eitaa logo
حکایت‌های شِیخ عَبدُالرَّحیم
621 دنبال‌کننده
958 عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
─═༅🕯📜﷽📜🕯༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ " مِلَتی کِه تاریخِ خود را نَدانَد، مَحکوم بِه تِکرار آن خواهَد بود ... " . . استفاده از مطالب کانال (حکایات)، بدون درج لینک کانال شیخ عبدالرحیم، منع شرعی دارد 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
در آن دوران دختر و پسرها استیکرهای عاشقانه ❤️ 😉 😍 😘 🥰 برای هم مبادله نمیکردند ! در آن روزگاران هنوز دختران و پسران قرار ملاقات در پارک ها و کافی شاپ ها و سفره خانه ها را یاد نگرفته بودند ! در آن دوران دختران و پسران ، در ماشین نشستن ها و دور دور کردن در خیابانها و جاده ها و قهقه زدن ها را مُد نکرده بودند ! ادامه دارد .... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگرَم اجل ندهد امان به محرمت برسم حسین (ع) تو امان بده که به روضه‌ی تو بگیرد این نفسم، حسین (ع) ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر گوش جانم می‌رسد آوای زنگ قافله این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله ... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما گم شدگانیم که اندر خم دنیا تنها هنر ماست که مجنون حسینیم ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم 🤲الخیر فی ما وقع... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤داره میاد دوباره باز بوی محرم ... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 شروع فصل نوکری . ‌. ذکر اباعبدالله علیه السلام ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ روزمون را زیبا و قشنگ کنیم با سلام بر ارباب ❣عادت سلام کردن به امام حسین (علیه السلام) را نشر دهیم... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت اول سلام علیکم خلاصه حکایتی که در باره سید مهدی فرزند حاج سید حسن تاجر بزرگ بازار کاشان گفتیم ، این بود که مهدی برای کاری در امور مبادلات تجاری رفته بود حجره همکار پدرش ، حاج سید جعفر ‌. در یک اتفاق تصادفی در حجره مواجه شد با دختر حاج جعفر ، و این جوان پاک دامن و خوش سیما پس از یک نگاه ناخودآگاه به چهره دختر و شنیدن آهنگ و تُن صدای او ، برای اولین بار ، یک دل نه ، صد دل شیفته و دلباخته دختر حاج جعفر شد . البته دختر نیز با همان طبع و احساس لطیف دخترانه ، تا حدودی متوجه قضیه شد و همچین بفهمی نفهمی ، دل دختر خانم هم یک تکان ریزی خورده بود ! اما وقتی سید مهدی به حجره پدر بازگشت ، حاج حسن متوجه برافروختگی چهره و بی قراری فرزند خود شد ، ولی به روی او نیاورد ، چون منتظر بود ببیند از سوی فرزند خود مطلبی گفته میشود یا نه ! ساعاتی گذشت تا حاج سید حسن با فرزند خود به خانه بازگشتند . مادر به محض مواجه با سید مهدی متوجه دگرگونی روحی فرزند خود شد ، و در این لحظه اصل داستان و ماجرای شگفت انگیز و تاریخی عاشقانه سید مهدی آغاز شد . اما دوستان : اجازه فرمایید قبل از ادامه حکایت عاشقانه سید مهدی ، کمی در باره ماهیت عشق باهم گفتگو کنیم . -------------------- معنی و ماهیت عشق چیست ؟ عشق زیباترین احساسی است که انسان می تواند در دوران زندگی خود تجربه کند . عشق همان معجزه ای است که به انسان انگیزه زندگی می دهد . عشق همان است که میگویند بر هر درد بی درمان دواست ، و انسان ها پیوسته به دنبال آن هستند . عشق همان ودیعه ی الهی ست نزد انسان ها ! اگر عشق را خوب بشناسیم و خوب آنرا هدایت کنیم ، به کمال و سعادت ما منتهی میشود . در واقع ما آفریده شده ایم تا عاشق شویم و عشق بورزیم و به کمال برسیم . اگر بخواهیم ببینیم چگونه انسان با عشق به کمال میرسید باید به یکی از مصادیق عینی آن اشاره کنیم . ---------------------- حتما شما خوانندگان محترم نام زهیر بن قین را زیاد شنیده اید . او مردی بود که عقاید صحیحی نداشت . منتها نسبت به لقمه حلال بسیار مقید بود . به همین علت کسب و کار حلالی داشته است . زهیر در یکی از این جنگ های زمان عثمان ، بین لشکر اسلام و ایران شرکت داشت . در آن دوران ایرانیان از پذیرش اسلام سرباز زده ، و به مسلک کُفر باقی بودند . در آن جنگ ، غنیمت بسیاری نصیب مسلمانها شد . زهیر بسیار از این موضوع خوشحال شد و گفت: این غنائم اگر به ما برسد ما جزو ثروتمندان مکه و مدینه میشویم و پول هنگفتی قسمت ما میشود . و به اصطلاح اگر به پول الان حساب کنیم ، مولتی میلیاردر می‌شدند . به همین علت زهیر خیلی خوشحال بود . یکی از دوستانش او را دید و از او پرسید ، زهیر برای چه اینهمه خوشحالی؟ گفت : چون غنیمت زیادی به دست آورده ام . دوستش گفت : اگر روزی در رکاب فرزند پیامبر ( ص ) شمشیر بزنی و از او دفاع کنی و جان خود را از دست بدهی خوشحال تر میشوی یا الان ؟ گفت : چه سعادت و شرافتی از این بالاتر که من در راه فرزند پیامبر کشته شوم!! اما وقتی مولا امیرالمومنین علیه السلام به خلافت رسیدند ، سه جنگ با خوارج و با معاویه داشتند ، اما زهیر بن قین در این جنگ ها شرکت نکرد . به همین علت به او میگفتند عثمانی . چون در لشکر عثمان و جنگ با کفار شرکت کرد ، ولی در لشگر امیرالمومنین (ع) شرکت نکرد . در آن زمانی که امام حسین علیه السلام از مکه بیرون آمد و به طرف کربلا حرکت کرد ، زهیر بن قین هم مُحرم نشده و از مکه بیرون آمد . منتها خوش نداشت با امام حسین علیه السلام در یک منزل متوقف شده و چادر بزند . او می‌ترسید ، از بنی امیه شنیده بود که یزید نامه فرستاده و تهدید کرده و قصد قتل امام حسین (ع) را دارد به همین علت از قافله امام حسین (ع) فاصله می گرفت . از هر منزلی که امام حسین (ع) حرکت می کرد اینهافرود می‌آمدند و خیمه میزدند و در هر منزلی که قافله امام حسین ( ع) توقف میکرد ، اینها حرکت می کردند . تا اینکه به یک منزل رسیدند و در اثر خستگی راه ، چاره ای نداشتند و زهیر و همراهانش هم نزدیک اردوگاه امام حسین ( ع ) خیمه زنند . این ها در چادر خود نشسته و مشغول خوردن غذا بودند . ناگهان دیدند شخصی از خیمه های امام حسین (ع) به طرف آنها میآید . زهیر خوش نداشت با امام حسین (ع) روبرو شود . آن شخص نزدیک آمد و گفت زهیر کدام یک از شما هستید ؟ زهیر باتفاق همسر و سایر همراهانش نشسته بودند و سکوت کردند . آن شخص دوباره پرسید ، کدام یک از شما زهیر هستید ؟ فرزند پیامبر (ص) او را صدا زده و او را خواسته است .
