eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
4.6هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
یا صاحب الزمان(عج) ما منتظریم از سفر برگردی یکروز شبیه رهگذر بر گردی با کاسه آب و مجمری از اسپند ما آمده ایم پشت در برگردی وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم گفتیم نمی شود سحر برگردی؟ ما منتظر تو ایم آقا نکند یک جمعه غروب بی خبر برگردی من گوشه نشین کوچۀ بر گشتم ای کاش که از همین گذر برگردی پرواز نمی کنیم از اینجا باید در فصل نبود بال و پر بر گردی وقتش نرسیده است ای مرد ظهور، با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟! سلاااااااام سحرتون پرتوفیق التماس_دعای_فرج 🤲
یا صاحب الزمان(عج) ما منتظریم از سفر برگردی یکروز شبیه رهگذر بر گردی با کاسه آب و مجمری از اسپند ما آمده ایم پشت در برگردی وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم گفتیم نمی شود سحر برگردی؟ ما منتظر تو ایم آقا نکند یک جمعه غروب بی خبر برگردی من گوشه نشین کوچۀ بر گشتم ای کاش که از همین گذر برگردی پرواز نمی کنیم از اینجا باید در فصل نبود بال و پر بر گردی وقتش نرسیده است ای مرد ظهور، با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟! 🌺سلااااااااااام🌺 🌺سحرتون بخیییییییر و نیکی 🌺دستانتان مملو از استجابت دعا 🌺لحظاتتون سرشار از عطر دعا و مناجات 🌺التماس_دعای_فرج 🌺اسعدالله ایامکم
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه ** وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه آتش زدند این لانه را حتی نگفتند این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه دامان در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد شاعر:
من فقط یک نوکرم، کار خودم را می‌کنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر می‌رسد ✍ دستم مقابل کس و ناکس دراز نیست تا روی پای نوکر‌ی‌ام ایستاده‌ام ✍ مداح و روضه‌خوان و سخنران و چای‌ریز کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری‌ست ✍ در لباسِ نوکری، موی سپیدم آرزوست تا نفس دارم درِ این خانه خدمت می‌کنم ✍ من زنده‌ام به نوکری خانه‌ی شما! پس نوکری به کار نگیری به جای من! ✍ سرمایه‌ی من نوکریِ حضرت سلطان هر ثانیه‌اَش ناب‌ترین گنجِ زمان‌ست ✍ بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند ✍ بهترین آوازه‌ها در خادمیِ کوی توست شهرتِ خالی زشوقِ نوکری، شهرت نشد ✍ آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه‌اش تحت لوای حَسَنین ✍ تا غلامت شدیم فهمیدیم نوکری، احترام هم دارد ✍ آبروداری ما بی آبروها پای اوست تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست ✍ من مفتخر به نوکری حضرت توأم تو سفره‌دار هستی و من دعوت توأم ✍ حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین ✍ از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته‌ایم با نوکری تو همه عزت گرفته‌ایم ✍ عشق تو شغل شریف انبیای عالم است در سرایت نوکری دارد مراتب یاحسین ✍ با نوکریِ آل علی زنده‌ام فقط عینِ حقیقت است کلامم، شعار نیست ✍ غلام خانه‌ی زهرا حسابمان کردند برای نوکری‌اش انتخابمان کردند ✍ در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست تا نفس دارم درِ این خانه خدمت می‌کنم ✍ از نوکری توست به هرجا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست ✍ مادرم با نمک روضه بزرگم کرده من به این نوکری از کودکی‌ام منصوبم ✍ عمری به عشق نوکریِ تو دویده‌ام حالا که اوفتاده‌ام از پا نمی‌خری؟ ✍ ذره‌ای هم که آبرو داریم همه از نوکری او داریم ✍ نوکری فاطمه محشر به دادم می‌رسد از غلام مادرش آقا تشکر می‌کند ✍ دلخوشی‌ام چیست به جز نوکری؟ حیدری‌ام حیدری‌ام حیدری ✍ از همان روز ولادت شده‌ام پابستت قِدمت نوکری‌ام از سَنَواتم پیداست ✍ مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا نوکریِ خانه‌ی زهرا به دردم می‌خورد ✍ خدمت‌گزار اهل خرابات اگر شدی ایام نوکریِ تو شاهانه بگذرد ✍ هر آنکه نوکری نوکر تو را کرده‌ست به قول مُرشد ما، بسته‌ست بارش را ✍ با نوکری‌ات سینه‌زن شوکت گرفته هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته ✍ دم تو گرم و کرم‌خانه‌ی شما آباد که بین خانه‌ی تو گرم نوکری هستم ✍
