eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.9هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
سحر بیست و دوم.... ✍ سحر بیست و دوم.... اولین سحر بدون علی است... و قلب زمین، برای هضم نداشتنش...در انقباضی سخت، درگیر شده است... ❄️دیروز...آینه خدا...روی زمین.... ترک خورده است... و دیگر هیییچ کس نیست، که چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند... ❄️زمین... بی علی... فقیرترین مخلوق خداست... بیچاره زمین.... من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش ... باز نداشته است؟؟ ❣همه درد زمین یک سو... فراق علی... یک سو... و انتظار هزار ساله پسر علی... از سوی دیگر.... سرگیجه به جانش انداخته است.... و من... در این درد زمین ... همیشه، با او شریک بوده ام.... ❄️آخرین لیلةالقدر در پیش است.... و من... برای تسکین همه دردهای اهل زمین... قنوت می گیرم... اما... عظیم ترین غصه اش... همان آینه ترک خورده ایست...که باید ترمیم شود... ❄️تا زمین... "پسر علی" را رو نکند... هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت... ❄️باید برای عظیم ترین درد اهل زمین... دعا کنیم... برای ثروتی که داریم.... اما دستمان به او نمی رسد... ❄️باید تقدیرات زمین را... با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم.... زمین.... با پسر علی... دیگر فقیرترین مخلوق خدا.... نخواهد بود!!! ❣برای غربت پسر علی... دعا کنیم.... التماس دعای شهادت در لیالی قدر سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر بیست و دوم.... ✍ سحر بیست و دوم.... اولین سحر بدون علی است... و قلب زمین، برای هضم نداشتنش...در انقباضی سخت، درگیر شده است... ❄️دیروز...آینه خدا...روی زمین.... ترک خورده است... و دیگر هیییچ کس نیست، که چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند... ❄️زمین... بی علی... فقیرترین مخلوق خداست... بیچاره زمین.... من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش ... باز نداشته است؟؟ ❣همه درد زمین یک سو... فراق علی... یک سو... و انتظار هزار ساله پسر علی... از سوی دیگر.... سرگیجه به جانش انداخته است.... و من... در این درد زمین ... همیشه، با او شریک بوده ام.... ❄️آخرین لیلةالقدر در پیش است.... و من... برای تسکین همه دردهای اهل زمین... قنوت می گیرم... اما... عظیم ترین غصه اش... همان آینه ترک خورده ایست...که باید ترمیم شود... ❄️تا زمین... "پسر علی" را رو نکند... هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت... ❄️باید برای عظیم ترین درد اهل زمین... دعا کنیم... برای ثروتی که داریم.... اما دستمان به او نمی رسد... ❄️باید تقدیرات زمین را... با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم.... زمین.... با پسر علی... دیگر فقیرترین مخلوق خدا.... نخواهد بود!!! ❣برای غربت پسر علی... دعا کنیم.... التماس دعای شهادت در لیالی قدر سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر بیست و چهارم... ✍ به خط پایان... که نزدیک می شویم..؛ تعارضی عظیم، قلبمان را گرفتار می کند...؛ 🔻"شوق" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زند... 🔻یا "غم" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تو...بوده اند... ❄️دلم برایت تنگ می شود.... خدا برای لحظه هايي که هیییچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت... ❄️برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد... ❄️برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان... بوسه های مداوم تو را احساس می کردم... ❄️دلم برایت تنگ می شود خدا... تو.... همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم... ❄️تو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا... با آرامشی عظیم، احاطه می کردی... ❣دلم برایت تنگ می شود... خدا نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای... اما... بگذار.... سهم من از این رمضان.. همین سجاده خیسی باشد... که در همه طول سال، نمناک باقی بماند... ❄️بگذار...تمام ارثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد... که تا رمضان دیگر... حتی یک سحر نیز، از ادراکش... جا نمانم... بگذار ... خالی شدنم را تا رمضان دیگر .. به کوله باری سیاه تبدیل نکنم.. ❄️ تصور جمع شدن سفره ات، دلم را می لرزاند... رمضان می رود .... و....من.....