eitaa logo
🌺 شعر زیبا✨
3.4هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
820 ویدیو
2 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ] تبادل 👇👇 @hasibaa6
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ماه رمضان آمد و شیطان به فلان رفت فریاد برآورده و با بانگ اذان رفت آنان که نبستند سحر، بار شکم را دیدند که بدجور کلاهی سرشان رفت جاندار که جان داشت در این ماه سر ظهر با چشم خودش دید که یک مرتبه جان رفت چون خواب ثواب است در این ماه مبارک خوابیدم و بیدار شدم نصف زمان رفت نصف دگرش پهن شدم در برِ کولر دیگر چه بگویم که چنین رفت و چنان رفت هر روز خلایق همه خوردند و نخوردیم دائم ز لب و لوچۀ ما آب دهان رفت گفتند سفر کار درستی است در این ماه مهسا به مهاباد و همایون همدان رفت تا عذر بیابند، مگر روزه نگیرند پرویز پیِ دکتر اعصاب و روان رفت محمود پی دکتر قلب و غدد و پوست پروانه پی دکتر اطفال و زنان رفت ما (تف به ریا😅) روزه گرفتیم به هر شکل ابلیس از این همت ما زوزه کشان رفت هم قول بهشت از طرف عرش گرفتیم هم چربیِ دور شکم و پاچه و ران رفت از سفرۀ افطار اینستا شده آباد هی عکس حلیم آمد و هی بوقلمان رفت به به چه غذایی است همین است که گویند راه شعرا دور ز راه عرفا نیست! | | @sherziba110 🌹🌹🌹
🌙 مُدهامّتان شور ِشیرینیِ شهرُ رمضان است دو چشمت مشهدِ أشهدُ أن لای اذان است دو چشمت خواب و بیدار به درک شب قدرش نرسیدند ألذی اُنزلَ فیهِ القرآن است دو چشمت گرهی بین دو ابروی کمانت اگر افتد أصلِحوا بینَهما طائفتان است دو چشمت ای دو چشمت زده از شدّت سبزی به سیاهی پشت مژگان تو مُدهامّتان است دو چشمت چشم وا می کنی انگار دو دریاست، دو طوفان مرجَ البحرین ِ یَلتقیان است دو چشمت آه یا مریمُ ما کانَ ابوکِ إمرءَ سَوءٍ! از چه با این همه پاکی نگران است دو چشمت می کند گاه به گاهی سوی عشّاق نگاهی فسیَکفیکهمُ الله؛ چنان است دو چشمت @sherziba110 🌹🌹🌹
حالم بد است مثل زمانی که نیستی! دردا که تو همیشه همانی که نیستی! وقتی که مانده‌ای نگرانی که مانده‌ای وقتی که نیستی نگرانی که نیستی! عاشق که می‌شوی نگران خودت نباش عشق آن‌چه هستی است نه آنی که نیستی! با عشق هر کجا بروی حیّ و حاضری دربند این خیال نمانی که نیستی! تا چند من غزل بنویسم که هستی و تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی! من بی تو در غریب‌ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟ @sherziba110 🌹🌹🌹
در جام ما نریز از این بیشتر، بس است ما را همین پیاله‌ی خون جگر بس است دارایی زیاد به دردی نمی‌خورد حال‌ِخراب وخون‌ِدل وچشم‌ِتر بس است آه! ای کلاغ مشتی یک‌رنگ باصفا در صدهزار عیب همین یک‌هنر بس است دیگر چه‌احتیاج‌ به حرف‌وحدیث‌ها وقتی برای آینه‌ها یک‌نظر بس است این شعرهای خسته به آیندگان اگر از حال ما کمی برساند خبر بس است در جنگ نابرابر دنیا برای صلح موی سپید آمده بر روی سر بس است وقتی که حال و روز مرا خوش نمی‌کند دیگر بس است این غزل بی‌ثمر، ... @sherziba110 🌹🌹🌹
🌼﷽🌼 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ از دامن نجمه نور مهتــاب دمید تصویری از آیینه ، روی آب دمید حُسنِ حسنی بر رُخ قاسم گل کرد گلخنـــده به روی لب ارباب دمید ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آمد که شود قرص، دل شیر جمل تفسیر شود جملهٔ اَحلیٰ مِن عسل در هـر رجـــزش دَم بزند مـــردانه جــای پدرش حَیّ عَلـیٰ خَیرِالعمل ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دلهــا شـده پابستِ کریم بن کریم عالم همه سرمستِ کریم بن کریم ای کاش که امروز شودقسمت ما جود وکرم ازدست کریم بن کریم ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آمد به جهان لالهٔ خوشبوی حسن انوار خدا می رسد از کوی حسن در پنجـم ماه رمضـــان گل کرده آیینـــهٔ کـامل از گــلِ روی حسن ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(ڪیمیا) ۱۴۰۲/۱/۷ @sherziba110 🌹🌹🌹
