•••┈✾~ 🤍~✾┈•••
کتاب کهنهای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم... ؛)
#حمیدرضا_برقعی
شعر ✨💕
بمان که عشق
به حال من و تو غبطه خورد
بمان که یار توام،
عشق کن که یار منی!
💞💞
وصفت چه نویسم که ملامت نکند عشق؟...
حسنِ تو خیالیست که تصویر ندارد...
#بارق_شفیعی
ظلم و ستم
از خواجوی کرمانی
ظلم و ستم، گر چه ز دربان بُوَد
از اثر غفلتِ سلطان بُوَد
مشاعره، خرّمی، ص ۲۰۱.
#ظلم
#خواجویکرمانی
بازار محبت
از کمال اجتماعی جندقی
سود بازار محبت، اگر این خونجگری است
کاش ما هم عوض سود، زیان میکردیم
اسم گل، منتخب اشعار، ص ۵۱.
#محبت
#کمالاجتماعیجندقی
مشکل دل
از ژاله سهرابخانی مقدم
رای عشّاق خدا، ای دوست، رایی دیگر است
در مقام کبریایی، ماجرایی دیگر است
مشکل خود را توان وا کرد با تدبیر عقل
مشکل دل را، ولی مشکلگشایی دیگر است
زنان شاعر ایران، مهری شاهحسینی، ص ۵۲۱.
#دل
#ژالهسهرابخانیمقدم
تیـغ بــر حـلقـــم کشیـدی، میکنـی زاری چرا
زخـم بـر جـانم زدی بـا غمــزه، غمخواری چرا
گفته بـودی میکُشی روزی مرا با تیغِ عشق
آخــــر ای بلبــل زبـان! بـا حــــالِ بیمـــاری چرا
یـا بـه دارم زن، تـو ای دُردانـه! یا عفـوم نمـا
اینقَـدَر در مُلـکِ جــانــان، مــــردم آزاری چرا
بــودهام ســـربـاز کــویت، مـــرزداری بینشـان
دادهای بعـد از وفــاتـم، مُهــر ســـرداری چرا
گشتـهام زخمـــیِ پیـکانِـت، ندیدم مـرهمــی
دل به آتـش میکشـی، آنـگاه دلــداری چرا
آمـدی بـا صــد کــرشمه تـا کـه در خـاکم کنی
بـوالعجب ای مــاه،بـا شمشیــرِ تـاتـاری چرا
کُشتهای بـا تیــرِ مـژگانت،مـــرا در روزِ وصـل
بـر مــزارم میکنـی،هـــر شب عـــزاداری چرا
حرمتم راحفظ کن،دستم به دامانت، صنم!
تیـغ بـر حـلقـــم کشیـدی، میکنی زاری چرا
#محمدرضا_فتحی
🌷@golsher2319🌷
عالم پروانهها
از خوشدل تهرانی
عاقلان را نیست ره در محفل دیوانهها
نیست موران را خبر از عالم پروانهها
مشاعره، خرّمی، ص ۲۰۴.
#پروانه
#خوشدلتهرانی
تردیدِ یقینی
از فاضل نظری
از خاک مرا بُرد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق، زمینیست
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه، تردید در این باره، یقینیست
آنها، نظری، ص ۹۵.
#عشق
#فاضلنظری
دریا
از سعید بیابانکی
ما همان چشمههای کمآبیم
زندگی، جمعِ دوستانهی ماست
ما اگر ضرب در هزار شویم
ماندگاریم و جای ما دریاست
سنگچین، بیابانکی، ص ۴۲.
