eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.9هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆يار در خانه و ... كسى از خدا گنج بى‏رنج خواست . بسى التجا كرد و دعا خواند و اشك ريخت. شبى در خواب ديد كه فرشته‏اى به او مى‏گويد: فردا به گورستان شهر رو . آن جا بر مزار فلان آدم بايست و رو جانب مشرق كن . تيرى در كمان بگذار و بينداز. هر جا تير افتد، آن جا گنج است . از خواب برخاست و چنان كرد كه در خواب ديده بود؛ اما گنجى نيافت. خبر به پادشاه رسيد . او نيز تيراندازانى گمارد تا تير به مشرق اندازند و هر جا تيرها مى‏افتاد، مى‏كندند؛ باز گنجى يافت نشد. مرد فقير به خانه آمد و به درگاه خدا ناليد كه پس از عمرى، مرا گنجى نمودى، اما باز ندادى . گنج نيافتم و رسواى شهر نيز شدم . خوابيد و دوباره همان فرشته را به خواب ديد . گفت: آنچه گفتى به جا آوردم، اما گنج نيافتم. فرشته گفت: نه؛ آنچه ما گفتيم به جا نياوردى . آنچه خود پنداشتى، كردى . ما گفتيم كه تير در كمان بگذار، نگفتيم كمان را بكش . اگر تير در كمان مى‏گذاشتى و رها مى‏كردى، تير پيش پاى تو مى‏افتاد و تو گنج را زير پاى خود مى‏يافتى . صبح برخاست و اين بار همان كرد كه در خواب به او الهام شده بود. گنج يافت و دانست كه هر چه از خير و نيكى است، نزديك است و مردمان بى‏سبب به راه‏هاى دور مى‏روند تا خيرى كسب كنند يا توشه‏اى براى آخرت بيندوزند . يار در خانه و ما گرد جهان مى‏گرديم - - آب در كوزه و ما تشنه لبان مى‏گرديم 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆ظهور صاحب الزمان (عج )  سيد حميرى مى گويد: من ابتدا غالى مذهب بودم (100) و عقيده داشتم محمد بن حنيفه امام است مدتها چنين گمراه بودم تا اينكه خداوند بر من منت نهاد و به وسيله امام صادق عليه السلام هدايت كرد و از آتش نجات داد و به راه راست راهنمايى نمود و نشانه هايى از آن بزرگوار ديدم كه برايم يقين حاصل شد كه او حجت خدا بر تمام مردم است و همان امامى است كه اطاعتش بر همه لازم مى باشد. روزى عرض كردم : يابن رسول الله ! اخبارى از پدران بزرگوارتان در مورد غيبت يكى از امامان نقل شده ، بفرماييد كدام يك از شما غايب مى شوند؟ حضرت فرمود: اين غيبت براى ششمين فرزند از نسل من پيش خواهد آمد كه او دوازدهمين امام پس از پيامبر اكرم است و اول آنها اميرالمؤمنين و آخر آنها قائم بحق ، بقية الله در زمين و صاحب زمان است او روزى ظهور كرده و دنيا را پر از عدل و داد مى كند همانطور كه پر از ظلم و ستم و جور شده . 📚بحار : ج 47، ص 317 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆ارزش آموزش دين   زنى به خدمت فاطمه زهرا عليها السلام رسيد و عرض كرد: مادر ناتوانى دارم كه درباره نمازش به مشكلى برخورده است ، از اين رو مرا به سوى شما فرستاده است تا سوال او را پرسش نمايم . فاطمه عليها السلام جواب سوال او را داد، مسئله دومى را سوال كرد و حضرت جواب او را داد، مسئله سوم ، چهارم تا دهم را پرسيد و حضرت جواب همه پرسشهاى او را داد. آنگاه آن زن از كثرت سوالهايى كه كرده خجالت زده شد و عرض كرد بيش از اين مزاحم نمى شوم اى دختر رسول خدا. فاطمه عليها السلام فرمود: بيا و هر سوالى كه داشتى بپرس و من جواب خواهم داد، زيرا اگر كسى خود را مزد بگير كسى كند كه بار سنگينى را بر پشت بام حمل نمايد و در برابر مبلغ هزار دينار اجرت گيرد آيا از حمل بار خسته مى شود؟ زن گفت : نه خسته نمى شود (زيرا اجرت بسيار زيادى دريافت مى كند.) فاطمه عليها السلام فرمود: من در برابر هر مسئله اى كه پاسخ مى دهم بيشتر از بين زمين و آسمان كه پر از مرواريد باشد پاداش مى گيرم پس سزاوار است كه هيچ در برابر جواب به سوال شما خسته نشوم . شنيدم كه فرمود: علماى شيعه ما در قيامت بر انگيخته مى شوند و به اندازه ارشاد مردم و زيادى علومى كه دارند بر آنها لباس كرامت پوشانده مى شود تا اينكه به يكى از آنها يك ميليون حله از نور داده مى شود، آنگاه منادى خداوند ندا مى دهد: اى سرپرستان يتيمان آل محمد كه جدائى آنها از امامانشان آنها را يارى كرديد اينها شاگردان شما هستند كه تحت سرپرستى و يارى شما بودند و هدايت شدند. از خلعتهايى كه به شما داده شد به آنها بدهيد، علما هم به اندازه علومى كه آنها از ايشان دريافت كرده اند خلعت مى دهند و برخى از آنها صد هزار خلعت دريافت مى كنند و خود به كسانى كه از آنها تعليم گرفته اند مى بخشند. 📚بحارالانوار، ج 43، ص 3.
🔆ماجراى پيدا شدن قبر على عليه السلام   پس از شهادت اميرالمؤمنين على عليه السلام ، فرزندانش شبانه جنازه آن حضرت را در زمين بلندى مخفيانه به خاك سپردند. سالها گذشت . جز ائمه عليهماالسلام و نزديكان آنها نمى دانستند قبر آن حضرت كجا است . تا اينكه در زمان خلافت هارون الرشيد حادثه اى سبب پيدا شدن قبر حضرت گرديد و آن حادثه چنين بود؛ عبدالله بن حازم مى گويد: روزى براى شكار همراه هارون از كوفه خارج شديم ، به ناحيه غريين (نجف رسيديم ، در آن محل آهوانى را ديديم ، بازها و سگهاى شكارى را به سوى آنها فرستاديم . آهوان پا به فرار گذاشته خود را به تپه اى كه در آنجا بود رساندند و بالاى آن تپه ايستادند. بازها و سگهاى شكارى از تپه بالا نرفته و برگشتند. آهوان از آن تپه پايين آمدند، بازها و سگهاى شكارى آنها را تعقيب كردند، آهوان دوباره به آن تپه پناهنده شدند و بازها و سگها دوباره بازگشتند و اين حادثه بار سوم نيز تكرار شد. هارون از اين ماجرا در شگفت شد كه اين چه قضيه است كه وقتى آهوان به آن تپه پناه مى برند. بازها و سگها جراءت رفتن و آنجا را ندارند. هارون گفت : برويد به كوفه و شخصى را كه از همه بيشتر عمر كرده باشد، پيدا كرده پيش ‍ من بياوريد. پيرمردى از طايفه اسد را پيدا كرده نزد هارون الرشيد آوردند. هارون گفت : پيرمرد! اين تپه چيست ؟ ما را از حال اين تپه آگاه ساز! پيرمرد پاسخ داد: پدرم از پدرانشان نقل كرده كه آنها مى گفتند: اين تپه قبر شريف على عليه السلام است كه خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است و هر كس به آنجا پناه ببرد در امان است . لذا آهوان در پناه آن حضرت از خطر محفوظ ماندند. هارون الرشيد از اسبش پياده شد و آب خواست و وضو گرفت و در كنار آن تپه نماز خواند، دعا كرد، گريه نمود، صورت را به زمين گذاشت و به خاك ماليد. و سپس دستور داد بارگاهى روى قبر آن حضرت ساختند. به اين گونه قبر مبارك حضرت على عليه السلام تقريبا پس از صد و سى سال آشكار گرديد.   📚ب : ج 100، ص 252.