در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را که سرم دارم نبردند 🥀اینجا چه شأنی دارد این معجربرادر ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند 🥀افتاده روی تلِ خاکستر برادر نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت 🥀پس ما دو تا قربانِ آن خواهربرادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یک یک تماماً رو سوی اموال بردند هر آنچه را که بود در گودال بردند 🥀تسبیح، عبا، عمامه، انگشتربرادر
دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه؛ فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجرانِ طولانی
زره اندازه نشد، پس کفنش را دادند کم‌ترین سهمیه از سهم تنش را دادند قاسم انگار در آن لحظه "انا الهو" شده بود سر این "او" شدنش بود "من"ش را دادند بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین بعد ده سال دوباره حَسنش را دادند تا که حرز حسنی همره قاسم باشد عمه‌ها تکه‌ای از پیرهنش را دادند داشت مجذوب کلیم اللهی خود می‌شد سنگ‌ها نیز جواب سخنش را دادند داشت با ریختنش پاي عمو کم شد چه قدر خوب زکات بدنش را دادند گفت یعقوب: تن یوسف من را بدهید گفت یعقوب، ولی پیرهنش را دادند ✍
دِلا بکوش مُطهر بمان و مَحرم باش دخیل چادرِ دُخت رسول اکرم باش به تزکیه سپری کن دو روز دنیا را بدین طریق، به چشم خدا مُکرّم باش تو جمع عالَم دنیا و آخرت هستی مباش فکر دو عالم، خودت دو عالم باش مسافریم و از اینجا خلاصه باید رفت به فکر رفتن از این نشئه نیز کم کم باش ز راه می‌رسد آن دم که صور را بدمند از این به بعد دَمادَم به یاد آن دَم باش به سفره خانه‌ی حاتم مَبَر نیاز، اما اگر به خانه‌ی تو آمدند حاتم باش اگر درست نکردی، خودت درست بمان کسی به دست تو آدم نشد، تو آدم باش غَمی به غُصه‌ی همسایه‌هات اضافه نکن ولی به غُصه‌ی همسایه‌هات مرهم باش بگو به "زن" که زنی فاطمه نخواهد شد بگو که لااقل آسیه باش، مریم باش چراغ خانه به مسجد رواست، نی خانه به فکر مسجد و محراب و ابروی خم باش گر ایستاده بمیری شهید می‌میری درست مثل شهیدان چو کوه، محکم باش کلید قفل شهادت به‌دست گریه‌ی توست امیدوار به این اشک‌های نم نم باش آهای اُمت اسلام! بهر پیروزی دخیل چادر دخت رسول اکرم باش ✍ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری گفتیم دختر اسد الله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفسّر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری؟! ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا ای ماورای حد تصور، کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده‌ایم در انعکاس آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو ؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا زهرا، نبی ،حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا گاهی که طعنه می‌شنوی صبر می‌کنی یعنی تویی همان حسن بعد کربلا ای گریه‌ی غریبی عریان بی کفن حالا تویی و پیرهن بعد کربلا قلبت تپید و سوره مریم شروع شد غمگین‌ترین غروب محرم شروع شد ای سایه‌ی بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دار شام غریبان کربلا دل بسته‌ی نماز شب تو برادرت ای خطبه رسای تو نهج البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت هجده سربریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت ای قله‌ی نجابت توحید، جای تو عطر حضور فاطمه دارد حیای تو ✍
جز رحمتِ چشمانِ تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیرِ آب، از دریا چه می‌خواهد حالا که موسایم شدی، راهی نشانم دِه غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم دل مرده نوعاً از دَمِ عیسی چه می‌خواهد پیغام و پس پیغام یعنی یادِ ما هستی مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد پیراهنی بفرست؛ شاید زنده ماندم من جز دلخوشی، یعقوبِ نابینا چه می‌خواهد تا کیسه‌ی ما پُر شود احسان تو کافی‌ست مِسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد! :: ای انتقامِ پهلویِ پُشتِ دَرِ خانه! غیر از ظهور تو مگر زهرا چه می‌خواهد.. ✍
حالا کبوتران پَر خود را گشوده اند یک سایبان برای تنت دست‌ و پا کنند
زره اندازه نشد، پس کفنش را دادند کم‌ترین سهمیه از سهم تنش را دادند قاسم انگار در آن لحظه "انا الهو" شده بود سر این "او" شدنش بود "من"ش را دادند بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین بعد ده سال دوباره حَسنش را دادند تا که حرز حسنی همره قاسم باشد عمه‌ها تکه‌ای از پیرهنش را دادند داشت مجذوب کلیم اللهی خود می‌شد سنگ‌ها نیز جواب سخنش را دادند داشت با ریختنش پاي عمو کم شد چه قدر خوب زکات بدنش را دادند گفت یعقوب: تن یوسف من را بدهید گفت یعقوب، ولی پیرهنش را دادند ✍