eitaa logo
🌺 شعر زیبا✨
3.3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
[صدايم كن خضرا] صدايم كن خضرا با كله‌ی سنگينم و پلك‌هايی كه می‌بارند * صدايم كن خضرا با صدای زنی كه می‌گفت "صدای تو خوب است" * صدای تو خوب است بيرون كن از گلوی دريده‌ات فرياد کن آوار كن نگاه خسته‌ات را بر گله‌های رونده در كوچه‌های شهر * صدای تو خوب است خضرا فرياد آن زنی است كه می‌گفت "بر سه‌شنبه برف می‌بارد" * برف سنگين روی سه‌شنبه‌های شهر دو چشم وامانده از منظره‌ی واپسين صدايم كن خضرا @sherziba110 🌹🌹🌹
[با شكل وارونه‌ي اتاق] چه زود آمده‌ای چه دير با چشم‌هايت جوان و نگاهت سالخورده با شكل وارونه‌ی اتاق به پيشواز می‌آيم * داوودیی‌های حياط وارونه گل داده‌اند و كلاغ با صدای بلبل می‌خواند به تحرير از موج‌های رنگی و جوان خبری نيست * پشت ميزی اريب در كرانه‌ی اين صبح آن مرشدی شدم كه واژه‌هاش معنای برعكس می‌دهند با عشق در حوالی ترديد و از روی صندلی بيا برويم تا نيامدن‌های گاه به گاه و ترنمی روزانه از درگاه فصل * فصل كبوتر است بيا نسيم در زاگرس غوغا می‌كند آفتاب از هشت جهت می‌ريزد روی زمين از دير از دورهای جوانی بيا و ما عبارت از نسيم‌های جوانيم در كاكل روزگار از حوالی زاگرس اريب می‌آييم قطع می‌كنيم سرما و دود را پای دماوند * می‌خوانيم درهم چه زود چه دير می‌رسيم. @sherziba110 🌹🌹🌹
[با ضربه‌های دف] در اين گوشه‌ها به نفرين زمين بند شده‌ام زمان می‌گذرد از من و چشم‌هات بالای هيكلی رقصنده بيدارم می‌كند * پيچيده در سرنا و با ضربه‌های دف از من عبور می‌كنی. @sherziba110 🌹🌹🌹
[بر سر چوب]  سرت تکان می­‌خورد در باد روی سرت بر سر چوب زور است این که دور و برت هجوم برده به سرت زور است زور است که می­‌زنی بروی آن بالا تصویر تکان نمی­‌خورد باد که می­‌وزد دود را هم تکان نمی­‌دهد تصویر محو می­‌شود خیابان محو دودی غلیظ نشسته در عمق با زور * در حصار آهنی پرنده را فراموش نمی­‌کنی روی سرت تکان می­‌خورد در باد سرت بر سر چوب.   @sherziba110 🌹🌹🌹
[گفتم پناه به ابروت]  حدوث عاطفه در من وقت خالی اغيار بود وقتی كه زيبايی رفته بود زيبايی بچيند تنها سه بار * گفتی چرا زمين كج است و هی گل مي­‌زنند به دروازه­‌ی خودی با شيخ­‌های خليج چكار دارند كه هی فارس مي­‌شود آب­‌هاس مواج اطراف برج­‌العرب گفتم پناه به ابروت  * گفتی كبوترها از آشيانه­‌ها به شيان كوچ می‌كنند زمين­‌های هكتاری رفتار رو به بالای زمين را و لالای آب سرازير مي­‌شوند گفتم پناه به ابروت * گفتی الواح مستور شسته مي­‌شوند از آب كتيبه­‌ها را بادی اريب از سر در عمارت­‌ها تراشيده است و شعر شايعه­‌ای است نامعقول پيچيده در دست­‌های خالی گفتم پناه به ابروت * گفتی بارها كج شدند و منزل به ما نمی‌رسد بندرهای خالی كشتی‌های غريب را تارانده­‌اند و از فراز دكل تنها سراب جزيره است با نقش‌ه­ای مفقود گفتم پناه به ابروت  * گفتی چرا بيگانه‌ايم؟ گفتم بيگانگی بار زمين است بر دوش اطلسی معكوس وقتی پرنده ممنوع می‌شود درخت ممنوع و آدم­‌ها با گل­‌های سيمانی به وعده­‌گاه می‌روند گفتی چرا سيمان؟ گفتم پناه به ابروت  * گفتی به هسته­‌های ملموس ميوه­‌های ناديدنی دست يافتيم حالا كه نان نداريم هسته ميل می‌كنيم با نان شيرينی گفتم پناه به ابروت * گفتی رنگ را پاك می‌كنيم كه زيبايی هميشه ناديدنی باشد با چهره­‌های بی‌رنگ خيابان را مرور می‌كنيم گفتم پناه به ابروت * گفتی به قيس می‌گوييم جنون را بر باد سوار كند ببرد به شهری در غياب ليلی‌ بريزد به پای كبوترانی با بغبغوی بيگانه گفتم پناه به ابروت * حدوث من وقت خالی زمين و انجير ميوه­‌ای بود با برگ­‌های درشت ممنوع بود صدای شب از گلوی مرغ سحر ناله سر كردم و رفتم تا دم­دمای صدايی منتشر از حنجره­‌های بشقابی گفتم پناه به ابروت. @sherziba110 🌹🌹🌹
[در ساعت پنج صبح] {برای عمید صادقی‌نسب و صدایش که جاودانه شد…}   در ساعت پنج صبح «چرا فرق دارد تاریکی با تاریکی» در ساعت پنج صبح از دست یک نفس کجا در برود شاعر سبیل­‌هایش را کجا پنهان کند وقتی صدای دو­رگه­‌اش طنین انداخته در تمام بیمارستان­‌های عالم  * دف می­‌زنند پرنده­‌ها با صدای مردانه­‌ای که نمی­‌پیچد می­‌پیچد در چهارراهی نرسیده به گوش­‌ها در هیس هیس و غبار گم می­‌شوند در ساعت پنج صبح * درست در ساعت پنج صبح با شیخ حسن جوری چطور می­‌شود عاشق بود وقتی عقربه کج می­‌ماند روی سر صدا خاموش می­‌شود در میدان باشتین *  سراغ چنگیز را از که باید گرفت تا دوباره بگوید «زنده است هنوز» در ساعت پنج صبح.   @sherziba110 🌹🌹🌹