قرار بود که با این بهار برگردی پس از «هزار و دو شب» انتظار برگردی قرار بود پلاکت به سینه‌ات باشد نه با ستارۀ دنباله‌دار برگردی چقدر ساکت و سردی، چطور خوابت برد؟ مگر قرار نشد بی‌قرار برگردی؟ آهای ساکن تابوت این که رسمش نیست صنوبری بروی، لاله‌زار برگردی چقدر دورۀ تسبیح ختم کردم تا تو با دو شانه پر از کوله‌بار برگردی بخواب! اسم تو شاید به کوچه میخ شود مگر به حافظۀ شهردار برگردی @sherziba110 🌹🌹🌹
ندارم جز غم و فکر تو من اندیشه ای دیگر چه کردی با من ای دختر ،چه کردی با من ای دختر! @sherziba110 🌹🌹🌹
مثل تست طعم حلوا با زبان روزه دار بوسه بر لب،علت بطلان ایمانم نشد @sherziba110 🌹🌹🌹
🔹سِیر در آیات عالَم🔹 نشستم پیش او از خاک و از باران برایم گفت خدا را یاد کرد، از خلقت انسان برایم گفت «أَلَم أَعْهَد إِلَيكُم يا بَنی آدَم» برایم خواند از آن عهدی که آدم بست -آن پیمان- برایم گفت برایم یک به یک تاریخ انسان را ورق می‌زد به یاد نوح بود از کشتی و طوفان برایم گفت به ابراهیم و موسی و به اِل‌یاسین سلامی کرد به نور حق پناه آورد و از شیطان برایم گفت «محبت زنده زنده دفن شد با دختران در خاک» زمین را زیر و رو کرد از غم پنهان برایم گفت سپس «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا» را بر زبان آورد نگاهی سوی مولا کرد، از ایمان برایم گفت مرا خوف و رجای حرف‌هایش جذب خود می‌کرد که آیه آیه از «تکویر» و «اَلرَّحمان» برایم گفت هزار و چندصد سال است در دل حرف‌ها دارد شکایت کرد و از عصیان و از نسیان برایم گفت سراسر شوق بودم سِیر در آیات عالَم را سراپا گوش بودم آنچه را قرآن برایم گفت 📝 @sherziba110 🌹🌹🌹
با عشق تو از غیر تو بیگانه شوم با شعر، اسیر در این خانه شوم در پیله ی تنهایی خود می مانم روزی برسد دوباره پروانه شوم جعفری @sherziba110 🌹🌹🌹
می باری ای باران و می شویی زمین را اما نمی شویی دل اندوهگین را رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز آبی بر آتش نیستی ، جان حزین را سنگین ترینی ، بی شک اما اندکی نیز تسکین نخواهی داد ، این غمگین ترین را @sherziba110 🌹🌹🌹
ﺑﺮﺧﯿﺰ ﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﺎ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺗﺎﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﮐﺎﯾﻦ ﭼﺮﺥ ﺳﺘﯿﺰﻩ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﮔﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻧﺪﻫﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ @sherziba110 🌹🌹🌹
نام تو رازی نوشته بر پر پروانه هاست گلها همه به نام تو مشهورند آیینه ها از انعکاس نام تو می خندند در کوچه های خاطره باران وقتی که خوشه های اقاقی از نرده های حوصله ی دیوار سر ریز می کنند و در مشام باد عطر بنفش نام تو می پیچد نامت طلسم " بسم " اقاقیهاست بی نام تو جذام خلاء ده کوره ی جهان را خواهد خورد @sherziba110 🌹🌹🌹
عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود نگهم بيشتر ز من می‌تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه می‌سوخت در تب خورشيد پای من روی سنگفرش خموش پيش می‌رفت و سخت می‌لرزيد خانه‌ها رنگ ديگری بودند گرد الوده تيره و دلگير چهره‌ها در ميان چادرها همچو ارواح پای در زنجير عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود تشنه بر چشمه ره نبرد و دريغ شهر من گور آرزويم بود @sherziba110 🌹🌹🌹
عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود نگهم بيشتر ز من می‌تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه می‌سوخت در تب خورشيد پای من روی سنگفرش خموش پيش می‌رفت و سخت می‌لرزيد خانه‌ها رنگ ديگری بودند گرد الوده تيره و دلگير چهره‌ها در ميان چادرها همچو ارواح پای در زنجير عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود تشنه بر چشمه ره نبرد و دريغ شهر من گور آرزويم بود @sherziba110 🌹🌹🌹
عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود نگهم بيشتر ز من می‌تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه می‌سوخت در تب خورشيد پای من روی سنگفرش خموش پيش می‌رفت و سخت می‌لرزيد خانه‌ها رنگ ديگری بودند گرد الوده تيره و دلگير چهره‌ها در ميان چادرها همچو ارواح پای در زنجير عاقبت خط جاده پايان يافت من رسيدم ز ره غبار الود تشنه بر چشمه ره نبرد و دريغ شهر من گور آرزويم بود @sherziba110 🌹🌹🌹
خوشبحالت بغل یار خودت خوابیدی عشق من بودی و این خواب برایم نگذاشت چِقَدر گریه و زاری،چقدر هق هق و بغض آمدم آه کشم،حیف خدایم نگذاشت حضرت مرگ کنار غزلم حاضر بود خواستم با غم تو راه بیایم نگذاشت @sherziba110 🌹🌹🌹
نشد از هجر تو آرام بگیرم یک شب مرگ بر زندگی بی تو شرافت دارد @sherziba110 🌹🌹🌹
🌿 جـاے دیگـر رفتنم قطع یقین بیهوده است روز هفتم پا پیِ باب الحوائج میشوم... @sherziba110 🌹🌹🌹
💚🍃 گفتم ڪہ با فراق مدارا ڪنم، نشد یڪ روز را بدون تو فردا ڪنم، نشد در شعر شاعران همہ گشتم ڪہ مصرعی در شأن چشم‌هاے تو پیدا ڪنم، نشد گفتند عاشق ڪہ شدے؟ گریہ‌ام گرفت می‌خواستم بخندم و حاشا ڪنم، نشد بیزارم از رقیب ڪہ تا آمدم تو را از دور چند لحظہ تماشا ڪنم، نشد شاعر شدم ڪہ با قلم ساحرانہ‌ام در قاب شعر، ؏ـِشق تو را جا ڪنم، نشد @sherziba110 🌹🌹🌹
بیا و مرا ببر دیگر نه آفتاب گُرگرفته زبانم را روشن می‌کند نه بال‌بال شب پره‌ای جانم را می‌شکافد و نه شبنمی در قلبم آب می‌شود ! بیا دستم را بگیر و خرده‌ریز این کلمات تباه شده را از پیشم جمع کن ...! @sherziba110 🌹🌹🌹
افـــــــــتاده نــــگاهم به نگاه ِرمضان چشمِ من و دست بی گناهِ رمضان امید که از کشورمان دور شود هر درد و بلا به حق ماه رمضان @sherziba110 🌹🌹🌹
سیر نمی شود دلـم، هـر چـه نگاه می کنم مـانـده ام و نمی روم ، عمـر  تبـاه می کنم امشب از این ترانه ها، بوی‌خوشی نمیرسد "شعـر سپید" میشود، هر چه سیاه می کنم خسته‌ٔخسته ام دِگر، خسته ازاین وآن همه راز و نیـازِ خویـش را ، بـا دلِ چـاه می کنم قطـعِ امیـد کرده ام ، از تـو وُ از بهشتِ تـو هر چه کـه توبـه کرده ام، باز گنـاه می کنم فرصتِ زنده بودنم،بسته به یک نَفَس شده ایـن نفـسِ بُریده را، نذرِ تـو  " آه " می کنم لحظه‌ یِ آخر است وُ من ، با قلمِ خیالِ خود حلقه‌ یِ دارِ خویش را، هدیه به ماه می کنم @sherziba110 🌹🌹🌹
من پیر شدم، دیر رسیدى، خبرى نیست مانند من آسیمه سر و دربدرى نیست بسیار براى تو نوشتم غم خود را بسیار مرا نامه، ولى نامه برى نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که درى هست مرا بال و پرى نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثرى نیست بگذار که درها همگى بسته بمانند وقتى که نگاهى نگران پشت درى نیست بگذار تبر بر کمرِ شاخه بکوبد وقتى که بهار آمد و او را ثمرى نیست تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر در شهر به جز مرگ متاع دگرى نیست @sherziba110 🌹🌹🌹
سحر هشتم و حرفی به رضا جان دارم از تو من یک سفر کرب و بلا میخواهم @sherziba110 🌹🌹🌹