یکی از همراهان زهیر میگوید ، وقتی ما این پیغام را شنیدیم ، لقمه ها از دست مان افتاد و انگشت مان شُل شده و لقمه هایمان از دست مان افتاد ، سکوت همه خیمه را فرا گرفته بود و کسی جوابی نمیداد . ناگهان همسر زهیر گفت ، مگر نمیشنوی ؟ فرزند پیامبر خدا تو رو صدا زده است ، چرا نمیروی تا سخن حسین (ع) را بشنوی و برگردی ؟ زهیر نتوانست جواب همسرش را بدهد ، حرف او منطقی بود . گفت باشد ، میرم ولی زود بر میگردم . زهیر آمد در خیمه سیدالشهداء ( علیه السلام ) اینکه چه گفتگویی بین حضرت و زهیر در این خیمه مبادله شد ، چیزی در تاریخ ننوشته اند . اما هر چه بود ، زهیر وقتی از خیمه امام حسین (ع) خارج شد ، چهره ای بر افروخته داشت ، او دگرگون شده بود. معلوم نبود فرزند فاطمه با دل زهیر چه کرده بود . ( این همان عشقی ست که مورد بحث ماست ، عشقی که اگر مدیریت شود ، عاقبت به اینجا منجر و انسان را به کمال سعادت میرساند ! ) وقتی برگشت و وارد خیمه اش شد ، حاضرین در خیمه برافروختگی و دلدادگی را در چهره زهیر دیدند . با تعجب از او پرسیدند تو را چه شده است !؟ گفت ما رفتنی شدیم ! زهیر رو کرد به همسر خود و گفت ، عزیز دلم مرا حلال کن ، من حسینی شدم و از پیش شما میروم . از این لحظه تو را طلاق میدهم که دیگر اسیر من نباشی . به دوستان و همراهان خود هم گفت ، اگر همسر من خودش مایل بود به خانواده اش برسانید ، مال و اموالی را هم به خانمش سپرده و گفت ، هر کاری صلاح میدانی بکن . سپس رو کرد به سایر همراهانش و گفت ، هر کس میخواهد با من بیاید تا به قافله حسین (ع) ملحق شویم‌ ، و هر کس میخواهد در پی زندگیش برود . اما همسر زهیر گفت ، با خود عهد کرده ام به تو وفادار بمانم و تا آخرین لحظه با شما خواهم ماند . زهیر وارد کاروان امام حسین (ع) شد . آقا لشکر را به زهیر سپرد . او فرمانده شجاعی برای جنگ بود ، پرچمدار بود ، مثل قمربنی‌هاشم ابوالفضل العباس (ع). روز عاشورا آمد و با لشکر عمر سعد شروع کرد به صحبت زدن تا شاید آنها را از جنگ با حسین (ع) منصرف کند . یک نفر به زهیر گفت مگر تو عثمانی نبودی ؟ گفت ، حالا که میبینی اینجا و در لشکر امام حسین ام . برای لشکریان ابن سعد استدلال آورد و نصیحت شان کرد . آنقدر برایشان گفت تا شمر عصبانی و خشمگین شد . شمر شروع کرد به توهین کردن به زهیر ، هرچه از دهان ناپاکش در آمد به زهیر گفت . زهیر گفت من تو را میشناسم چه آدم پلیدی هستی . تو فرزند همان مادری هستی که ...... در این لحظه شمر تیری به طرف زهیر پرتاب کرد . سپس اولین حمله دسته به خیمه های امام حسین (ع) اتفاق افتاد . حمله عمومی ، حدود ۳۰ هزار نفر حمله کرده‌اند ، به طوری که به طناب خیمه‌ها نزدیک شده بودند . شمر گفت آتش بیاندازید در خیمه های اهلبیت (ع) امام حسین و قمربنی هاشم (ع) هم بودند . بچه‌های آقا اباعبدالله (ع) از ترس میلرزیدند . امام حسین (ع) وقتی وحشت بچه ها را دید ، شمر را نفرین کرد . اما به محض اینکه زهیر صدای شمر را شنید ، حمله کرد . به گونه ای دلاوری کرده و می جنگید که همه لشکر را به عقب راند . به چپ و راست و به قلب لشکریان میزد تا همه را متفرق کرد . در تاریخ نوشته اند ۱۲۰ نفر از آنان را به هلاکت رساند ، اما نتوانستند حریف زهیر بشوند . شمر بسیار عاصی شده بود . دو نفر از اراذل لشکر ابن سعد گفتند ما او را غافلگیر کنیم . از پشت سر و ناجوانمردانه به او حمله کردند و با نیزه و شمشیر بدن مطهر زهیر را مجروح و به زمین انداختند . هر چه نفرت و کینه در قلبشان بود با نوک شمشیر و نیزه بر بدن زهیر خالی کردند ، به گونه ای که در دم جان داد . امام حسین (ع) نتوانست بیاید و هنگام جان دادن ، سر او را به دامن بگیرد . نتوانست زنده زهیر رو ببیند ، اما وقتی خبر دادند و گفتند یا اباعبدالله زهیر به شهادت رسیده ... وقتی امروز داستان زهیر را مطالعه می‌کردم ، یاد حاج قاسم سلیمانی افتادم ! وقتی خبر شهادت یک فرمانده ارشد و شجاع جنگی را میدهند ، چه حالی پیدا میکند آن رهبر !؟ 😭 صلی الله علیک یا اباعبدالله و علی اخیک ابی الفضل العباس و علی اولاده و انصاره 🖤 ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا