#شعر_و_کودکی
مامان! یکی از بچههای مهدکودک دوتاست!
(در اولین مواجهه با دوقلوها)
پسر/ 5 ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیبهای_تازه هوای خاموش: هوای تاریک محمدامین/سه ساله @sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
پوست پزشک: پزشک متخصص پوست
محمدامین/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در مواجهه با تغییر صدای پدر در اثر سرماخوردگی:
بابای من صداش گم شده
حتماً توی کوچه به دهنش قفل نزده
نفیسه رضایی/ 5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان !
از همون لحظه اول که تو بیمارستان چشمامو باز کردم فکر کردم چقدر دوسِت دارم، همون روز عاشقت شدم !
حلما/ پنج ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
یه کم دردم گرفت. اندازه ی یه تیکه ی کوچیک از آسمون!
محمدامین/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان وقتی خونه تکونی میکنیم چیزهایی که گم شده بودن پیدا میشن!
حانیه/ پنج و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
ترجمه:
وصیت حیدر بیاتانی: وقتی من شهید شدم هر چی من دارم واسه ی فاطمه باشه
حیدر/ شش ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
جبهه به جز شهید شدن یه خوبی دیگه هم داره
رفیقای باحال پیدا می کنی
پسر/شش ساله
@sherokoodaki