eitaa logo
شعر و مرثیه
28 دنبال‌کننده
7 عکس
51 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت_حضرت_رقیه مجنون شدم اما غم لیلا ندارم تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم دیروز من را حسرت یک عمر پُر کرد در کوله ام جز نالهء فردا ندارم @hosenih با آتش عصیان، همه سرمایه ام سوخت چیزی برای محشر کبرا ندارم من را بزن تا حال نفسم جا بیاید اما نگو دیگر برایت جا ندارم خشم تو هم هرچند از روی علاقه است من طاقت ناراحتی ات را ندارم این آخر عمری شتر دیدی ندیدی سنگین شده پرونده ام، امضا ندارم با اینهمه آلودگی اصلاً نگفتی کاری به کار نوکر زهرا ندارم بین نجف جان مرا باید بگیری چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم دنیای بی کرببلا یعنی جهنم بی کربلا امیّد به دنیا ندارم مهمانی تو آمد و کاری نکردم دیگر سلاحی غیر گریه ها ندارم وا کن گره های مرا جان رقیه آن دختری که گفت من بابا ندارم با لکنت روی زبانش گفت عزیزم حالا که با سر آمدی، من پا ندارم @hosenih حالا که دیدم سوخته تر بودی از من دیگر گلایه از سر سقا ندارم این شهر را روی سر خود می گذارم هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ریسه بندان کن، علیِ مرتضی(ع) بابا شده نیمۂ ماهِ خدا شیرخدا بابا شده میرسد امشب رطب از دستهای جبرییل روزه دارن! حیدرِ آل کسا، بابا شده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن(ع) لبخند زد چون أمیرالمؤمنینِ شیعه ها بابا شده گفت امشب قلعۂ خیبر به تیغِ ذوالفقار باخبر هستی که شاهِ لافتی بابا شده؟! سفرۂ افطار با ذکر«حسن(ع)جان» پهن شد جانِ عالم؛ حضرت مشکل گشا بابا شده در فضیلت نیست امشب کمتر از شبهای قدر چون به یُمنِ مجتبی(ع) بابایِ ما بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیم ِ» اهل بیت(ع) سائلان خواندند او را «یاکریم اهل بیت(ع)» کوثر امشب صاحب دردانۂ أطهر شده حضرت أم أبیها حضرتِ مادر شده عرشیان و خاکیان و سائلان و عاصیان در کنار دست های کوچکش محشر شده چشم و ابرویش به حیدر رفته و دل می برَد قلبِ زهرا(س) بیقرارِ دومین حیدر شده شد نبی(ص) غرق سرور و شادمانی پدر- باعث آرامش ِ روز و شبِ دختر شده قوم و خویشیِ پیمبر(ص) باعلی(ع) شد بیشتر حالِ اصحابِ سقیفه بیشتر مضطر شده جاهلی هم سنگ آورده برای امتحان دید اما وقت رفتن صاحبِ گوهر شده هست آقایم کریم إبن کریم و تا ابد از تمام دست و دل بازانِ عالم سر شده دید دستِ خالی ام را داد عیدیِ مرا از میانِ جمعیت؛ زهرا(س) صدایم زد بیا... آمدم! نوکر شدم از برکت نام ِ حسن(ع) دام را انداخت؛ دل افتاد در دام حسن(ع) ابر و باد و ماه و خورشیدش تماشایی تر است فرق دارد آسمانِ آبیِ بام حسن(ع) با جزامی هیچکس دمخور نشد جز مجتبی(ع) همنشینی با ضعیفان هست پیغام حسن(ع) مرد شامی را به جای ناسزا لبخند گفت عاشقم! دیوانه ام کرده ست اسلام حسن(ع) نام او کام مرا طعم عسل داده ست و کاش... لحظه ای شیرین شود از نام من کام حسن(ع) در خیالاتم صدایش را تصور میکنم نسخۂ آرامشم شد لحن آرام حسن(ع) میشود صحن و سرایش بازسازی با ظهور میشوم در آستانش جزء خدام حسن(ع) شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا از کنار پنجره فولادِ باب المجتبی(ع)! 🔸شاعر:
دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگیری تو یا مجیر برگشتم ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم گناه بال و پرم را شکسته مولا جان شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر... برگشتم به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود ببین برادر زینب که پیر برگشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم ولی برادر زینب همینکه فهمیدم کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم وحید محمدی
با شما حال خراب دل ما خوب تر است وسط خیمه ی تو حال و هوا خوب تر است نیمه شب ها وسط نافله، گریانم کن سینه زن که بشود اهل بکا خوب تر است همه ی زندگی ام لذّت این نوکری است من شوم نوکر و ارباب شما، خوب تر است ما نرفتیم پی غیرِ تو ارباب کرم برسد از تو به ما خیر و عطا خوب تر است تو مریضم کنی و باز شفایم بدهی برسد از طرفت درد و دوا خوب تر است نجف و مشهد و قم، کاظمیه، مکّه، بقیع همه خوبند ولی کرببلا خوب تر است باز دلتنگ دو رکعت دمِ بالای سرم زیر آن قبّه ی تو ذکر و دعا خوب تر است پای شش گوشه زیبای تو هستیم انگار وسط روضه ی تو حال گدا خوب تر است به خدا گریه ی ما از سَرِ بی تابی نیست گریه بر داغ دل خسته ی ما خوب تر است اربعینی نرسم پیش تو دق خواهم کرد اربعین کرببلا از همه جا خوب تر است این همه راه بیایی وسط جمعیت نرسد هیچ صدایی به صدا خوب تر است ولی ای کاش که گودال کمی خلوت بود بگذارند زمین جسم تو را خوب تر است کاش قدری پسر سعد تحمّل می کرد پیش زهرا نشود رأس، جدا خوب تر است لااقل از جلو ای کاش جدا می گردید گر نبرّند سری را ز قفا خوب تر است وحید محمدی
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو برای بی کسی فاطمه بمان بانو به جان دختر مظلومه ات مرو از دست مساز اشک یتیمانه را روا بانو بمان و فاطمه را خود عروس کن آری که دختران همه محتاج مادران بانو برای غربت من جان به لب شدی اما بدان که غربت زهراست بعد از آن بانو به باغ یاس تو سیلی زنند باور کن بمان که یاس نمیرد جوان جوان بانو میان این در و دیوار فضه میطلبد مرو که مشکل او را کنی نهان بانو بمان برای همیشه ،همیشه یارم باش مرا هنوز غریب وطن بدان بانو نمانده هیچ برایت که یک کفن بخری عبای ختم رسل بر تو ارمغان بانو حضرت خدیجه (س) روضه
. ایام ------------ باید گریست مثل سحاب از فراق تو باید که گشت خانه خراب از فراق تو با جرم ماست فصل ظهورت نمی رسد باید کشید داغ عذاب از فراق تو بی خود که نیست در دل یاران بی قرار افتاده عشق در تب و تاب از فراق تو جز غم نبود در دل گلهای ارغوان جز خون نداشت لاله گلاب از فراق تو هر عاشقی که گشت بیابان نشین وصل لب تشنه بود و دید سراب از فراق تو پیدا تر از تو نیست ، که باید بگویمت این چشم ماست غرق حجاب از فراق تو ما را گناه کرده جواب از وصال عشق اکنون رسید پیک خطاب از فراق تو این ناله ها که هست ، اثر هم نمی کند اینک شدیم جمله مجاب از فراق تو باید نهیب بر دل عصیانی ام زنم باید به خویش کرد عتاب از فراق تو این شعله های درد که آتش زده مرا آقا دلم شده ست کباب از فراق تو هم سینه داشت ناله عزای خدیجه را هم دیده ریخت گوهر ناب از فراق تو هم دل شده ست غرق غم از اشک مصطفی هم لاله خیز گشته تراب از فراق تو «یاسر» گرفت صد صدف از بحر اشک و آه تا آن که ریخت دُر خوشاب از فراق تو ** محمود تاری «یاسر»✍ .....................................
