صبـح بخیـر به چشمانت
و به شهــری که تو جزئی از آن هستی...♥️
#نزار_قبانی...🕊🔖
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح 11 اردیبهشت
#رادیو_مرسی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مدینهی فاضله
از دکتر قیصر امینپور
خدا، روستا را
بشر، شهر را
ولی شاعران، آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند
گلها همه آفتابگردانند، ص ۶۲.
#شاعران
#آرمانشهر
#قیصرامینپور
خوشی عمر
از حسن بیگ رفیع قزوینی
عمر اگر خوش گذرد، زندگی خضر کم است
ور به سختی گذرد، نیم نفس بسیار است
تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج ۵، بخش ۱، ص۵۴۲.
#خوشی
#خضر
#رفیعقزوینی
همیشگی
از دکتر سید حسن حسینی
ماه و خورشید
کارمندان کهنسالِ ادارهی دهر
بدون پاداش و مزایا
بدون بیمه
بدون بازنشستگی
و اخراج!
مجموعهی کامل شعرهای سید حسن حسینی، ص ۱۴۵.
#ماه
#خورشید
#کارمندان
#سیدحسنحسینی
•••┈✾~🔥~✾┈•••
لبت شیرینتر از شیرینیِ کوکیِ لاهیجان
دهانت میدهد عطرِ گلابِ قمصرِ کاشان
تو پوزِ پهلوانها را به خاکِ عشق مالیدی
حریفِ چشمِ تو حتّی نشد آغامحمدخان!
بده یک خوشه از انگورِ یاقوتیِ لبهایت
که با یک بار بوسیدن نمیگردد غلط قرآن!
مرا تَه پیکهای استکانی هم نمیگیرد
(الا یا ایّها ساقی!) بریز اینبار در لیوان!
حدیثِ چشمِ او گوید هر آنکس شاعری داند
مؤذن هم شود جای اذان گوید فقط از آن!
#هادی_باباقصابها
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار
به اردیبهشت اَش دلرُبایی می کند
تو به آن طرز نگاهت... ˘˘🍒
- یداله رحیمی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دریا و خورشید
از فریدون مشیری
سر از دریا برون آورد خورشید
چو گل، بر سینهی دریا درخشید
شراری داشت، بر شعر من آویخت
فروغی داشت، بر روی تو بخشید
ریشه در خاک، مشیری، ص۲۲۴.
#دریا
#خورشید
#فریدونمشیری
عشق
از دکتر شفیعی کدکنی
عشق، یک واژه نیست؛ یک معناست
نردبانی به عالم بالاست
هزارهی دوم آهوی کوهی، غزل برای گل آفتابگردن، ص ۱۹۱.
#عشق
#معنا
#نردبان
#شفیعیکدکنی
حرف درگوشی
از صائب تبریزی
در مجالس، حرف درگوشی زدن با یکدگر
در زمین سینهها، تخم نفاق افکندن است
تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، بخش ۱، ص ۶۰۵.
#حرفدرگوشی
#نفاق
#صائبتبریزی
ای معلّم
ای کلامت نور
حضورت سبز
صراطت مستقیم
ای سعادت در سعادت
ای صفا اندر صفا
نامِ زیبایت هنوز بر پای میدارد مرا
از جای
گرچه پیرم ، گر وکیلم یا وزیر
قاضیام من یا که شاهم یا امیر
در قیامم ، در قیامم ،در قیامم
تا نفرمایی بشین
گفته بودی؛
بخش بخش باید کنم هر واژه را اوّل
من با دست، با انگشت،
هر هَجا را بعد از آن، بنشانمش با یک اشارت، دَم به دَم ، لیکن با قلب و لبی خندان
همچون گل ، چون غنچه
سراپا احترام
بر جایگاهٔ خویش.
ای معلّم!
ای سَحَر از صدقِ گفتارت خجل!
با همان چوبِ الفبایت، جهالت را ز رویم پس زدی بیشک
و مرا با دین ، با دنیای دانش
و مرا با مشعلِ عشق و حقیقت
و مرا با شعله با شمع آشنا بنموده ای
در بیکران ِ شب
و من اکنون
با این دستِ لرزانم ، محبّت را
و با انگشت ایمانم، شرافت را
میانِ مردم این شهر ، این آبادی
این عالم ،
هر آن، مینمایم پخش
معلّم !
ای چراغِ روشنی بخش، ای شهاب!
سوختی در پای تعلیمم
همچون ققنوس در های و هوی دشت؛
بی هیچ آه
بی هیچ غم
بی هیچ درد
بی هیچ اشک
در آن شعله ، در آن آتشی
کز عشقِ بیپایان خود
افروخته اش بودی برای دیدگان ِشهر
چندی با دمَت، با پَرّ و بالت ، با صدای خویشتن .
سوختی
تا روشنی بخشی مگر بر ظلمتِ جانم!
سوختی
تا شب نماند تا همیشه پیشِ چشمانم!
سوختی
تا ...
# محمدرضا _ فتحی
ارزش آموزگار
✅ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَابِرٌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
إِنَّ مُعَلِّمَ اَلْخَيْرِ لَتَسْتَغْفِرُ لَهُ دَوَابُّ اَلْأَرْضِ وَ حِيتَانُ اَلْبَحْرِ وَ كُلُّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ فِي أَرْضِ اَللَّهِ وَ سَمَائِهِ.
بصائر الدرجات ج ۱، ص ۴
جنبندگان زمين و ماهيان دريا و هر جاندارى در هوا و همه اهل آسمان و زمين براى آموزگار خوبيها آمرزش مى طلبند.
۱۲ اردیبهشت
روز معلم را به همه معلمان و اساتید بزرگوار تبریک و تهنیت عرض میکنم ان شاءالله مورد عنایات ویژه امام عصر ارواحنا له الفداء باشید.🌹
بر ابر عقیم روح باران دادی
بر بستر رود خشک جریان دادی
پیوسته سرت سبز و دمت گرم ای عشق
بر این تن رو به موت من جان دادی
#محمدعلی_ساکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم
به چوب گل ادب کردی معلم در دبستانم!
#صائب_تبریزی
#روزنگار ،۱۲ اردیبهشت،
#روز_معلم
چه بگویم که به بالای تو لایق باشد؟
غزلی, شاملِ انواعِ سلایق باشد
نتوان وصفِ تو گفتن، بخدا سعدی هم
سرِ این قصهٔ غمبار ، موافق باشد
همه گویند: که دلخسته و مستیم ولی
هنر آنست در این مسئله صادق باشد
شدهام غرقِ وصالت نکند فهمِ سخن
دلِ آسوده ، که پایش کفِ قایق باشد
دلِ محزونِ مرا شاد نگرداند گُل
مگر آن شاخه که از باغِ شقایق باشد
صنما، آنکه زند لافِ رفاقت در عشق
نکند صبر اگر ، مردِ منافق باشد
به حلاوت بخورم زهرِ هلاهل هرشب
که در آن کاسه پُر از نورِ حقایق باشد
نرود کس ز بیابانِ بلا بهرِ طواف
مگر آنکس که در این بادیه عاشق باشد
رَوَم از عشرتِ عذرا سخنی ساز کنم
که در آن لذّت و شیدایی وامق باشد
همه عمرم، به دلم بود ز حُرمَت گویم
چه بگویم که به بالای تو لایق باشد؟!
# محمدرضا _ فتحی