خوش نشین بر لب آبی که روان میگذرد
تا که احساس کنی عمر چه سان میگذرد
از صـدای گـذر آب چنین میفهمی
تندتر زآب روان عمرِ گران میگذرد
گل بدین شوق خود انداخت در آب و آتش
چون گلابش همه جا عطرفشان میگذرد
بار سنگین سبب غرق شدن میگردد
هر سبک بار ز دنیا به امان میگذرد
میوه از شاخه به ناچار جدا میگردد
آدمی هم ز جهان دل نگران میگذرد
تا که دارید زمان بهر خدا کار کنید
چون بخواهید و نخواهید زمان میگذرد
آنکه داراست نداند که گذشت ایّام
بر کسانی که ندارند گِران میگذرد
"عاصما" بر لبِ آبِ هوس اُطراق مکن
بین چه سان پیر جهاندیده از آن میگذرد
#محمد_شیران (عاصم اصفهانی)