🌸🍃°•
🍃°•
°•
🌱دلم، دیوانه بودن با تو را میخواست
قرار بود برای روز تولدم برویم بیرون، ۲،۳ ساعت مانده به وقت قرار، به ذهنم رسید این دفعه برویم یک جای متفاوت، یک فضای متفاوت...، و یک جای متفاوت با حال و هوای متفاوت برای من، معمولا جایی است که اکسیژن با بوی کاغذ و واژه درآمیخته باشد، برایش پیام گذاشتم: "بریم شهرکتاب؟!" و پیشنهادم با شور و اشتیاق زیاد، پذیرفته نه، که قاپیده شد،...
دو سه ساعت وسط عنوان کتاب ها غلتیدیم و مابین قفسه های روانشناسی و ادبیات رفتیم و برگشتیم و آنچه در آن میان اصلا مهم نبود گذرِزمان بود، آنقدر کتاب برداشته بودیم که ناگهان یکی از کارمندان شهرکتاب یک سبد تعارفمان کرد: "خریداتون رو بذارین توی سبد، اذیت نشین"
همانطور که دنبال این کتاب و آن نویسنده میگشتیم گفت: "چقدر دوست دارم همچین جایی کار کنم" و این صدا چقدر برایم آشناست، چون هر بار دارم توی صحن و سرای یک کتابفروشی پرواز میکنم، توی ذهنم تکرار میشود...
کتابها را هم که باز میکند اول بویشان میکند، رفیق جینگ یعنی همین دیگر و اگر نبود این حجم از شباهت، لابد دوستی مان ۱۵ ساله نمیشد، میشد؟!
از این همه دیوانگیِ پیدا و پنهان شبیه به هم، خنده ام میگیرد و همینطور که توی دلم یک پاتیل کله قند اصل یزد، آب میشود، زیر لب میگویم:
/خدا، مرا به فراق ِ تو مبتلا نکند/
#سایه_روشن_خاطره
📝بهارخاتون / خرداد ۴۰۳
╔═🌸.════╗
@SheroShaaf
╚═════.🍃╝
Hamed Shirbeygi - Del Angiz - 320.mp3
3.17M
🦋°•
ای دل انگیز!
دل آرا!
پریزاد!
نگارا!
قیمت نازِ نگاه تو، به چند است؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌
🌴ماجرای عاشقیِ درخت
عاقل، آن است
که چون من بشود...
"عاشق و دیوانهء حیدر"😌
╔═🌸.════╗
@SheroShaaf
╚═════.🍃╝
63a71c21b255966c182aa943_6917771510846607457.mp3
30.27M
✨پادکست نیوفولدر
🌸این پادکست را امروز بشنوید. همین امروز که فرصت دوبارهی بندگیست برای جا ماندههای از شب قدر.
همین امروز که در عرفات محشری برپا میشود.
همین امروز که کاروانی از حجاجِ از احرام خارج شده راهی سرزمین بلا و غم هستند.
این پادکست را امروز بشنوید،
بعد وقتی کلمات حسینبنعلی _که همه جانها به فدایش_ را میخوانید و میشنوید، من را و نویسنده را و همه عالم را دعا کنید به خیر،
باشد که دعاهامان برسد به عرش
و برسد به دست اجابت کننده
و برسد به آنجا که باید برسد.
این پادکست را امروز بشنوید و وقت دعا کردنتان دلها را روانه قبهای کنید که آنجا دعا حتما مستجاب است.
دلهای ما همه امروز تحت قبه جمع بشود مگر میشود دعا مستجاب نشود؟!
همان دعایی که قرنهاست در راه اجابت مانده است...
🎙یاسین حجازی
°•♥️•°
گوش کنید تا بند بند وجودتان از عشقِ کسی پُر شود؛
همان کس که بند بند وجودتان را سر هم کرده است...!!!
.
°•♥️•°
ای نابترین شعر جهان! صبح بخیر
ای نقش گل فرشچیان! صبح بخیر
پلکی بگشا، نور در آیینه بریز
ای نرگس ناز بهبهان! صبح بخیر
شهراد میدری
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━━━┛
°•♥️•°
آلبر کمی تردید داشت، اما سسیل هم دست آخر مثل خانم مایار بود. او هم عقایدی نسبتاً ثابت داشت، میگفت جنگ مدت زیادی طول نمیکشد، آلبر نیز آماده بود تا حرفش را باور کند.
سسیل با دستهایش، با دهانش، با همهچیزش، میتوانست هرچه دلش میخواست به او بگوید. آلبر با خود میگفت اگر او را نشناسی، نمیتوانی حرفهایش را بفهمی.
از نظر ما، سسیل یک دختر خوشگل بود، همین و بس، اما برای آلبر کاملا چیز دیگری بود.
هر یک از منافذ پوستش از مولکولی خاص ساخته شده بود.
نفسش عطری خاص داشت.
چشمهای آبیاش برای شما معنایی ندارد اما همین چشمها برای آلبر پرتگاه بود، مهلکه بود.
به دهانش نگاه کنید و خود را لحظهای جای آلبر بگذارید...
چنان کارهای خارقالعادهای از سسیل بر میآمد که او را به چیزی فراتر از خودش بدل می کرد...
میتوانست یکباره بگوید که ما جنگ را یک لقمه چپ خواهیم کرد و آلبر چقدر دلش میخواست لقمه سسیل شود...
📚به امید دیدار در آن دنیا
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━━━┛
°•♥️•°
سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی، حاضرم قسم بخورم!
(\(\
(„• ֊ •„)
┏━∪∪━━━━━━┓
❥ @SheroShaaf
┗━━━━━━━━━┛