eitaa logo
شعر و مرثیه
27 دنبال‌کننده
7 عکس
51 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم  همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم  داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد  تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم  بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود  تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم  ثلث سادات میان در و دیوار افتاد  نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم  گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن  وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم  رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم  دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم  شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در  رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم  پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد  گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم  مادرش آمده گودال نچرخان بدنش  استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم  با ترک های لبش با نوک پا بازی کرد  همه ی صورت او با کف پا ریخت بهم... 
طعم بهار را نچشیدم خزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم این روزها, قیام و رکوعم شده یکی مثل هلال ماه, خمیدم کمان شدم آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم یک روز اگر زمین نخورم شب نمی شود نیرو ز دست داده ام و ناتوان شدم من بازویم شکسته ولی کار می کنم حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره, مقصر مغیره شد بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم
دل که می‌‎گیرد دوچشم تر به دادم می‎رسد در زمان فقر این گوهر به دادم می‎رسد وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست دست من خالی که باشدسربه دادم می‎رسد دست بردارید مردم از سر من چون که من  دلبری دارم که او بهتر به دادم می‎رسد از شب قدر تو جا ماندم که امروز آمدم گفته‎اند اینجا حسین آخر به دادم می‎رسد این کریمی را که من دارم گدایی می‏‎کنم مطمئن هستم که پشت در به دادم می‎رسد حیف, آقای به این خوبی کنارم باشد و فکر این باشم یکی دیگر به دادم می‎رسد من سراغ هرکسی رفتم دلم را زد شکست غالباً این لحظه‎ها مادر به دادم می‎رسد فاطمه مِیلش که باشد وضع برمی‎گردد و مرتضی با ظرفی از کوثر به دادم می‎رسد اعتباری نیست برتقوای من, این لطف توست لحظه‎ی تشخیص خیروشر به دادم می‎رسد پاک‎ها کرب و بلا رفتند و من جا مانده‎ ام فطرسم امروز, بال و پر به دادم می‎رسد حتم دارم قبل حتّى حضرت خیرالنساء دخترى دردانه در محشر به دادم مى رسد خواهری دلخسته پرسیدازخودش بالای تل این برادر زیر این خنجر به دادم می‎رسد؟ می‎برند این‎ها هر آنچه روی سر دارم ولی می‎رسد عباس و با معجر به دادم می‎رسد زانوی محمل بلند و دامن من هم بلند در سفر این وقت‎ها اکبر به دادم می‎رسد
نه همی سوزد دلم سوخته جان و تن من زآتش سینه گل انداخته پیراهن من گره ی کار مرا دست اجل باز کند هرچه تاخیر کند مرگ بود قاتل من بی صدا شمع صفت سوزم و تن آب کنم نشنود هیچ کسی ناله من شیون من مقصد خصم عیادت نبود از زهرا قاتلم آمده بر دیدن جان کندن من بیم دارم که من از ضعف تحمل نکنم  طفل من سر نگذارد به روی دامن من گرکه بر پای نخیزی به برت معضورم این قدر نیست به جان تو توان در تن من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من سراغ هرکسی رفتم ، دلم را زد شکست غالبا این لحظه ها، مادر به دادم می رسد
اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم این است گوهری که به دریا نمی دهم . گر لحظه ای وصال حبیبم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم . عمری بود که گوشه نشین محبتم این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم . در سینه ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم . تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم دامان او ز دست تمنا نمی دهم . سرمایه ی محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم . گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذره از محبت زهرا نمی دهم . امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست این نقد را به نسیه ی فردا نمی دهم . در سایه ی رضایم و همسایه ی رضا این سایه را به سایه ی طوبی نمی دهم . . .
هر کس که در معامله با دوست غم خرید حتی اگر زیاد خریده ست ، کم خرید . قبل از الست بود که ما گریه کن شدیم ما را برای روضه ی خود در عدم خرید . اصلا دلیل خلقت ما نوکری اوست این شد که در دل همه ی ما حرم خرید . گفتیم روسیاهی ما را نمی خرد دیدیم از قضا همه را با کرم خرید . قیمت گرفته بود دل رو سیاه ما وقتی حسین میوه گندیده هم خرید . یک قطره اشک شافع روز قیامت است ما را حسین فاطمه با این رقم خرید . در استکان ساده چرا چای می خوریم ؟ باید برای مجلس او جام جم خرید . خواهیم دید روز قیامت که فاطمه یک قوم را به نرخ دو دست قلم خرید . . .
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری هرشب از شدت درد کمرت بیداری استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری جان من سعی نکن با کمر تا شده ات محض آرامش من بستر خود برداری سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری مونس خستگی حیدر خیبر شکنی تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری @marsieha
بیدار هستم تا سحر از درد ، سلمان در پشت در بد زد مرا نامرد ؛ سلمان تو شاهدی من هم کلام جبرئیلم زهرا کجا و عده ای ولِگرد، سلمان فهمید تا پشت درم ؛ لج کرد و هُل داد رد شد ز روی پیکرم خونسرد ؛ سلمان ممنون عموجان که عبا رویم کشیدی دادِ مرا مسمار ؛ درآورد ؛ سلمان خیلی برای غربت حیدر دلم سوخت پیش همه دیدی؟ که گریه کرد سلمان!!! وقتی زمین می خورد پیشم زنده می شد آن خاطرات ِدستمالِ زرد سلمان حیدر زمین می خورد و قنفذ کیف می کرد از پا درآورده مرا این درد سلمان @karimegharib
دلِ تو ، از دلِ آشوبِ من خبردارد مگر حبیبة من نیت سفردارد فلک ندیده علی رو به هیچکس بزند اگر که رو بزنم ؟ خواهشم اثردارد بجایِ من تو به تابوتِ خویش می خندی؟ مریضِ ما چه خیالی مگر به سر دارد چرا وضویِ خودت را جبیره می گیری؟ مگر برایِ تنت آب هم ضرر دارد دمِ تنور نرو فضه هست اسما هست برایِ سوخته این شعله ها خطر دارد حسین گفتنِ تو با تنور یعنی چه؟! مگر زخانة خولی شبی گذر دارد چه آمده سرِ تو فضه هم نمی گوید جوانِ خانه ، چرا دست بر کمر دارد زمانِ حمله به زهرایِ من نگفت کسی : که این صدف به درونِ خودش گوهر دارد پرت به چوبة در خورد ، محسنت افتاد خبر زسینة مجروح، میخِ در دارد تمامِ پیکرِ تو باغلاف زخمی شد نشانِ حداقل ضربِ چِل نفر دارد دوان دوان پیِ تو زینب آمده کوچه به حمله ها وگرفتاری ات نظر دارد به رویِ چادر تو جایِ پاست یعنی که همیشه یاریِ مظلوم درد سر دارد
ای محرم اسرار مادر؛ فضه خانم دراوج غم ؛غمخوارمادر؛فضه خانم جای خدیجه مادری کردی برایش گشتی در آتش یار مادر؛فضه خانم بین درودیوار دیدی که چگونه خورده گره در کار مادر؛فضه خانم ازپشت در بیرون کشیدی باچه زحمت هم مادر و هم بارمادر؛فضه خانم تنها تو دیدی گیسوی آتش گرفته پیشانی تب دار مادر ؛فضه خانم دیدی شیار انداخته در باشتابش برنیمی از رخسار مادر؛فضه خانم چادر گرفتی دور او تاکه نبیند زینب تن خونبار مادر؛فضه خانم تاچندهفته پاک میکردی به گریه خون در و دیوار مادر؛فضه خانم در کربلا هم دور زینب را گرفتند گودال شد تکرار مادر ؛فضه خانم @karimegharib