eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
53 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم: سلام! آمده‌ام تا دوباره بنویسمت و هیزم کلمه ریختم آنجا گفتم: می‌خواهم بدانم نون نامت چه گونه بر تنور حس امروزم می‌چسبد و‌امروز نبضم چه انفجاری خواهد داشت وقتی بگویم دوستت دارم... می‌خواهم دوباره بچینمت ای میوه‌ی رسیده‌ی کامل ای اتفاق هر نفس افتادنی ای گوشت شیرین خالص تابستان می‌خواهم دوباره بخوانمت تا دوباره خواندنت را پرندگان مهاجر ترانه‌ی اشتیاق وطن کنند و آسمان غروب پاییزی یکسره کهکشانی از ترانه و پرواز شود گفتم: سلام! آمده‌ام تا دوباره بخوانم شاید سطری شگفت ناخوانده ماند، گلاویز حافظه‌ام شود و بخواهد بداند که خوانده بوده‌امش از این یا نه و یا نوشته بوده‌امش اصلا؟ یا از پرنده‌ای شنیده بوده‌امش. سلام..! سلام..! آمده‌ام تا دوباره حفظت کنم بخوانمت، شب روز بیداری رویا ای درس سخت نا آموختنی زیبا
کنون رؤیای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند به ساق هر درختش یادگاری ها و با هر یادگاری نقش یک سوگند کنون رؤیای ما باغی است زمین اما فراوان دارد اینسان باغ که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است که آن سوگند ها را نیز همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است ، بر این کنده حک کرده است ، با یار دگر اما که گر شمشیر بارد از کنون رویای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم که با ران فریبش نسترد هرگز که توفان زمانش نفکند از پا که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
کنون رؤیای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند به ساق هر درختش یادگاری ها و با هر یادگاری نقش یک سوگند کنون رؤیای ما باغی است زمین اما فراوان دارد اینسان باغ که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است که آن سوگند ها را نیز همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است ، بر این کنده حک کرده است ، با یار دگر اما که گر شمشیر بارد از کنون رویای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم که با ران فریبش نسترد هرگز که توفان زمانش نفکند از پا که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
‌ ای آهوی شگفت، چرا چنین رها شده -سرشار از یقین- در عمق دشت‌های نظرگاه من تندیس بدگمانی نیستی؟ ای دوست! تو کیستی که چنین ساده‌وار و بی‌تشویش بر شانه‌های خسته‌ی من تکیه می‌دهی و بیمی از سقوط نداری از ارتفاع این شب پتیاره! به راستی، تو کیستی ای دوست، ای دوباره. ■شاعر: [ ۱۳۸۴-۱۳۱۰ ] √●بخشی از شعر: «آواز مردی که از کرانه‌ی تردید می‌آید» 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
تو نیز خواهی آمد ای ماهیِ تپنده‌ی تاراب خون، هنوز و باغ‌های دنیا را خواهی دید پشت حصارهای بلند دنیا، دریاهای دنیا، کشتی‌نشستگان و کشتی‌شکستگان دنیا و تشنگان ساحل دریا را خواهی دید امّا هشدار ای نیامده! که سیب را نچینی از باغ‌های دنیا، که ماهیان رنگیِ چالاک چشم تو را به دام نیندازند هشدار! زیرا تو نیز چون ما، از روزنه باید به یک تماشا دل خوش کنی و یک سبوی نیمه‌پُر از دریا... 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
ای شب به من بگو... اکنون ستاره‌ها نجواگران مرثیهء عشق کیستند؟ هنگام عصر برسر دیوار باغ ما باز آن دو مرغ خسته چرا می‌گریستند؟!
اکنون اگر ننویسم از شقایق نورسته ای دراین دهانه ی پل فردا شاید بسیار دیر باشد امروز اگر نگویم آن ستاره ی ناپیدا چه رازناک دمساز یاس برکه ی نزدیک است فردا شاید بسیار دیر باشد مدام و مدام به سنگ پرتاب شده ای فکر می کنم که می رود که به گنجشک فرود آمدن بیاموزد اکنون اگر بر این شقایق نورسته اسرار این دهان هیولا را نگشایم امشب چه دسته گلی بدهم به آبهای کابوس خود ؟
و نیمروز زل می زند به کوره قلب او و خشک می ماند بر جا و عشق چیست جز مرگ و مرگ چیست جز عشق دراین درام بی غوغا ؟ باید برای ‌آتش و شب شعری دوباره بنویسم وقتی آتش زاییده می شود به شب و از ظلام سردش معنای روشنایی و گرما می گیرد جز عشق جز بازتاب جان دو محبوب در یکدیگر پندار چیز دیگر دشوار است وقتی ولی ظلام می کوشد رازی شریف را پنهان دارد از چشم آهرمن و رهروی خطر باز را زیر قبا بگیرد و مشتعل فروزان اهریمن رخسار راز را از زیر شال ترمه ظلمات می دزدد معنای عشق و کینه و اهریمن و اهورا در هم مگر نمی آمیزد ؟ و کینه چیست جز مرگ ومرگ چیست جز عشق و عشق چیست ؟ وقتی سفید و سیاه و نیک و بد در جای خود قرار نگیرند و جفت هم نشوند تا اتفاق معنای عشق گیرد باید برای سفید و سیاه و نیک و بد شعری دوباره بنویسم باید آمیزه سفید و سیاه را با نام رنگ دیگر جایی کنار قهوه ای دلنشینی برگ چناری پاییزی بنشانم تا جمع رنگ ها را کاملتر یابند دیوانگان رنگ باید برای چشمت و چیزهایی دیگر شعر دوباره بنویسم باید برای شعر شعر دوباره بنویسم
اکنون که تابستان در گذر است زیر چنار روبروی خانه‌ات سایه چگونه تُنُک می‌شود و انتظار چگونه رنگ می‌بازد ...؟ در نهر پای چنارها سنگی بینداز و ببین چگونه صدا می‌کند واژه‌ای که از گلویی برنیامده می‌میرد ...؟ پس شاخه‌ی ارغوانی پرتاب کن تا بیصدا به پرواز درآید و بر موجها سوار شود پندار که به دوردست‌ها خواهد رفت و جایی کنار درختی به ساحل خواهد افتاد که مرد خسته‌ی نومیدی بر کُنده‌ی گز کهنی تکیه داده به شاخه‌ی ارغوانی می‌اندیشد که هرگز به سویش پرتاب نشد ... اکنون که تابستان درگذر است زیر چنار جلو خانه‌ات سایه چگونه سبک می‌شود تا چون چکاو کم رنگی پروا کند بی‌آنکه دیده باشی‌اش ...؟ و عاشق چگونه فراموش می‌شود بی‌آنکه ارغوانی از بوسه دریافت کرده باشد از آب یا خیال ...؟
هزار بار و هرگونه راه بیفتم به هم نمی‌رسیم هزار بار از هر جا در هندسه‌ی عشق خط‌ها یا متوازی‌اند یا متقاطع یا تنها رها در هوا