eitaa logo
🇮🇷🦋 شعـر زیبـا 🦋🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
صبــــح اسٖت و هواے دلِ من مثلِ بهار است. پلڪـی بـزن و صبح بخـیر ِ غـزلـم باش سلام دوستان صبح شما بخیر @sherziba110 🌹🌹🌹
من پر از دردم ، پر از دردم ، پر از دردم ولی تا نگاهت میکنم انگار یادم می رود @sherziba110 🌹🌹🌹
تو را جای عجب دارم که خود از یاد بردی آن همه لطف و محبت را کمی در انتظاراتت تامل کن تعهد ها اگر بند است از روز نخستین مطلع بودی مگو معنای بودن در تعهد را نمی دانی اگرچه هیچ مردی معنی در بند بودن را نمی داند نمی داند که زن بودن در اینجا خود به خود جرم است که تا جان در بدن داری اسیر و برده ی مردی نه یاری و نه دلسوزی ، نه همراهی و همدردی 😔 @sherziba110 🌹🌹🌹
تو اى خورشيد تابنده به تن پوشم بتابان نور خود را باز ڪه شاید من لباسِ با تو بودن را بپوشانم تنم امروز @sherziba110 🌹🌹🌹
جوانه می زند هر صبح در عمق طراوت شبنم‌ شعری تر پرنده پرنده واژه در امتداد نور بوسه می شوند بر گلوگاه افق تا پرواز بسراید آفتاب ترانه ی رهایی از وهم شب را ....و آواز می دهند کبوترانی سپید روشنایی زندگی را بی آنکه بیاندیشند تا خط سرخ غروب چند بال پرواز باقی است @sherziba110 🌹🌹🌹
امروز دلم آینه ی صبح سحر شد هدهد به سبا رفته و بلقیس خبر شد از عرش ندا می رسدم ؛ بانگ نکویی ! این سینه ی بی کینه که گلزار دگر شد پا بر سر افلاک نهادیم در این دیر سلطان جهان در دل ما مد نظر شد این روشنی دل همه از نقش خداییست بر دفتر اثار جهان ثبت اثر شد شیرین سخنی را ز ازل داد خدایم در تلخی ایام مرا کام شکر شد @sherziba110 🌹🌹🌹
‌ آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه‌ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد @sherziba110 🌹🌹🌹
‌‌ از هر نگاه مردم اين شهر خسته‌ام عمريست جز خودم به كسى دل نبسته‌ام بيزارم از صداى تپش هاى قلب خود من پادشاهِ لشگرِ "درخود شكسته"‌ام ... چون گوى آتشى شده‌ام در مسير باد ميريزم از تمامِ وجودم...گسسته‌ام ! صد كاروان گذشت و نگاه مرا نديد اين داغ را ، كه بر جگرِ چشم بسته‌ام حالا، درون گورِ "هزار آرزوى خام" ... من در عزاى "وحشتِ شبها" نشسته‌ام.. اندوهِ من، عصاره‌ى زيباى شعر شد ... تلخم، ولى به شكل عجيبى خجسته‌ام ! @sherziba110 🌹🌹🌹
‌ جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی بی عزیزان نیست عمر نازنین را لذتی شربت قند لبش می‌سازد این بیمار را کو لب او تا مرا از قند سازد شربتی؟ حسرتی دارم که بینم بار دیگر روی یار گر درین حسرت بمیرم دور از او وا حسرتی @sherziba110 🌹🌹🌹
آخر، آب و گلش کنار نیامد دریا با ساحلش کنار نیامد برکه دلش را فروخت اما دریا با ماه کاملش کنار نیامد باز به خاک آرمید هرچه که رویید مزرعه با حاصلش کنار نیامد از تو شکایت کنم که خلق بگویند بی سر و پا با دلش کنار نیامد اشكم و آتش، خوشا کسی که اگر سوخت سوخت و با مشکلش کنار نیامد @sherziba110 🌹🌹🌹
خبرت هست که بی روی توآرامم نیست طـاقت بـار فراق این هـمه ایـامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویـی بـه غلط درهمه اندامم نیست @sherziba110 🌹🌹🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تعلیم جنون گیر ز استاد محبت هر حرف که خوانی ز غمش درس کمال است @sherziba110 🌹🌹🌹
عمری از گم شدنم رفت و نمی آیم باز چون چنین است، شما نیز مجویید مرا... @sherziba110 🌹🌹🌹
🍃 گفت خاموش درین جا چه نشستے گفتم بوى محبوبه شب مے برَد از هوش مرا @sherziba110 🌹🌹🌹
. تُو بیا ! بیا وُ بنشین... چُو شڪوفہ‌اے بہ جانم ! گُلِ من اگر تُو باشے ؛ همہ عُمْر باغبانم ! @sherziba110 🌹🌹🌹
تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست @sherziba110 🌹🌹🌹
صبح یعنی : باصدایش باز بیدارت کند؛ خنده بر رویت زند با بوسه هشیارت کند...! از عشق سرشارت کند...! @sherziba110 🌹🌹🌹
مرده‌ام و باز نفس می‌کشم بی تو در این خانه کسی هست و نیست @sherziba110 🌹🌹🌹
آرزومند توام، بنمای روی خویش را ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را خوب‌رو را خوی بد لایق نباشد، جان من همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را چون به کویت خاک گشتم، پایمالم ساختی پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را آن نه شبنم بود ریزان وقت صبح از روی گل گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را مرده ام، عیسی دمی خواهم که یابم زندگی همره باد صبا بفرست بوی خویش را بارها گفتم: هلالی! ترک خوبان کن، ولی هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را  شاعر: @sherziba110 🌹🌹🌹
زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد عطار @sherziba110 🌹🌹🌹
شمیم یاس رویایت می نشیند لطیف و شیرین میان گلخانه ی دل عطر گلبرگ تنت می پیچد بر حریم باغچه ی سینه در جوار برگ های لبخندت سینه سرسبز می شود از بوته ی یادت رنگ چشمانت گل آذین می کند ساقه های ترد پیکرم را @sherziba110 🌹🌹🌹
غفلت ای دل غــــافــــل چـــرا در غفـلتی تو چه دیــدی که چنین در حـیرتی تا کی می توانی در غفلت بمـــانی پر تو هر نوری از خـــود دورنمایی هرکس نور را از خـود دور کــــــرد ناخودآگاه خود رااز خـود دور کرد نمی دانند آنکه از خود دور شـــود آنچه جمع کرده از دست می دهـد هرکس که نمی دانـــد چه کـــنــــد اینچنین خود به خود ضربه میزند بدترین ضربه نیست غـــیـــر ازاین دوری ازخوددوری‌است‌رب‌العالمین می رود راهی که نـــبـــــایــــد رود فرصت ها را کم کم ازدست‌میدهد چون عـمری غافــل از خود بـــوده در مسیر اشـتباه ره می پیـــمــــود فرصــتها رااز دســت داده اســــت غبار غم روی قلبش نشســته است گر خواهد اشتباهش جبـران کــنــد انچه از دســت داده بدســــت اورد باید بیدار شود از خواب غفــلــــت دور کـند خــــود را از دام حســـرت تا کنون هر کس گرفتـــارش شـــــد بی شک او دچـار لـــغـــــزش شــــد بسیاری میگفتـــند دوریم از خـــطا گذشتیم از هر دامی بود در ره مــا بی خبر بودند هم اکنون دردامــند در دام غرور ســـــخت گرفتــــارند ورنه اینگونه نمیــگفتند ســـخــــن تا باز کنندراهی بـرای عبور دشمــن نیست کسی از خودبه‌خودنزدیکتر نیست گهی از خود به‌خوددشمن‌تر گاهی بی آنکه خود بدانیم‌چه‌کنیم با دست‌خود دشمن‌رادعوت‌میکنیم مجید بختیاری @sherziba110 🌹🌹🌹
به دو زلف یار دادم دل بیقرار خود را چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را شبی ار به دست افتد سر زلف یار با او همه مو مو شمارم غم بی شمار خود را به خدنگ ناز مژگان، دل من ربود چشمت به سپاه ترک دادی مه من دیار خود را @sherziba110 🌹🌹🌹
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان من كوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یك درد ماندگار! بلایت به جان من می سوزم از تبی كه دماسنج عشق را از هرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله كن آه ای طبیب درد فروش ِجوان ِمن نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است كاین شهر از تو می شنود داستان من خاكستری است شهر من آری و من در آن آن مجمری كه آتش زرتشت از آن من زین پیش اگر كه نصف جهان بود بعد از این با تو شود تمام جهان اصفهان من ✍ @sherziba110 🌹🌹🌹
♡ ‌ یک سر موی تو می‌ارزد به زلف عالمی مصرعی کوتاه از من بهتر است از صد سخن @sherziba110 🌹 🌹 🌹