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده توفیق دین بی شک و تردید از تو بوده کمتر سخن در مدح و تمجید تو بوده بانوی با خیر و فضیلت یا خدیجه ای دست و بازویت نبوت را خریده تو اولین بنیانگذار عشق بودی عشقت محمد بود و یار عشق بودی پروانه ای دور مدار عشق بودی از جان و از دل پای کار عشق بودی سرمایه ات را در دکان عشق دادی عاشق شدن را تو نشان عشق دادی زن بودی و مردی را به مردان یاد داری بانو! به زنها دین و ایمان یاد داری عاشق شدن را به جوانان یاد دادی انفاق کردن را به پیران یاد دادی گویند شغل انبیا آموزگاریست شان شما هم کمتر از پیغمبران نیست در ظلمت شب می شدی مهتاب بانو مادر بزرگ حضرت اریاب بانو بعد از تو عالم می شود بی تاب بانو از داغ تو دردانه ات شد آب بانو در زندگی خیلی مصیبت ها کشیدی اما خدا را شکر از این بدتر ندیدی گرچه تحمل کرده ای آزار بسیار اما نخوردی با سر و صورت به دیوار هرگز نرفتی دست بسته سوی بازار سیلی نخوردی از یهود مردم آزار بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت رفتی و عام الحزن شد هر سال بی تو احمد شده یک بلبل بی بال بی تو زهرای تو هی می رود از حال بی تو روزی همین زهرا ..ته گودال ..بی تو آتش به جان ها می زند شور و شینش عالم به هم ریزد از داغ حسینش گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر یک گام عقب تر چشم های خیس خواهر شمشیر دارد می برد ... الله اکبر ناگاه بالا می رود از نیزه ها، سر سر می رود تن مانده زیر سم مرکب بین سر و تن می دود بیچاره زینب شاعر : داود رحیمی حضرت خدیجه (س) روضه
خواب بودم، در میانِ خواب دستم را گرفت وقت غفلت "حضرت توّاب" دستم را گرفت قبلِ توبه‌کردنم دل را به سوی خود کشید من نگفتم که مرا دریاب، دستم را گرفت! @hosenih سر به زیر و دل‌شکسته، از همه رانده شدم دید تنهایم خودش بی‌تاب دستم را گرفت روز... نه... می‌خواست شرمنده نباشم پیش خلق صبر کرد و در شبِ مهتاب دستم را گرفت معصیت کردم... قساوت در دلم آمد ولی اشک، این سرمایه‌ی نایاب دستم را گرفت وقتِ معصیت عبایش را به دورِ من گرفت آبرویم را خرید ارباب... دستم را گرفت گفتنِ یک بار ذکر دلربای "یاحسین" بیشتر از سجده در محراب دستم را گرفت @hosenih تشنه بودم، با لب تشنه به سویم آمد و... ...قبل از آنی که بگویم آب دستم را گرفت روضه‌خوان بالای منبر از سر بر نیزه خواند روضه‌ی خورشید عالم‌تاب دستم را گرفت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در آرزوی غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا رمضان آمده و حال بکا نیست مرا @hosenih روزگاری به هوای همه کس بال زدم پر پرواز به درگاه شما نیست مرا معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست لذتی در سحر نافله ها نیست مرا من از این تیرگی باطن خود دلگیرم روشنی بخش دل و دیده چرا نیست مرا؟ دست من خالی و هر بار تظاهر کردم کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا چه کنم تا که جوابم نکنی یا الله بارالها به گمانم که بنا نیست مرا... به حسین تو قسم قافیه را باخته ام اقتدایی به طریق شهدا نیست مرا @hosenih روزی ام کن سحری گوشه ی بین الحرمین هوسی جز سفر کرببلا نیست مرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز وقت مستی چشمانِ بیدار من است باز این شب ‎ها خدا مشتاق دیدار من است طعنه ‎ها خوردم ولی تا آمدم فریاد زد ای ملائک این همان عبد گنهکار من است عمر من طی شد دگر یک تن خریدارم نشد ای بنازم رحمتش را او خریدار من است یک الهی گفتم و یک عمر تحویلم گرفت این هزاران بار غفران ، جای یک بار من است ربّ شهر الله اکبر ، عبد عاصی آمده سائل این آستان قلب گرفتار من است اول ماهی بخر بار مرا ای خوش حساب خوب یا بد هر چه باشد جنس بازار من است با دعای فاطمه اینجا رسیدم بی گمان روز محشر هم شود ، زهرا پی کار من است به ” علی ” گرم است پشتم یا علی و یا عظیم هر شب جمعه حسین است که نگهدار من است تشنگی روزه را با روضه توام می ‎کنم شاهد این سوختن چشمان خون بار من است جان فدای آن سری که پیش زینب ذبح شد تشنه و زخمی و سخت و نامرتب ذبح شد
لطف حسین ما را تنها نمی‌ گذارد گر خلق وا گذارد ، او وا نمی‌ گذارد . او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم مولا به کام غرقاب ما را نمی‌ گذارد . هل من معین او را باید جواب دادن شیعه امام خود را تنها نمی‌ گذارد . زهرا به دوستانش قول بهشت داده است بر روی گفته ی خویش او پا نمی‌ گذارد . ما و فسرده حالی مولا نمی‌ پسندد مسکین و دست خالی مولا نمی‌ گذارد . از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم باید که سوخت ما را ؛ زهرا نمی‌ گذارد . . .  
زمزمه حضرت علی اکبر من این شبا مهمونتم آقا راهم دادی بازم تو این خونه باید خودت فکری کنی واسم حال دلم خیلی پریشونه بار گناهم گرچه سنگینه برگشتم امشب با پشیمونی آی مهربون جان علی اکبر از نوکرت رو برنگردونی @hosenih هر وقت گناه کردم خودم دیدم حال بکاء و گریه هام میره خیلی خجالت می کشم وقتی تو روضه ها گریه ام نمی گیره روزی دو وعده روضه می گیرم هم صبح و هم هنگام افطارم وقتی که ظرف آب می بینم یاد لب خشک علمدارم دست منو خیلی گرفتی و خیلی بهت نوکر بدهکاره آقا بیا امشب کنار ما با تو ابوحمزه صفا داره بازم شب هشتم دلم بدجور خورده گره با روضه ی اکبر امشب می خوام با هم بخونیم از اون روضه ای که دوست داره مادر جونم فدای اون جوونی که شد اربا اربا پیکر پاکش لشکر می خندید و پدر گریون افتاد کنار جسم صد چاکش @hosenih جونم فدای اون غریبی که داغ جوونش قدشو تا کرد تا که صداشو بشنوه، آقا راه گلوی اکبرو وا کرد اینقدر این تن ارباً اربا بود توی تموم دشت میدیدش آقای ما تنها با چه حالی تیکه به تیکه رو عبا چیدش © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حضرت عباس بیدارم و اما دل بیدار ندارم در توشه به جز این دل بیمار ندارم گفتی که بیا توبه کن و بنده ی من باش صد حیف که من گوش بدهکار ندارم @hosenih صد بار به رویم در این خانه گشودی اما من بیچاره به تو کار ندارم این چشم خطاکار شده مایه ی خجلت در روضه دگر چشم گهربار ندارم این بار ضرر کن، بخر این عبد گدا را من جز تو در این شهر، خریدار ندارم من در دو جهان دل به علی داده ام و بس جز با علی و آل علی کار ندارم @hosenih می سوزم از این سوز که سربار حسینم سربار شدم، همت عیّار ندارم می سوزم از این روضه با گریه حسین گفت: ای اهل حرم میر و علمدار ندارم © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گروه یا مظلوم هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت @hosenih روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت @hosenih قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چشمی که آلوده شده باران ندارد بی توبه این آلودگی پایان ندارد دیگر حجاب افتاده روی چشم هایم ازبسکه اُنسی دیده با قرآن ندارد @hosenih هاتف ندا داده دعیتم ایها الناس کاری خدا انگار جز احسان ندارد حالا که در باز است پس درهم بیایید اینجا کرم خانه است این و آن ندارد تا آمدم داخل ، مرا طوری بغل کرد احساس کردم غیر من مهمان ندارد جز با توسل ، گریه کردن ، توبه کردن پرواز کردن تا خدا امکان ندارد راه شهادت ، نیمه شب اشک است و اشک است جا مانده هرکس دیدهٔ گریان ندارد می آیم اینجا شاید آقا را ببینم یوسف دلی خوش ، گویی از کنعان ندارد تا او شبی دست دعا بالا نگیرد تأثیر ، فریاد گنهکاران ندارد این سرزمین نذر امیرالمومنین است بیهوده حیدر عشق بر سلمان ندارد ما با دعای فاطمه عبدُالحسینیم کی گفته زهرا لطف بر ایران ندارد سر تا سر عالم چو ایران سرزمینی مثل علی موسی الرضا سلطان ندارد هرکس که شک‌ دارد شفا دست حسین است سوگند بر تربت که او ، ایمان ندارد @hosenih راه نجف تا کربلا راه بهشت است جز کربلا عاشق سر و سامان ندارد دلدادهٔ آوارگی در اربعینم درد جدایی جز حرم درمان ندارد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با التماس و حال بکا توبه میکنم دارم برای رفع بلا توبه میکنم من مبتلا به