می مانم...... یک دنیای شلوغ.... می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم.... ❣واااااای.... دلم برایت تنگ می شود... خدا می شود... در میان دلم... چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت... پشتم را نلرزاند ؟؟ میشود ... بمانی...خدااااااا ؟؟؟؟ التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر بیست و هفتم.... ✍ و این.... آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من... ذخیره کرده است. رمضان گذشت.. و من حتی یک نگاه ویژه، مهمان صاحب الامر زمین، نشده ام.. دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است... که راه آسمان را برایم، باز نمی کند... ❄️اما دلخوشم... به این سحر... شاید، امشب برایم راهی باز شد... شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم... شاید گوشه ای، مرا نیز... پذیرفتند... ❣امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه...، به سوى خانه عزیز اهل زمین... کوچه ای را پیدا کنم... ❄️آی اهل آسمان.... ؛ امشب کاش... نگاهم کنید.. کاش، قبولم کنید... کاش نام آلوده مرا هم،... در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید... به جان عزيزش قسم... فقط گدای یک نگاه ویژه اویم... همیییییین ❄️گذشت.... همه رمضان گذشت.... و من... دور آخرین سفره های سحرم ... همچنان، به دنبالش، می گردم .... همچنان..... ❣اما گاه فراموش میکنم.... او همیین جاست..... و این منم... که سفره دار زمین را، گم کرده ام... خدا کند، پیدا شوم.... خدا کندکه.... پيدايم کند..... ❣پيدايم کن.... پادشاه تنهاي زمین من.... در مهمانی رمضان هم... پيدايت نکرده ام..... التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر شانزدهم... ✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود.... و لحظه های قدر از راه می رسند... شب های قدر، فرصت میوه چینی اند... و ما... برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم، ... ❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیییچ نقطه ی روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم... اما... مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود... ❣سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است... ؛ من... یکسال...را خراب کرده ام... و تو....سال بعد... را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای... چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت".. که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی...؟ ❄️سیاه دل تر از همیشه... و شکسته تر از هر سال... چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام.... اما...یقین دارم... ؛ که سهم عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای... ❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم.... دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست.... اما.... تقدیر مرا، از لمس وجودت...خالی مکن... من...بدون تو.... یعنی...؛ تماااام تو..تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا و من... به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام.... ❣رحمان...مگر جز مهر ... می داند...؟ لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت...تکان بده.... یا رحمان....یا رحمان... یا رحمان سید پیمان موسوی طباطبایی 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
سحر چهارم ... ✏️چهار روز گذشت و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم.. میبینی.. ؛ درد یتیمی،، به قلبمان هییییچ تلنگری نزده.... و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!!! ❄️می بینی؛ به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای.. درییییغ که اگر دستمان به تو نرسد،، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است!!!! دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد ، نه نمازمان پروازمان می دهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان! ❄️یوسف... قصه ی غصه های تو را، هزااار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم.. میبینی.. ؛ هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند! ❄️سحر است... دعا میکنی.. می دانم.. دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد!!! دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!!! دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد.. درد انتظار.... درد عاشقی... درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت... فقط همیییییین درد؛ درمان همه دردهای ماست! ✏️سحر چهارم را... بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم ! ما دعا میکنیم... آمینش با تووووو.... ♡
