تو حیدری به تو چشمان تر نمی آید
سرت سلامت اگر غصه سر نمی آید
رشید شهر چرا دست بر کمر داری؟
به تو گرفتن دست از کمر نمی آید
گره گشای همه دست های بسته علی
به دست حیدری ات بند و پر نمی آید
سپرده ام به کنیزان که نان درست کنند
ز دست و بازوی من کار برنمی آید
میان شعله من و در بهم گره خوردیم
علی ز پهلوی من میخ در نمی آید
#واے_مادرم 😭😭😭
#فصل_بی_مادر_شدن
#یا_صاحب_الزمان
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
از #مدینه تا #کربلا
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امام_حسین_ع_شهادت
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی
و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن
و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را
وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن
و در ذهنت تجسم کن 40 نامرد جنگی را
که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن-
چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را
تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن
و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت
تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن
تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی
و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن
بیا مِنْبَعد قاسم را علی اکبر تصور کن
بیا مِنْبَعد اکبر را علی اصغر تصور کن
بماند داستان شام و مهمانی و بزم می
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
شاعر: #محمود_یوسفی
#امیرالمومنین_ع_غربت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته میرفتند از خانه شبانه
همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه
سر میزدند انصار را کوچه به کوچه
در میزدند انصار را خانه به خانه
مظلومشان دیدند، در را وا نکردند
وای از زمانه، وای از دست زمانه
چهل شب تمام شهر را گشتند با هم
اما بدون یار برگشتند خانه
**
وقتی عزادار رسول الله بودند
از درب خانه میکشید آتش زبانه
آتش زدند این لانه را حتی نگفتند
این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه
در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود
دخت نبی افتاد بین آستانه
دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته
هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه....
حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت
محو علی بود عاشقانه، عارفانه
دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت...
...در کربلا دامان چندین نازدانه
افتاد یک دانه از آن دو گوشواره
در کربلا افتاد اما دانه دانه
شبهای جمعه فاطمه بالای گودال
با ناله، آنهم نالههای مادرانه...
...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد
نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
گير كرد و به خانه راه نداشت
وسط كوچه ها پناه نداشت
او سر جنگ با مدينه نداشت
بين نامحرمان پناه نداشت
بر روي خاك بي صدا افتاد
مادر ما مجال آه نداشت
غير ديوار كوچه ها آن روز
فاطمه هيچ تكيه گاه نداشت
به چه جرمي ؟ چرا كتك خورده
بخدا مادرم گناه نداشت
كاشكي به مغيره ميگفتند
كه زمين خوردنش نگاه نداشت
كاش ميشد قلاف كاري با
زنِ تنهاي پا به ماه نداشت
شاعر: #محمدجواد_پرچمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آتش در بی مهابا عمر زهرا را گرفت
دود این آتش تمام اهل دنیا را گرفت
ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد
ضربه ای که روشنی چشم حورا را گرفت
در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی
جان زهرا را نه تنها جان مولا را گرفت
پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت
در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت
صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد
یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت
بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه
بود تا وقتی که قنفذ راه آنها را گرفت
خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند
آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت
جاهلیت در لباس اولی و دومی
انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت
برنخواست از شهر فریادی به یاری علی
باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت
شاعر: #حسن_کردی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🥀⚫️🕊━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🕊⚫️🥀━━━┛
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
تا آتش جاهلیت افروخته شد
قرآن نبی درآن میان سوخته شد
ای وای بهحال آنکه پشت در بود...
وقتی در و دیوار به هم دوخته شد
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
↳
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
نادیده گرفت، حُرمتِ باران را
در بند کشید، غیرتِ طوفان را
آن سنگدلی که باغ را آتش زد
هم پنجره را شکست، هم گلدان را
✍ #میثم_مومنی_نژاد
↳پ
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امیرالمومنین_ع_غربت
زهرا شدم که روشنی خانهات شوم
با افتخار خادم کاشانهات شوم
تو شمع عشق باشی و پروانهات شوم
سنگ صبور آه غریبانهات شوم
پیش خدا ملاک، عزیز تو بودن است
بالاترین مقام، کنیز تو بودن است
ای ماه فاطمه به شب تار اباالحسن
هستم ز هرکه غیر تو بیزار اباالحسن
پای تو قبل میثم تمار اباالحسن
من سر نهادهام به روی دار اباالحسن
دل را فقط به سوی تو پَر میدهم علی
لب تر کنی برای تو سر میدهم علی
امروز جای تیغ تو، زهرا بایستد
کاری کنم زمین به تماشا بایستد
حاشا که فاطمه به مدارا بایستد
باید به احترام تو دنیا بایستد
کعبه ملاک ردّ و قبول نماز نیست
تو قبلهای؛ به قبلهی دیگر نیاز نیست
آمادهام که رفع گرفتاریات کنم
در این هوای درد، هواداریات کنم
لشکر نیاز نیست، خودم یاریات کنم
در کوچههای شهر، علمداریات کنم
پشت و پناه محکم تو دست فاطمهست
تا روز حشر پرچم تو دست فاطمهست
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد
حتی اگر که باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هر جا کشیده شد
بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند، علی! پشت در مرو
::
در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد
در پشت در نشست، در امّا بلند شد
ای روزگار! نالهی زهرا بلند شد
از آن به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه، مُحرم شروع شد
✍ #علی_ذوالقدر