🔆مرگ شامى و حياتى دوباره يكى از اهالى شام كه به امام محمّد باقر عليه السلام بسيار علاقه مند بود و هر چند وقت يك بار به ملاقات و زيارت آن حضرت مى آمد، در يكى از زيارت هايش پس از گذشت چند روزى در شهر مدينه منوّره مريض شد و در بستر بيمارى و در شُرف مرگ قرار گرفت ، به يكى از دوستان خود گفت : همين كه من از دنيا رفتم ، به حضرت ابو جعفر محمّد بن علىّ، باقرالعلوم صلوات اللّه عليه بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفين من نيز شركت نمايد. وقتى كه آن مرد شامى وفات يافت و دوستش نزد امام محمّد باقر عليه السلام آمد و به حضرت گفت كه فلانى مرده و توصيه كرده است تا شما بر جنازه اش نماز بخوانى و در مراسم دفن او شركت فرمائى . حضرت فرمود: شام سردسير است و حجاز گرم سير، در دفن او عجله و شتاب نكنيد تا من بيايم . و سپس به سمت منزل مرد شامى حركت كرد و چون وارد منزل او گرديد در كنار بسترش نشست ؛ و بعد از گذشت لحظه اى ، دعائى را زمزمه نمود؛ و سپس او را با نام صدا كرد. در اين هنگام ، مرد شامى در حالى كه پارچه اى سفيد، رويش انداخته بودند، حركتى كرد و پاسخ حضرت را داد. بعد از آن ، حضرت او را نشانيد و دستور داد تا شربتى مخصوص ، برايش تهيّه كردند و به او خورانيد. و چون به طور كامل بهبود يافت ، خطاب به حضرت كرد و اظهار داشت : ((أ شهد أ نّك حجّة اللّه على خلقه ...)) يعنى ؛ شهادت مى دهم كه تو حجّت خداوند بر خلق جهانى و مردم آن چه بخواهند بايد در همه امور، به شماها رجوع نمايند و هر كه به غير شما مراجعه كند، همانا او گمراه گشته است . پس از آن ، امام باقر عليه السلام فرمود: اكنون پيش آمد و جريان بازگشت خود را براى اين افراد بازگو كن ؟ گفت : هنگامى كه روح از بدن من پرواز كرد، مابين زمين و آسمان ندائى رسيد، كه روح او را به كالبدش بازگردانيد، چون كه محمّد بن علىّ عليهماالسلام درخواست حيات دوباره او را كرده است . 📚اثبات الهداة : ج 3، ص 46، ح 21.
🔆خداوند بهترين يار و نگهبان برخى از محدّثين و مورّخين در كتاب هاى خود آورده اند: از آن كه سخن چينى بسيارى توسّط دنياپرستان و رياست طلبان ، بر عليه امام علىّ هادى عليه السلام نزد متوكّل عبّاسى آشكار شد؛ و آن ها افزودند كه آن حضرت در منزلش براى جذب اقشار مختلف نامه براى افراد مى فرستد و اسلحه جمع كرده اند تا بر عليه حكومت شورش و قيام كنند. متوكّل چند نفر از تُرك هاى كُرد را مسلّحانه مأ مور كرد تا شبانه ، به منزل حضرت حمله كنند و آن حضرت را پس از شكنجه در هر حالى كه باشد، نزد متوكّل احضارش كنند. هنگامى كه مأمورين داخل منزل امام عليه السلام هجوم آوردند، متوجّه شدند كه حضرت در يك اتاق روى زمين نشسته و لباسى پشمين و خشن بر تن كرده و مشغول عبادت و مناجات با خداوند متعال مى باشد و نيز قرآن تلاوت مى كند. پس طبق دستور خليفه ، حضرت را در همان حالت دست گير كرده و نزد متوكّل آوردند و اظهار داشتند: چيزى در منزل او نيافتيم به جز آن كه با چنين حالتى مشغول دعا و مناجات و تلاوت قرآن بود. همين كه متوكّل چشمش به جمال نورانى و باعظمت آن حضرت افتاد، بى اختيار از جاى خود برخاست و حضرت را محترمانه كنار خود نشانيد. و چون مشغول مِى گسارى بود، ظرف شراب را به حضرت تعارف كرد، امام عليه السلام فرمود: هنوز گوشت و پوست من آلوده به آن نگشته است ، مرا از اين كار معاف بدار. متوكّل گفت : چند شعرى برايم بخوان و مجلس ما را به وسيله اشعار خود گرم بكن . حضرت سلام اللّه عليه ، به ناچار چند شعرى پيرامون بى وفائى دنيا و عذاب آخرت خواند؛ و متوكّل عبّاسى در همان حالت گريان شد و تمامى حاضران در مجلس نيز گريان شدند. پس از آن ، متوكّل از امام هادى عليه السلام عذرخواهى كرد و مقدار چهار هزار دينار تقديم حضرت كرد؛ و سپس دستور داد تا ايشان را محترمانه به منزلش برسانند. 📚اءعيان الشّيع ،: ج 2، ص 38.
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆نتيجه توسل به حضرت زينب سلام الله علیها مرحوم حجّة الاسلام سيدعلي نقى فيض الاسلام كه ترجمه او بر نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه و قرآن ، او را در محافل علمى و در همه جاى كشور، معروف و مشهور نموده است ، بسال 1324 هجرى قمرى در سده (خمينى شهر) اصفهان متولد شد، و بسال 1405 هجرى قمرى (24) ارديبهشت 1364 شمسى ) در سن 81 سالگى دار دنيا را وداع گفت ، و در قطعه 18 بهشت زهراء رديف 103 قبر شماره 5 به خاك سپرده شد. وى داراى عمر بابركت بود و كتابهاى بسيار و ارزنده اى از خود به يارگار گذاشت . از جمله كتابهاى او، كتابى است بنام خاتون دوسر كه ترجمه كتاب سيدتناالمعصومة زينب الكبرى سلام الله علیها مى باشد. وى در مقدمه اين كتاب ، مطلبى را درباره انگيزه نگارش اين كتاب نوشت كه خلاصه اش اين است : به مرضى گرفتار شدم ، كه طول كشيد و مداواى پزشكان مؤ ثر نشد، براى طلب شفا، همراه خانواده به كربلا رفتم ، و بيماريم بيشتر شد به نجف اشرف رفتم ، همچنان بيمارى مرا سخت در فشار قرار داده است ، تا اينكه روزى در نجف اشرف يكى از دوستان كه از زائران بود مرا با عده اى از علماء به خانه خود دعوت كرد، به خانه او رفتيم ، در آن مجلس ، يكى از علما فرمود: پدرم مى گفت هر گاه حاجت و خواسته اى دارى ، خداوند متعال را سه بار به نام حضرت زينب كبرى سلام الله علیها بخوان كه بدون شك ، خداوند خواسته ات را روا مى سازد، من هم سه بار خداوند را به مقام زينب كبرى سلام الله علیها خواندم و شفايم را از خداوند خواستم ، بعلاوه نذر كردم كه اگر سلامتى خود را باز يابم ، كتابى در شرح زندگى حضرت زينب سلام الله علیها بنويسم ، سپاس خداى را كه پس از مدت كوتاهى شفا يافتم و سپس با يادآورى يكى از دخترانم به نذر خود وفا كرده و اين كتاب (خاتون دو سرا) را نوشتم . مرحوم فيض السلام اين كتاب را شب يكشنبه 25 صفر 1395 هجرى قمرى شروع كرده و غروب روز جمعه 15 جمادى الاولى همانسال به پايان رساند. به اين ترتيب با توسل به پيشگاه شيرزن كربلا حضرت زينب سلام الله علیها نتيجه گرفت و به نذر خود وفا كرد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆نتيجه توسل به حضرت زينب سلام الله علیها مرحوم حجّة الاسلام سيدعلي نقى فيض الاسلام كه ترجمه او بر نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه و قرآن ، او را در محافل علمى و در همه جاى كشور، معروف و مشهور نموده است ، بسال 1324 هجرى قمرى در سده (خمينى شهر) اصفهان متولد شد، و بسال 1405 هجرى قمرى (24) ارديبهشت 1364 شمسى ) در سن 81 سالگى دار دنيا را وداع گفت ، و در قطعه 18 بهشت زهراء رديف 103 قبر شماره 5 به خاك سپرده شد. وى داراى عمر بابركت بود و كتابهاى بسيار و ارزنده اى از خود به يارگار گذاشت . از جمله كتابهاى او، كتابى است بنام خاتون دوسر كه ترجمه كتاب سيدتناالمعصومة زينب الكبرى سلام الله علیها مى باشد. وى در مقدمه اين كتاب ، مطلبى را درباره انگيزه نگارش اين كتاب نوشت كه خلاصه اش اين است : به مرضى گرفتار شدم ، كه طول كشيد و مداواى پزشكان مؤ ثر نشد، براى طلب شفا، همراه خانواده به كربلا رفتم ، و بيماريم بيشتر شد به نجف اشرف رفتم ، همچنان بيمارى مرا سخت در فشار قرار داده است ، تا اينكه روزى در نجف اشرف يكى از دوستان كه از زائران بود مرا با عده اى از علماء به خانه خود دعوت كرد، به خانه او رفتيم ، در آن مجلس ، يكى از علما فرمود: پدرم مى گفت هر گاه حاجت و خواسته اى دارى ، خداوند متعال را سه بار به نام حضرت زينب كبرى سلام الله علیها بخوان كه بدون شك ، خداوند خواسته ات را روا مى سازد، من هم سه بار خداوند را به مقام زينب كبرى سلام الله علیها خواندم و شفايم را از خداوند خواستم ، بعلاوه نذر كردم كه اگر سلامتى خود را باز يابم ، كتابى در شرح زندگى حضرت زينب سلام الله علیها بنويسم ، سپاس خداى را كه پس از مدت كوتاهى شفا يافتم و سپس با يادآورى يكى از دخترانم به نذر خود وفا كرده و اين كتاب (خاتون دو سرا) را نوشتم . مرحوم فيض السلام اين كتاب را شب يكشنبه 25 صفر 1395 هجرى قمرى شروع كرده و غروب روز جمعه 15 جمادى الاولى همانسال به پايان رساند. به اين ترتيب با توسل به پيشگاه شيرزن كربلا حضرت زينب سلام الله علیها نتيجه گرفت و به نذر خود وفا كرد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
🔆بر خورد متفاوت ،نسبت به يك خواهر وبرادر علاّمه مجلسى در حديثى به نقل از صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم ، آورده است : روزى پيامبر الهى در منزل خويش نشسته بود؛ كه خواهر رضاعى آن حضرت بر ايشان وارد شد. چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، نگاهش به وى افتاد از ديدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا خواهرش بر روى آن بنشيند. پس از آن ، رسول خدا صلوات اللّه عليه با تبسّم و خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد، بعد از گذشت لحظاتى خواهر حضرت از جاى برخاست و از حضور مبارك آن بزرگوار خداحافظى كرد و رفت . روزى ديگر، برادر آن زن كه برادر رضاعى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، نيز محسوب مى شد بر آن حضرت وارد شد، وليكن آن حضرت برخورد و خوش روئى را كه با خواهرش ‍ انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود. اصحاب حضرت كه شاهد بر اين جريان بودند، به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، عرضه داشتند: يا رسول اللّه ! چرا در برخورد بين خواهر و برادر مساوات را رعايت ننمودى و ميان آن دو نفر تفاوت قائل شدى ؟! حضرت در پاسخ اظهار نمود: چون خواهرم نسبت به پدرش بيشتر اظهار علاقه و محبّت مى كرد، من نيز اين چنين او را تكريم و احترام كردم . ولى چون پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود، لذا اين چنين با او برخورد و بى اعتنائى شد . 📚بحار الا نوار: ج 16، ص 281، ح 126