سحر دوازدهم.... ✍ دوازدهمین، بزم عاشقی مان رسید...؛ دلبرم دوازده... عدد عاشقی من است.... من از چشمان دوازدهمین تجلی تو در زمین، روي ماهت را شناخته ام... و راه نور را یافته ام. ❄️دلبر دردانه من...؛ همه اعداد، در زمین تو، یک طرف... عدد زمین و آسمانت، یک طرف... ❄️چه رازی در آن ریخته ای، که هر بار به زبانم سرازیر می‌شود.. ؛ غم همه عالم را به یکباره در جانم می ریزد!!! 👆دوازده سحر است...که آغوش گشوده ای به روی من... تا کمی درد تنهایی ام را التیام ببخشی... اما اله بی همتای من...؛ درد من...با یکی دو سحر، دوا نمی شود... من، گمشده ای دارم که آیینه تمام قد تو، در زمین است. من بدون او... راه آغوش تو را هزار بار گم کرده ام.... ❄️چاره ای نمی کنی...محبوب من؟؟ یک اذن بيگاه تو، تمام آوارگی هزار ساله او را، و تمام درد غریب سینه مرا، به یکباره درمان می کند. ❄️دوازدهمین سحر ضیافتت..... پر است از بوی نرگسین پیراهن یوسفم...که سالهاست همه اهل زمین را، به حیرت وا داشته است.... ❣مرا.....به لمس نگاهش، اجابت کن...خداااا یا مجیب الدعوات سید پیمان موسوی طباطبایی 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
سحر سیزدهم.... ✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود... و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم ... ❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟ اما، به لبخند های بی همتایت قسم...؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی... ❄️چنان ندیده، میخری... که گویی میان ما و تو... هیچ نقطه تاریکی..جلوه نکرده است... ❄️شرمنده چشمان توام... ؛ دلبرم اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم... چرا باز هم، به رویم آغوش گشوده است...؟ من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام....؛ مگر چقدر می توان، ندید گرفت... مگر چقدر می توان، بخشید... مگر چقدر می توان، ندیده خرید....؟؟ ❣نام "ستار "، تو، حصن حصین من است...خداااا و عقل ناچیز من هنووووز، از ستاریت، تو، انگشت به دهان مانده است!!! ❄️ندید گرفتن هايت چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند... ❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخيز شده ام... مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟ ❄️قنوت امشبم، بال درآورده است... به نام نامی "ستار" تو.... ❣مرا... مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛ یا ستار.... یا ستار.... یا ستار..... یا ستار العیوب سید پیمان موسوی طباطبایی 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
سحر پانزدهم....  ✍ و..... وعده دیدار رسید.... ❄️سلام مادر.... برای عرض تبریک آمده ام.... قدم نو رسیده ات... مبارک.... ❄️همه این سحرها، دلم را، به امید سرزدن به خانه تو... لنگ لنگان، تا پانزدهمین سحر، کشانده ام.... چقدر دلم، تنگ آغوشت، بود.... و اولین دردانه تو... اولین بهانه من، برای کوفتن در خانه ات.... ❄️هلال رمضان... به قرص ماه، بدل گشته...تا زمین آماده رونمايي فرزند تو شود.... ماه زاده را، جز قرص قمر، چه کسی رونمايي تواند کرد؟؟ ❣صدای نوزدات... خواب را از چشمان مان ربوده است... نوازش های تو بر قنداقه مجتبی... قند در دلمان، آب می کند.... کمی آهسته تر، نوزادت را بنواز... مادر دلمان شیشه ترک خورده ایست، که در حسرت آغوش تو، سالهاست، بر چادر مشکی ات، بوسه می زند... ❄️آغوشت... مامن بی همتای دربدری های من است... کاش، ... لحظه تولدم به آسمان، مرا نیز، چون دردانه ات، در آغوش بکشی.... و هزاار بار، عاشقانه بنوازی ام...مادر ❄️پشت قنوت امشبم، گرم است به آغوش تو ....  من به دنبال لمس حرارت بوسه هايت، سجاده گرد سحر پانزدهم، شده ام... آنقدر به تکرار نامت، مست ، میکنم... تا تمام آرامش نفس تو را ، به یک جرعه سر بکشم... ❣مادر.... چون دردانه ات....مرا نیز...بوسه باران می کنی؟؟؟.... سید پیمان موسوی طباطبایی 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