معصیتی چند ساله ام بیمارم و به قصد شفا توبه میکنم @hosenih چون میهمان هر آنچه بخواهد فراهم است در ماهِ روزه؛ ماهِ خدا توبه میکنم در افتتاح و عهد و ابوحمزه و مجیر با گریه در میان دعا توبه میکنم افطار میخورم ولی آهسته زیر لب با اسم شاهِ کرب و بلا توبه میکنم بر صورتم روان شده بی اختیار اشک دارم به عشقِ خون خدا توبه میکنم تا که حسین(ع) شاهد برگشتنم شود در هیئت و حسینیه ها توبه میکنم @hosenih در کربلا به حالِ خودم ضجه میزنم در مشهدِ امام رضا(ع) توبه میکنم باید بدون «سر» بشوم عاقبت بخیر تا جا نمانم از شهدا توبه میکنم! © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با گریز کربلا شبیه گل که به دور از چمن نمی ماند جگر ز عشق پس از سوختن نمی ماند برای یاری احمد میان کل عرب کسی شبیه به این شیر زن نمی ماند نوشته ایم برایش که مادر زهراست برای مدح خدیجه سخن نمی ماند کفن رسیده برای خدیجه از جنت کسی ز آل نبی بی کفن نمی ماند میان کرببلا فرق می کند انگار که برتن پسرش پیرهن نمی ماند به جسم بی سر و عریان شه جسارت شد به زیر سم ستوران بدن نمی ماند
ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده توفیق دین بی شک و تردید از تو بوده کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده بانوی با خیر و فضیلت یا خدیجه! ای دست و بازوی نبوت یا خدیجه! تو اولین بنیانگذار عشق بودی عشقت محمد بود و یار عشق بودی پروانه ای دور مدار عشق بودی از جان و از دل پای کار عشق بودی سرمایه ات را در دکان عشق دادی عاشق شدن را تو نشان عشق دادی @hosenih زن بودی و "مردی" به مردان یاد دادی بانو! به زنها دین و ایمان یاد دادی عاشق شدن را به جوانان یاد دادی آدم‌شدن را هم به انسان یاد دادی گویند شغل انبیا آموزگاریست شأن شما هم کمتر از پیغمبران نیست درظلمت شب می شدی مهتاب بانو مادربزرگ حضرت ارباب، بانو! بعد از تو عالم می شود بی تاب بانو از داغ تو دردانه ات شد آب بانو بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت رفتی و "عام الحزن" شد هر سال بی تو احمد شده یک بلبل بی بال بی تو زهرای تو هی می رود از حال بی تو روزی همین زهرا ... ته_ گودال... بی تو... آتش به جان ها می زند با شور و شینش عالم به هم ریزد از داغ حسینش @hosenih گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر یک گام عقب تر چشم های خیس خواهر شمشیر دارد می برد... الله اکبر ناگاه بالا می رود از نیزه ها، سر زینب کنار قتلگاه از دور می دید از بس تنش را زیر و رو کردند پاشید سر رفته و از این بدن چیزی نمانده بر پیکرش از پیرهن چیزی نمانده بس نیزه خورده از دهن چیزی نمانده جز بوریا جای کفن چیزی نمانده دار و ندار خیمه ها رفته به غارت این بچه ها ماندند و یک رخت اسارت © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علی امام من است و منم غلام علی  هزار جان گرامی فدای نام علی و دشمنان خداوندگار می ترسند ز خود نمایی شمشیر در نیام علی علی بزرگ ترین اتفاق قرآن است که بند گشته قیامت به یک قیام علی * قسم به وعده ی شیرین من یمت یرنی  که ایستاده بمیرم به احترام علی یقین که ما همه سیراب می شویم آخر کنار حوض نبی از شراب جام علی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ثروتش گشت نذر دین خدا همه جا یاور محمد بود ثروتش در دفاع از اسلام مثل تیغ علی سرآمد بود همه سرمایه اش محبت شد تاجر عشق ناب احمدی است خانه ی او دل نبی خداست مهر او هم گل محمدی است کاشف الکرب مصطفی می‌شد هر زمانی که دیده‌ی تر داشت خانه ی مصطفی به گفته‌ی خویش با خدیجه صفای دیگر داشت درک دنیا به شان او نرسد بسکه حدّ و مقام او بالا است چه نیازی به مدح ما دارد فخرش این بس که دخترش زهراست بر لب بچه های زهرا بود ذکر نام شریف او همه جا همه هنگام خطبه می گفتند که "انا بن خدیجة الکبری" دم آخر نگاه گریانش بی قرار و شبیه دریا بود در کنار غریبی احمد فکر بی مادری زهرا بود در ازای تمام ثروت خود عطری از جنس مصطفی می خواست از خجالت به دختر خود گفت حاجتش را، که یک عبا می خواست این عبا گرچه شد کفن اما خود او خواست اینچنین باشد کفنی نیز جبرئیل آورد تا که اینگونه بی قرین باشد بی کسی، غم، کفن، عبا، غربت شیعه از داغ واژه ها مبهوت یک عبا گاه می شود کفن و یک عبا گاه می شود تابوت تا جوانان هاشمی برسند حل این مسئله معما بود پدر آورد عبا که جمع کند بدنی را که ارباً اربا بود سر نعش جوان خود جان داد هفت دفعه به پیش چشم حرم ... وسط خنده‌ها و هلهله‌ها ناله زد هفت مرتبه "پسرم" ناله، پیکر، مقطع الاعضا پیکر واژه ها پر از خون است وَلَدی شد بُنَیَّ در گودال ناله مادری که محزون است پیکر شاه، پیرهن، غارت بین گودال باز دعوا شد اینطرف اضطراب، خواهر، آه شمر از روی سینه اش پا شد نیزه، شمشیر، خنجر و حنجر قامت خواهری که گشت هلال نعل تازه، صدای اسب، بدن مادر از حال رفت در گودال کا‌ش مثل خدیجه و اکبر تن او در عبا کفن می شد یا اگر که عبا نشد جایش کفنش پاره پیرهن می شد ماند بر خاک‌ها سه روز تنش کفن او حصیر شد آخر ... سر او نیز رفت بر نیزه خواهرش هم اسیر شد آخر ... .
سجده شکر بر خداش کنیم اذنمان داده اقتداش کنیم @hosenih مادری کرده است در حق ما تا که مادر همه صداش کنیم حق او بیشتر ز فهم گداست ما که باشیم تا اداش کنیم؟! بیشتر میشویم شرمنده بیشتر هرقدر تلاش کنیم هرچه را داشت نذر احمد کرد هرچه داریم خاک پاش کنیم دست بر دامن خدیجه شدیم مرگ بر ما اگر رهاش کنیم چند روزیست بستری شده است پس بیایید تا دعاش کنیم @hosenih ای خدا بین بستر آب شده جگر فاطمه کباب شده.. © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت پر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت زنان از بی حجابی ها سر تسلیم افکنده.... ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت @hosenih بزرگان عرب رایک به یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند خدیجه، چشم های مصطفی را خوب باور داشت میان قوم خود شان و مقام او فراوان بود ولیکن با پیمبر عزتی چندین برابر داشت نبی افلاک را می دید از غار حرا اما جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند شکوه این سه تن باهم هزار الله اکبر داشت کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت دوبازوی پیمبر بی گمان از جنس هم بودند خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت لبالب بود از قرآن و آن روزی که مادر شد به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت علی داماد او شد کاش بود آن روز را می دید که زهرا در نبود مادر خود دیده ای تر داشت خدیجه در مسیر دین شترها داد بی منت زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت @hosenih حسن روز جمل بی شک به یاد مادرش افتاد به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت... © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای سایه‌سار سیّد لولاک، موی تو خورشید و ماه آینه گردان روی تو وی اوّلین ستارۀ محراب آفتاب پیشانی بلند فلک، سجده جوی تو آذین گوش هوش زنان تا قیامت است دُرّ شهادت از لب تهلیل‌گوی تو صف می‌کشند زیر دو دستت فرشتگان بر جُستن تبرّک از آب وضوی تو بی اختیار خُلق عظیم آورد به چشم اشک از حدیث خاطرۀ خُلق و خوی تو با آن‌همه بلیّه که دیدی، نبی ندید یک‌بار شِکوه در دلِ بی‌آرزوی تو شد بی‌نیاز شِعب ابی‌طالب از قریش در سایۀ سخاوت طبع نکوی تو از کربلا نسیم عجب عطری آورد این بوی سیب آمده میراث بوی تو پرورده گوهری صدف دامنت که شد دریای رشک مریم عَذرا به بوی تو هر مادری که مادر زهرا نمی‌شود الله و اکبر از تو و از آبروی تو گیرم زنان مکّه سراغت نجُسته‌اند گو تا یکی مباد پیِ پرس و جوی تو حوّا و ساره آمده از امر ایزدی در التزام مریم و آسیّه سوی تو خوشتر از آن تکلّم زهرا شنیده‌ای کز دست غم هماره شدی چاره‌جوی تو دارد به لب حدیث که مادر غمین مباش من کوثرم که ریخته حق در سبوی تو غمگین مباش مادر زهرا دگر بخند زیرا کند بهشت خدا آرزوی تو بانو «یتیم» را برسان جنّت‌البقیع تا توتیای دیده کند خاک کوی تو
مسندنشین عالم بالا خدیجه فخر قریش و همدم طاها خدیجه ام الائمه مادر زهرا خدیجه مادربزرگ زینب کبرا خدیجه اسلام ما مدیون اسلام خدیجه است هرجا علی گفتیم پیغام خدیجه است با جان و با دل جور دلبر را کشیده با شانه اش بار پیمبر را کشیده با چشم گریان، آب کوثر را کشیده با نور ایمان، نور حیدر را کشیده آنگونه که تسبیح با نخ سودمند است دین خدا هم با خدیجه سربلند است @hosenih او که همان اول به داد غم رسیده وقت گدایی یادش افتادم، رسیده از برکت او خرجی ما هم رسیده با نیت خیرش به ما پرچم رسیده بر دین و دینداری خود پابندمان کرد از مال خود بخشید و ثروتمندمان کرد تحریم کردند از شقاوت مرد او را دیدند نزدیکان بی بی طرد او را هی مسخره کردند آه سرد او را مردم نفهمیدند اصلاً درد او را آن بانوئی که کنیه، ام المومنین داشت مثل امیرالمومنینش درد دین داشت صدیقه شد زهرا پس از مادر که رفته همدرد مولا بوده پشت در که رفته حتماً علی را دیده بی لشکر که رفته چون شوهرش حیدر شده حیدر، که رفته انداختند او را کنار در که میسوخت میسوخت او هم با علی، حیدر که میسوخت او را زدند آنجا که با غم خو بگیرد نگذاشتند آئینهء ما رو بگیرد فرصت نشد که دست بر به پهلو بگیرد یا راه آتش را به سمت مو بگیرد وقتی صدای رنج مادرها زیاد است یعنی مصیبت های دخترها زیاد است ای وای از غم، از پر آتش گرفته از ماجرای دختر آتش گرفته از غصهء موی سر آتش گرفته زینب کجا و معجر آتش گرفته روی کلام او به آقای نجف بود با خولی و شمر و سنان دیگر طرف بود @hosenih ای وای از آن شب، از شب درد و بلاها گم شد میان سم مرکبها صداها آتش گرفته دامن ناموس طاها می رفت زینب در پی طفلان کجاها او که عزا هم داشت از داغ برادر می زد به قلب شعله ها مانند مادر می سوخت خیمه، آه زینب سوخت از درد چشم کسی این صحنه را طاقت نیاورد بازادهء زهرا ببین دنیا چه ها کرد سر از تنور خانهء خولی درآورد باید به پای غصه هایش مُرد امشب با دست بسته تا کجاها رفت زینب! © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e