همه چیز از اینجا شروع شد 💌 پس باید به #خدا و نگهبانی او #دل بست که خدا #بهترین نگهبان و مهربانترین مهربانان است .
حتی اگر بر سر بنیامین همان بلا بیاید که بر سر #یوسف امد .
.
هنگامی که متاع خود را گشودند دیدند #سرمایه آنها بازگردانده شده!!
.
.
من اما سرمایه که نه .....
هیچ ندارم جز این که #دوستتون_دارم
شمارو
مادر شما رو
و پدران شما رو
و پسران شما رو
و این تمام آنچه هست که دارم !
یا #رادَّ_ماقد_فات ...ای بازگرداننده ی از دست رفته ها..
.
.
از #موسی_بن_جعفر_علیهالسلام پرسيدن چرا #اميرالمؤمنين را به این نام، ناميدند؟
فرمود: براى آنكه خوراك دانش به آنها میرسانيد. نشنيدى در قرآن است كه: «وَ نَمِيرُ أَهْلَنا، ما خواروبار براى خاندان خود میآوريم
.
و در روايت ديگری فرموده: زيرا خوراك مؤمنين از جانب اوست، او به آنها خوراك دانش میدهد .
پدر ؛ ای امیر المونین قوت روزانه ی من را #نجف بنویس .
خسته ام از این شهر و مردمانش .
اصلا مثل یوسف
مثل بنیامین تبعیدم کن
تبعید به نجف
چی زیبا تر از این تبعید؟ .
پ.ن: عکس به وقت مشخص شدن تکلیف برای منِ متحیر و وامانده از زبان امام رئوف .
جواب : مشکلاتی وجود دارد ولی با توکل بخدا قابل حل است و صد البته بسیار عالی است .
#صاحب_الزمان
#یاصاحب_الزمان
#امام_زمان
#امامرضا_علیه_السلام
#امیر_المومنین
#قران_به_جز_از_وصف_علی_آیه_ندارد
#مبلغ_غدیر_باشیم
#عید_غدیر
@sheydayiiiii
#قرآن
#شیدایی
#دلانه
#شیدای
#دلنوشته_خاص
.
دوست داشتم در زمان سفر میکردم
.
دوست داشتم مکان ها و زمان هایی رو تجربه میکردم
.
مثلا دوست داشتم
حاجی حجه الوداع بودم
خسته از طی راه طولانی و گرما
قربانی کرده و دل بریده از هر انچه غیر او
.
.
کاروانمان کنار برکه ای به دستور رسول الله توقف میکرد
دوست داشتم نشسته باشم روی خاک های داغ حجاز و
چشمام رو بدوزم به جهاز شترانی که روی هم سوارمیشدن تا منبر شوند
.
.
دوست داشتم در دلم ولوله بود که قراره چه کلامی از این زبان مباارک خارج شود
که این طور دستور توقف داده....
.
.
شاید در حافضه ی چشم هایم
مردی هست پر صلابت لبخند به لب و مقتدر
ایستاده بر جهاز شتران
.
.
و دست در دست جوانی زیبا و آرام
و فریاد میزند که
.
.
هان مردمان
من تمام انچه خدا گفت را بی کم و کاست گفتم با شما....
.
.
شاید وقتی میگفت پس از من پشوایانی خواهند بود که شما را به سوی اتش میبرند....
.
دست علی را که در دستش بود محکم تر میفشرد
.
شاید وقتی میگفت اگر میخواستم نام ان ها را به لب می اوردم
.
اما به خاطر خدا در کارشان کرامت کردم و لب فرو بستم....
.
.
چشم گردانده میان انبوه حاجیان و به دنبال دخترش گشته تا بار دیگر سیر نگاهش کند
.
.
چشم هایم را که میبندم تصور لحن نگران مردی که دائماا میگوید
.
مردمان بعد از من گمراه نشوید
مردمان از علی جدا نشید
مردمان من حجت بر شما تمام کردم
در تمام وجودم میپیچید....
.
.
لحن این مرد باید بغض داشته باشد
از هر آنچه که میداند.....
.
.
شاید وقتی در پایان میگفت که مردمان بدانید آخرین امام شما مهدی است
که فاتح دژ هاست....
.
.
تمام قلب و وجودش غرق در ارامش و عشق میشد...
.
.
به خیالم اگر پای اون منبر بودم ساعت ها اشک میریختم با لحن نگران مردی که از سر دلسوزی نگران عاقب این جماعت است و هی تکرار میکند
هی تکرار میکند
که مردمان
از علی جدا نشوید
اونقدر نگران که خدا پادر میانی میکند که خودت را هلاک نکن عزیز من....
.
.
کاش حاجی ان حج بودم
کاش در حافظه چشمانم ثبت میشد
بستن ان عمامه مشکی به سر #علی_بن_ابی_طالب
.
.
همین جا بود که گفت جز علی را با نام
#امیر_المؤمنین نخوانید.....
.
#چالش_ابابیل
#عید_الله_الاکبر_غدیرخم
#غدیری_ام
#سقیفه_ای_نیستم
#فقط_حیدر_امیر_المومنین_است
#عیدانه
#غدیرخم
#غدیری_ام
#غدیری_ام_سقیفه_ای_نیستم
#عید_غدیر
#خطبه_غدیر