#دریا
#سعیدبیابانکی
مه پرچم عزای توافراخت یاحسین
این روزگار قدرتونشناخت یاحسین
هردل به روی چون مهِ خوبت نظرنکرد
عمرش به دور از نظرت باخت یاحسین
مدحِ حسین گوهر و مولا گهرشناس
دل معنیِ گهر زِ تو بشناخت یاحسین
مهرِ قبول تابخورد نامه ی عمل
مهرت نشان خدا به دل انداخت یاحسین
کی معنیِ محبِ امامت چشیده است
آن لشکری که بربدنت تاخت یاحسین
هرکلمه ای زلعل لب توست آب من
دل آب تازه ازسخنت یافت یاحسین
دربحرِمهرِتوست"جهاندیده"چون غریق
معنای شعرِ ناب ِتوراساخت یا حسین
خورشید درعزای تو تابید تیره روی
مه پرچمِ عزای تو افراخت یاحسین
#محمودجهاندیده
شش ماهه ای که دست نظیفش گره گشاست
زود ازجهان برفت ولی معدن بقاست
با تیرهای اشک وبه توفان ناله ها لبیک گوی شاهِ شهیدان کربلاست
ای کوفیان زکودک شش ماهه کمترید
او با صدای ناله ی خودلشکرِوفاست
با یک گلو چو غنچه وباگوهرانِ اشک کوچک مدافعِ حرمِ امنِ اولیاست
ما شیعیان ،دخیل به درگاهِ اصغریم دستش گره گشای غمِ چهره های ماست
پنداشت تیر، آب از آن روی خنده کرد
آن تشنه ای که کشته ی باتیر اشقیاست
فرصت نیافت تاکه کمی دست وپا زند قنداقِ اوبشدکفنش وه چه بی ریاست
تیرِ سه شعبه ای که پُراززهرِکینه بود پَرپَرکننده ی گلِ زهرایِ مصطفاست
اصغرنگر خلیل،به قربانی ات مناز زیبا ذبیحِ غنچه ی عطشان کربلاست
اهلِ زمانه قیمت او کی شناختند درآسمانِ عشق،خریدارِ اوخداست
خیلِ فرشتگان به طوافش بیامدند این کعبه یادگارِحسین،دُرّ پُر بهاست
هرقطره خونِ اوبه سوی آسمان رسید
یعنی زمین،نه لایقِ این دُرّکیمیاست
اصغربه سمتِ خیلِ ملائک،صعودکرد قرآنِ کوچکی که پُراز آیه ی شفاست
هم آتشی به هردل وهم آبِ هرشرر آن دل که بین آتش وآب است با صفاست
آمدرقیّه دیدکه گهواره خالی است
آن "لای لای اصغرِ"اوخالی ازصداست
نالدبه یادِدوست"جهاندیده"در فراق آن کاروان که می بَرَدش کربلا کجاست
#محمودجهاندیده
مهرت شده جوشان همه جاحضرت عباس
گلپاره ی نیزار وفا حضرت عباس
باخون تو در دشت ِ بلا آینه رویید
شه راشده دل ازتوصفا حضرت عباس
ساقی شده خون پیکر وگلها همه تشنه
نالان چمن لاله چرا حضرت عباس
برده ست ملک رشک توای غیرت جاوید
درغبطه تمام شهدا حضرت عباس
آبِ دوجهان حسرتِ لب های تو دارد
ای لعلِ درخشانِ بقا حضرتِ عباس
نام تودراین شهرعزاسنبل غیرت
عشقت شده حک بر دلِ ماحضرت عباس
بی روی تورخسارِ" جهاندیده" پرازخاک
گلزارِجهان دشت ِ عزا حصرتِ عباس
#محمودجهاندیده
قصیده ی وصف عباس بن علی سلام الله علیه
وفادار عبّاس ای ابنِ حیدر
تو ای سرو پیکر تو ای ماه منظر
کلامت گلستان کند دشت ها را
بَرَد رشکِ عزمِ تو دریای احمر
نهان گوهرِ نابِ دریای غیرت
خدا قدردانش،نه سازنده زرگر
تو از نسلِ آن بت شکن کزحضورش
شود سرد وسالم فروزنده آذر
تو از نسلِ آن رحمه العالمینی
به امرش شکافد تن ماهِ اکبر
کتابش سعادت دهد در دو دنیا
هرآن ذرّه را مِهرِمعنا میسّر
تو را راهبر گشته قرآنِ ناطق
تورا ابنِ خود خوانده زهرای اطهر
حسین وحسن بود چشمان،علی را
تو دستِ محافظ،دوچشمانِ سرور