سحر شانزدهم...  ✍ رمضان،  به پیچ نهایی اش،  نزدیک می شود.... و لحظه های قدر از راه می رسند... شب های قدر، فرصت میوه چینی اند... و ما... برداشت می کنیم،  همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم، ... ❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم،  هیییچ نقطه ی روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم... اما... مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود... ❣سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است... ؛ من... یکسال...را خراب کرده ام... و تو....سال بعد... را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای... چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت".. که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی...؟ ❄️سیاه دل تر از همیشه...  و شکسته تر از هر سال... چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام.... اما...یقین دارم... ؛ که سهم عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای... ❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم.... دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست.... اما.... تقدیر مرا،  از لمس وجودت...خالی مکن... من...بدون تو.... یعنی...؛ تماااام تو..تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا و من... به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام.... ❣رحمان...مگر جز مهر ... می داند...؟ لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت...تکان بده.... یا رحمان....یا رحمان... یا رحمان سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر.... نوزدهم😔..... ✍ برای رفتن... چقدر بی تابی....؟ از لحظه ای که سیاهی، یقه آسمان را گرفته است ...چند بار نگاهت را به بالا دوخته ای؟؟ منتظر کدام اشاره ای....بابا؟ ❄️دل دل میکنم...بی خیال رفتن شوی... با رفتن تو...فقط زینب...نیست..که زمین می خورد.... تمام فرزندان تو... تا قیامت، به خاک می افتند.... ❄️نرو ...بابا درد نداشتنت ، سلولهای قلب مرا، از هم باز میکند... وقار حیدری ات، حتی اجازه پلک زدن را هم، از من ، ربوده است .. تو می روی....و تمام چشم مرا...با خودت میبری.... تو میروی ، تا با یک ضربه...رستگار شوی... اما من با همان یک ضربه...به غربتی هزار ساله، مبتلا می شوم.... ❄️نرو ...بابا... تکرار هر رمضان ... تکرار از دست دادن قدم های سنگینی است...که راه نفس های مرا ، مسدود می کند.... همان قدم هايي...که سنگ و کلوخ خیابان نیز... از رفتنش...به درد آمده اند.. ❣بابا... هنوز هم ، درد امشب زینب... چون آتشفشانی مذاب، در میان قلبمان می جوشد ... من یقین دارم ...؛ تا لحظه دیدارت...هیییچ مرهمی، این انفجار مداوم را خاموش نخواهد کرد... ❣تمام راز زمین ... تویی بابا.... و خداوند....لیلةالقدرش را نیز...با تو هماهنگ کرده است ... و این.... شرافتیست ... که هزااار سال است، جان مرا در تحمل این درد... تسکین داده است... ❄️می روی.... چاره ای نیست...جان دلم !!! اما به جان بی نظیرت قسم...؛ من به اعتبار تو ، در زمین راه می روم... و به اتصال تو...، راه آسمان را ، طی می کنم..... ❄️دستان خالی مرا.... تا آخر بازار دنیا....رها مکن.... شلوغی اش.....مرا نااابود خواهد کرد !!! التماس دعای فرج و شهادت در لیالی قدر سید پیمان موسوی طباطبایی
... و لله الحمد... الله اکبر علی هدانا... ✍ تو را سپاس دلبرم... برای تک تک ثانیه هايي که کام دلم را به طعم ع ش ق... شیرین کردی... ❄️تو را سپاس... حبیبم.. برای همه آن سفره هايي که فقیرترینی چو مرا نیز، در کنارشان، پذیرفتی... ❄️تو را سپاس... برای لمس لبان ترک خورده اهل عشق، که قرن ها پیش، تشنگي را برای عشق بازی با تو ، انتخاب کرده بودند ... ❄️تو را سپاس... که دلم را تطهیر کرده ای.. که چشمانم را...بیدار کرده ای... که دستانم را تا خودت...بالا کشانده ای.... ❄️تو را سپاس... که من نیز...مسافر پرواز، در رمضان دیگری بوده ام... هر چند که بالهایم شکسته بود... اما... اشک های همسفرانم... و مناجات هم سفره گانم ...مرا نیز، از زمین، بلند کرده بود... ❄️تو را سپاس.... برای هر "بک یا الله"... که تمام تو را، به یکباره در وجود من... نازل می کرد... ❄️تو را سپاس... برای قنوت هایی که در انتظار منند... قنوت هايي که مرا تا درآغوش کشیدن آسمان تو... پرواز می دهند... قنوت هايي که به نام نامی "کبریایی " تو...جان می گیرند...؛ اللهم اهل الکبریا و العظمه... ❄️تو را سپاس، همه سرمایه من...؛ مهمانی ات....بی نظیر بود.... آنقدر که هر شکری، شکر دیگری را می طلبد... ❣فقط.... می ماند... یک التماس... ؛ نعمتت را تمام کن...خدا و قنوت فردایمان را...به اجابت حضور یگانه آفتاب زمین... مزین نما.... یا مجیب الدعوة المضطرین... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 التماس دعای شهادت عبد گنهکار سید پیمان موسوی طباطبائی