... #من_سراپا_تو
ـــــــــــــــــــــــــ♥️ــــــــــــــــــــــــــــ
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو
درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟
من و تو پس زده روزگار امروزیم
تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو
شبیه بوته خاری اسیر صحرا من
شبیه قایق دوری غریق دریا تو
چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من
چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو
به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست
تمام اهل جهان مرده اند، الا تو ...
#پوریا_شیرانی
#ماهی_نمیر_باش_که_دریا_بیاورم
@sherziba110
🌹🌹🌹
تقدیر بود! پای کسی در میان نبود
آنروزها که صحبتی از این و آن نبود
میشد زمانهوار بخواهم تو را ولی
وصلی چنینکه لایق عشقی چنان نبود
یک روز رنج بیپروبالی مرا شکست
یک روز بال بود ولی آسمان نبود
وقتیکه دوست آینهام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود
از خندهٔ ترحم مردم که بگذریم
با من کسی بهغیر غمت مهربان نبود
#پوریا_شیرانی
══♥️ℒℴνℯ♥️══
@sherziba110
سوالهای نپرسیده گرچه بسیار است
جواب چرخ فلک بر مدار تکرار است
یکی پرنده ازین کهنه دام پر نگرفت
که تور صید قضا پهن بر لجنزار است
برای مرغ مقلد قفس نشان بقاست
چنانکه مرغ انالحق نشانهاش دار است
کجا به دست محبت شدهست خاری گل
زمانهایست که هرکس وفا کند خوار است
تمام عمر بکوشد به هیچجا نرسد
کسی که بیشتر از هرکسی سزاوار است
کجاست بال رهایی کجاست بام خیال
که فکرهای بدی بر سر من آوار است
درون آینه مردیست زخمخورده و مست
کسی که زندگیام را به من بدهکار است
#پوریا_شیرانی
ـــــــــــــــــــــــــــ🖤ℒℴνℯ🖤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
تقدیر بود ! پای کسی در میان نبود
آن روزها که صحبتی از این و آن نبود
می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی
وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود
یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست
یک روز بال بود ولی آسمان نبود
وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود
از خنده ی ترحم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود
#پوریا_شیرانی
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
•••┈✾~🙂~✾┈•••
از سر زلف تو پیداست که سر میخواهی
از پریشانی یک شهر خبر میخواهی
عشق میدان جنون است، نه پسکوچه عقل
دل دیوانه مهیاست اگر میخواهی
هستی ام عزت و آزادگی ام بود، که رفت
از تهیدستی یک سرو ثمر میخواهی؟!
شاخه خویش شکستم که عصایت باشم
تو ولی، از من افتاده تبر میخواهی!
عطر گیسوی تو تا ملک سلیمان رفته ست
زلف وا کردهای و شانه بهسر میخواهی!
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
مصلحت نیست که از هر که نظر میخواهی!
وصف تو کار کسی نیست بهجز حافظ و من
عاشقی اهل دل و اهل هنر میخواهی
#پوریا_شیرانی
گاهی فقط یک ابر میفهمد هوایم را
یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را
یک باغبان در خشکسالیهای پیدرپی
یک گوشِ کر، فریادهای بیصدایم را
دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست
گمکردهام انگار در قلبم خدایم را
میترسم از تصویر آیینه که در چشمش
دیوانهای دیگر بگیرد باز جایم را
مثل خوره این زخمها بر روحم افتاده
در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را
من گرم رؤیای خودم بودم نمیدیدم
کابوسهای منتظر در خوابهایم را
لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست
ای عشق! محکمتر زمین بگذار پایم را
#پوریا_شیرانی