عدد خواهد شد بعد از این ام‌بنین، ام‌اسد خواهد شد با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او مُحرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت در حقیقت «لک لبیک برادر» می‌گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت علی‌اکبر به ثنا گویی او می‌آید: چقَدَر منبر کعبه به عمو می‌آید.. گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد مسجدی بود که بابای من آبادش کرد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز «کاشف‌الکرب» تویی خندۀ ارباب تویی «پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی روی چشم تو بُود جای حسن جای حسین هست مابین دو ابروی تو بین‌الحرمین.. تیغ چرخانده‌ای و پیش تو طوفان هیچ است لشکری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است وسط جنگ زمین را به زمان دوخته‌ای فن شمشیرزنی را ز که آموخته‌ای؟ ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ «أشهد أن علیاً ولی الله» بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا 📝
آمده از دورها، نامه‌ی سر بسته ای از همه جا رانده ای، از همه تن، خسته ای بغض فرو خورده ای، سینه‌ی پر خواهشی حاجت نا گفته‌ای، چشم پر از بارشی کفتر بی گندمی، آهوی ترسیده ای سختی بی راحتی، دام بلا دیده ای شام بدون سحر، خواهش یک منتظر دست گره خورده بر جود پدر با پسر باز به لطف خودت آمده ام نوکری بین همه عاشقان آمده ام دلبری قبله‌ی هشتم، منم، نامه ای از دورها خسته‌ی جامانده ای از صف ماجورها کاش بخوانی مرا، کاش جوابم دهی جامی از آن دانش و بینش نابم دهی کاش بگیری مرا، کاش شکارم کنی گرچه زمستانیم کاش بهارم کنی
🚩 یحیی شدن اسطوره شد، به هیأت افسانه پرکشید یحیی شجاع بود و شجاعانه پرکشید یحیی که تا دقیقه‌ی آخر پرنده، ماند یحیی که در محاصره‌ی مرگ، زنده ماند آنانکه زنده‌زنده در آتش فدا شدند افسانه‌ی تولد ققنوس‌ها شدند ظلمت چگونه راه ببندد سپیده را امواجِ سهمگینِ به ساحل رسیده را در پشت خط بمان! کف میدان چه‌می‌کنی؟! فرمانده! در میان شهیدان چه‌می‌کنی؟ از آن عصا که پرت شد و شد گدازه‌ای برپا شده‌است هفتم اکتبر تازه‌ای پیغام انقلاب فرستادن است این درس مقاومت به جهان دادن است این چشم جهان چه خیره نظر کرد کوه را تا دید آن مبارزه‌ی پرشکوه را موسی! بیا که لشکر فرعونیان همه از هیبت عصای تو دارند واهمه فرجام ترس، خانه به تاراج دادن است تسلیم و سازش عاقبتش باج دادن است دنیا دو روز بود و چه‌زیبا شمرده بود آن جمله از علی که به خاطر سپرده بود از مرگ تاجرانه نترس و رشید باش! تا آخرین گلوله بجنگ و شهید باش! بی‌صلح و بی‌مذاکره پیروز می‌شویم یا کربلای هرشب و هرروز می‌شویم بر زندگان خاک، حقیقت عیان شده‌است یحیی شدن دومرتبه یک آرمان شده‌است فرعونِ شب زمان شکستش رسیده است موسی عصای تازه به دستش رسیده است کاری بزرگ در شُرف روی‌دادن است حجّت تمام؛ چاره‌ی کار ایستادن است آن‌کس که دل به یاری مستضعفین گذاشت کِی پرچم مبارزه را بر زمین گذاشت رفته‌است لشکر دگری را به خط کند فرماندهان بیشتری تربیت کند ای عشق! ای مقاومت! ای جنگ! ای جهاد! پیروز، آنکه بر سر عهد تو ایستاد طوفان نوح می‌چکد از غیرت غیور اینک سرِ بریده‌ی یحیاست در تنور فردا که انتفاضه جهانگیر می‌شود یحیی میان معرکه تکثیر می‌شود