eitaa logo
🎶 موسیقی اصیل ایرانی 🎶
10.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
250 ویدیو
63 فایل
🎶ارائه آلبوم ها و آثارِ موسیقی اصیل و فاخرِ ایرانی، معرفی سازها و هنرمندان تاریخ ایجاد:97/1/1 دانلود پستها از 3 اردیبهشت 1400 https://eitaa.com/shervamusiqiirani/23820
مشاهده در ایتا
دانلود
🎵 تصنیف : 🎤خواننده : 🎼 آهنگسازان : 📝 اشعار : 🍃🌹🍃🌸🌾🌸🍃🌹🍃 🆔 @shervamusiqiirani
@shervamusiqiirani - سپید و سیاه - محمد اصفهانی.mp3
زمان: حجم: 2.31M
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند زمن آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ بر آرم از دل وای این شب چقدر تاریک است خنده ای کو که به دل انگیزم قطره ای کو که به دریا ریزم صخره ای کو که بدان آویزم مثل اینست که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل غم من لیک غمی غمناک است هر دم این بانگ بر آرم از دل وای این شب چقدر تاریک است اندکی صبر سحر نزدیک است 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 @shervamusiqiirani
‍ ‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آروزی مروارید، همچنان خواهم راند نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند «دور باید شد، دور. مرد آن شهر، اساطیر نداشت زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود دور باید شد، دور شب سرودش را خواند، نوبت پنجره هاست.» همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند پشت دریاها شهری ست که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف خاک موسیقی احساس تو را می شنود و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد پشت دریا شهری ست که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. پشت دریاها شهری ست! قایقی باید ساخت . 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 @shervamusiqiirani
📀 آلبوم : 🎤خواننده : استاد 🎼 آهنگساز : استاد 🎶مایه : ، 📝اشعار : ، ، ، 🍃🌹🍃🌾🌺🌾🍃🌹🍃 🆔 @shervamusiqiirani
در نبندیم به نور در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم. سلام صبح بخیر 🆔 @shervamusiqiirani
: در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت. سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است: در عالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت. دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید. سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود. سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت: ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان نکردم هیچ یادی از دبستان ز درد دل شب و روزم گرفتار ندارم من دمی از درد آرام در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند. سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند. در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت. سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد. اولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود. سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند. از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر". سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد. در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را- که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود- بیشتر دید. در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند. دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند. شهرت سپهری از سال 1344 و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند. "صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است. این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد. سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال 1345 با انتشار شعر بلند "مسافر" که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد. "مسافر" تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی. "جحم سبز" هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است. "حجم سبز" پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر "مسافر" اوست. گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است. شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد ... هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری "ما هیچ، ما نگاه" است. در این کتاب بر خلاف مجموعه"حجم سبز" و دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود. سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گرد آورد. "هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شور جست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی. 🆔 @shervamusiqiirani
📀آلبوم 🎤 خواننده : استاد 🎼آهنگساز : استاد 📝شعر : 📣 خوانش اشعار : 🍃🌷🍃🌾🌸🌾🍃🌷🍃 🆔 @shervamusiqiirani
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد! من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی. پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدک هایی است که خبر می آرند از گل واشده در دورترین بوته خاک آدم اینجا تنهاست و در این تاریکی سایه نارونی تا ابدیت جاری است به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من پشت تبریزی‌ها غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد. پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف می‌زند؟ سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه‌زاری سر راه. بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ و فراموشی خاک. لب آبی گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب: "من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه. چه کسی پشت درختان است؟ هیچ، می‌چرخد گاوی در کرد. ظهر تابستان است. سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است. سایه‌هایی بی‌لک، گوشه‌یی روشن و پاک، کودکان احساس! جای بازی این‌جاست. زندگی خالی نیست: مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست. آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد. در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. دورها آوایی است، که مرا می‌خواند. 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 @shervamusiqiirani
خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟ قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟ صخره‌ای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل، غم من ، لیک، غمی غمناک است شبتان خوش 🆔 @shervamusiqiirani
مانده تا برفِ زمین آب شود مانده تا بسته شود این همه نیلوفرِ وارونه ی چتر ناتمام است درخت زیرِ برف است تمنای شنا کردنِ کاغذ در باد و فروغِ ترِ چشمِ حشرات و طلوعِ سرِ غوک از افقِ درکِ حیات مانده تا سینیِ ما پر شود از صحبتِ سمبوسه و عید در هوایی که نه افزایشِ یک ساقه، طنینی دارد و نه آوازِ پری می‌رسد از روزنِ منظومه ی برف تشنه ی زمزمه‌ام مانده تا مرغِ سرِ چینه ی هذیانیِ اسفند صدا بردارد پس چه باید بکنم من که در لخت‌ترین موسمِ بی‌چهچهِ سال تشنه ی زمزمه‌ام؟ بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم روی تنهاییِ خود، نقشه ی مرغی بکشم. سلام بر همراهان عزیز 🆔 @shervamusiqiirani
🎵 تصنیف: 🎤خواننده:استاد 🎼آهنگسازونوازنده تار: استاد 🔹کمانچه: 🔸تنبک وآواز: 🎶مایه: 📝شعر: به مناسبت سالروز درگذشتش لینک زندگینامه : https://eitaa.com/shervamusiqiirani/39356 🍃🌹🍃🌾🌸🌾🍃🌹🍃 🆔 @shervamusiqiirani
@shervamosigiirani - تصنیف : نیایش.mp3
زمان: حجم: 995.2K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دستي افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چكد ، هر قطره شود خورشيدي باشد كه به صد سوزن نور ، شب ما را بكند روزن روزن. ما بي تاب ، و نيايش بي رنگ . از مهرت لبخندي كن ، بنشان بر لب ما باشد كه سرودي خيزد در خورد نيوشيدن تو. ما هسته پنهان تماشاييم. ز تجلي ابري كن ، بفرست ، كه ببارد بر سر ما باشد كه به شوري بشكافيم ، باشد كه بباليم و به خورشيد تو پيونديم. ما جنگل انبوه دگرگوني. از آتش همرنگي صد اخگر برگير ، برهم تاب ، برهم پيچ : شلاقي كن ، و بزن بر تن ما باشد كه ز خاكستر ما ، در ما، جنگل يكرنگي بدر آرد سر. چشمان بسپرديم ، خوابي لانه گرفت. نم زن بر چهره ما باشد كه شكوفا گردد زنبق چشم ، و شود سيراب از تابش تو ، و فرو افتد. بينايي ره گم كرد. ياري كن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم باشد كه تراود در ما ، همه تو. ما چنگيم: هر تار از ما دردي ، سودايي. زخمه كن از آرامش ناميرا ، ما را بنواز باشد كه تهي گرديم ، آكنده شويم از والا "نت" خاموشي. آيينه شديم ، ترسيديم از هر نقش. خود را در ما بفكن. باشد كه فرا گيرد هستي ما را ، و دگر نقشي ننشيند در ما. هر سو مرز، هر سو نام. رشته كن از بي شكلي ، گذران از مرواريد زمان و مكان باشد كه بهم پيوندد همه چيز ، باشد كه نماند مرز، كه نماند نام. اي دور از دست ! پر تنهايي خسته است. گه گاه ، شوري بوزان باشد كه شيار پريدين در تو شود خاموش. 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 @shervamusiqiirani