کُنَد شمس رجعت برای نمازش
شده کعبه او را به میلاد بستر
بُوَد کربلا جنّتِ مُلکِ دنیا
زمینش مُعنبر،هوایش معطّر
شدی کاشِفُ الکَرب، سیمای شه را
جمالت نماید جهان را مُنوّر
تورا خواهر آن زینب است او که درشام
بلرزانده کاخِ ستم را سراسر
اگر دینِ حق از خطا در خطر شد
نیرزد زمین و زمان، بر یکی پَر
تویی شیری از سنگرِ شهرِ ایمان
عدو روبهانند و گرگانِ کافر
چنان حمله ور شد به گردابِ دشمن
تنِ دین کُشان،گشت لرزان ومُضطر
زِ دریای خشمش، نگون،سدّ کفران
علی وار بشکست دژهای خیبر
ازین شهد،نیزارِ جان ها شکرشد
ملائک بگفتند : اللهُ اکبر
جز عبّاس ،در وقتِ ظلمت که برداشت
نقابِ نفاق، از یزیدِ ستمگر
حبیبِ ولیّ خدا کی پذیرد
امان نامه ازشمرِرذلِ سبک سر
زغیرت رها کرد آبِ جهان را
قنوتِ دو دستش پُر از آبِ کوثر
فرات از وفایش خجل گشت وحیران
دلِ آسمان ، زین قضایا مکدّر
چنین تشنه لب،شدشهنشاهِ خوبان
بُوَد ساقیِ تشنگان ، روزِ محشر
ولایت مداری که در راهِ قرآن
تنش گشت قربانِ دینِ پیمبر
به خون، میهمانِ شَهِ عاشقان شد
وُ را میزبان شد ، خداوندِ داور
تورافخر، آن شد که درخاکِ غربت
دهی جان درآغوشِ مِهرِ برادر
رساندست ایزد ندایت به زهرا
بیامد حضورت سراسیمه مادر
تو راغرقِ خون دید ونالید وبگریست
بزد با دودستش به رو ،سینه وسر
نگاهت نمودند عبّاس ازغیب
حَسَن سرورِ دین به همراهِ حیدر
عزایت تکان داد عرشِ خدا را
براین ناله بگریست جدّت پیمبر
پیِ رودِ چشمانِ یاران،روان شد
اباالفضل گو، اشکزارانِ دیگر
بُوَد مَردِ دوران،ابوالفضل کِاستاد
ز حبّ ولایت ،به دنیا برابر
نه مرد است آن،کز پیِ رنگِ دنیا
زند دست بر دامنِ دامِ هر شر
مرفّه نشینانِ مردابِ دنیا
سگانند پیچیده خودرا به زیور
بخواباندسجّاد، گلپاره ها را
به خاک آرمیدندباهم دو اختر
پس از نوحه بر نعشِ گل های پَرپَر
سپرد او به خاک ، آن شهیدانِ دیگر
صفِ لاله زاران،دوخون خفته دارد
یکی بی دو دست و یکی مانده بی سر
درآن قبر شش گوشه،دریاست پنهان
شهِ دین ،به همراهِ شش ماهه اصغر
جهان تاجهان است غم می تراود
دلِ شیعه،زین آتشِ گریه گُستر
چوبنشست تیغِ سه سر،حلقِ اصغر
گسست ازجهان، شادی و زینت و زر
نشاط از جهان رفت آن روزگاری
گلِ باغ را شُست ، بارانِ خنجر
چه عزّت جهان راچه معنا زمان را
که شد نوحه گویان،گلِ خانه پَرپَر
کنون از شهیدانِ ایران،هویدا
به خاکِ وطن،لاله زارانِ دیگر
زِ گُردان،گریزان،یزیدانِ دوران
زِ مَستانِ حق، باده خوارانِ ساغر
ز وصفِ شهیدان،زبان ناتوان شد
قلم مانده حیران،زبون گشته دفتر
نه جانی توانا ، دلِ واژه ها را
به بحرِ تقارُب ، نه وزنی ست بهتر
وزین بحرِ شعرم زنامِ ابالفضل
نه نامی جز او در دو دنیا نکوتر
"جهاندیده"خواهد جوابی زمدحش
رضایِ خدا را، زِ عبّاسِ حیدر
#محمودجهاندیده
اصغرِ من امیدِ بابا بود
غنچه ی بوستانِ زهرا بود
رودِ خشکیده درکویرِ ستم
کوچک اما شبیهِ دریا بود
#محمودجهاندیده
تشنه امابه عشق باور داشت
همچوعباس یارویاورداشت
تاعموازشریعه بازآید
غنچه ی سربریده دربرداشت
#محمودجهاندیده