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆گريه بر شهيد حضرت حمزه عموى پيامبر از مكّه به مدينه مهاجرت كرده بود و لذا كسى را نداشت ، جنگ احد فرا رسيد ((حمزه )) در جنگ فعالانه شركت كرد و از ساير رزمندگان بهتر درخشيد تا مظلومانه به فيض شهادت رسيد. و به همين مناسبت لقب سيدالشهداء يعنى سالار شهيدان را به او دادند. جنگ احد به پايان رسيد خانواره شهدا در سوگ عزيزانشان نشسته بودند و با گريه هايشان خاطره آنان را بزرگ مى داشتند. پيامبر صلى اللّه عليه و آله از احد بر گشت ، وقتى به مدينه وارد شدند ديدند كه در خانه همه شهداء گريه هست جز خانه حمزه ، حضرت فقط يك جمله فرمود: ((امّا حمزة فلا بواكى له )) يعنى همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه كه گريه كننده ندارد. تا اين جمله را فرمود، صحابه رفتند به خانه هايشان و گفتند: پيامبر فرمود: حمزه گريه كننده ندارد. ناگهان زنانى كه براى فرزندان خودشان يا شوهرانشان يا پدرانشان مى گريستند، به احترام پيامبر و به احترام جناب حمزة بن عبدالمطلب به خانه حمزه آمدند و براى آن جناب گريستند. و تعد از اين ديگر سنت شد هر كس براى هر شهيدى كه مى خواست بگريد اوّل مى رفت خانه جناب حمزه و براى او مى گريست . اين جريان نشان داد كه اسلام با اينكه با گريه بر ميت (ميت عادى ) چندان روى خوشى نشان نداده است مايل است كه مردم بر شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است و گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست . 📚قيام و انقلااب مهدى (عج الله تعالی الشریف )، مقاله شهيد، ص 108. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🔆پيراهن يوسف و ابراهيم كجاست ؟ مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و بعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند: روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين نشسته بودم ، آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام چه بود و كجاست ؟ عرض كردم : خير، نمى دانم ؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم . امام عليه السلام فرمود: چون حضرت ابراهيم عليه السلام را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين عليه السلام پيراهنى از لباس هاى بهشتى برايش آورد و بر او پوشانيد و آتش در مقابلش سرد و بى اءثر شد. و در آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق عليه السلام داد و او نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب عليه السلام پوشانيد كه اندازه قامت او بود. و هنگامى كه حضرت يوسف عليه السلام به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد و او بينا گرديد و اين همان پيراهن بهشتى بود. عرض كردم : اكنون آن پيراهن كجاست و چه خواهد شد؟ فرمود: الا ن نزد اهلش مى باشد و در نهايت ، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه خواهد شد. و هنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى نمايد و تمام مؤ منين در شرق و غرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش ‍ آن را استشمام خواهند كرد. و او - يعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - در تمام امور وارث تمامى پيغمبران الهى مى باشد. 📚إكمال الدّين : ص 327، ح 7، الخرايج والجرايح : ج 2، ص 691، ح 6، با تفاوتى مختصر 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆عروس به سوى حجله يا خانه بخت در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند: چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند. پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند. و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد. هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند: ((اللّه اكبر)). و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد. در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند. و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد. صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود: فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد. و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است . و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود. 📚بحارالا نوار: ج 43، ص 137 145 به نقل از كافى ، كشف الغمّة ، مصباح الا نوار، .... و احقاق الحقّ: ج 19، ص 134 136 با تفاوت . 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