در آن دوران دختر و پسرها استیکرهای عاشقانه ❤️ 😉 😍 😘 🥰 برای هم مبادله نمیکردند !
در آن روزگاران هنوز دختران و پسران قرار ملاقات در پارک ها و کافی شاپ ها و سفره خانه ها را یاد نگرفته بودند !
در آن دوران دختران و پسران ، در ماشین نشستن ها و دور دور کردن در خیابانها و جاده ها و قهقه زدن ها را مُد نکرده بودند !
ادامه دارد ....
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگرَم اجل ندهد امان
به محرمت برسم حسین (ع)
تو امان بده که به روضهی
تو بگیرد این نفسم، حسین (ع)
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر گوش جانم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله ...
#شب_اول
#محرم
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما گم شدگانیم که اندر خم دنیا
تنها هنر ماست که مجنون حسینیم
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
🤲الخیر فی ما وقع...
#مقام_معظم_رهبری
#انتخاب_اصلح
#انتخابات
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤داره میاد دوباره باز بوی محرم ...
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 شروع فصل نوکری . .
ذکر اباعبدالله علیه السلام
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ روزمون را زیبا و قشنگ کنیم با سلام بر ارباب
❣عادت سلام کردن به امام حسین (علیه السلام) را نشر دهیم...
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
─═༅🌹﷽🌹༅═─
#دهه_عاشقی
قسمت اول
سلام علیکم
خلاصه حکایتی که در باره سید مهدی فرزند حاج سید حسن تاجر بزرگ بازار کاشان گفتیم ، این بود که مهدی برای کاری در امور مبادلات تجاری رفته بود حجره همکار پدرش ، حاج سید جعفر .
در یک اتفاق تصادفی در حجره مواجه شد با دختر حاج جعفر ، و این جوان پاک دامن و خوش سیما پس از یک نگاه ناخودآگاه به چهره دختر و شنیدن آهنگ و تُن صدای او ، برای اولین بار ، یک دل نه ، صد دل شیفته و دلباخته دختر حاج جعفر شد .
البته دختر نیز با همان طبع و احساس لطیف دخترانه ، تا حدودی متوجه قضیه شد و همچین بفهمی نفهمی ، دل دختر خانم هم یک تکان ریزی خورده بود !
اما وقتی سید مهدی به حجره پدر بازگشت ، حاج حسن متوجه برافروختگی چهره و بی قراری فرزند خود شد ، ولی به روی او نیاورد ، چون منتظر بود ببیند از سوی فرزند خود مطلبی گفته میشود یا نه !
ساعاتی گذشت تا حاج سید حسن با فرزند خود به خانه بازگشتند .
مادر به محض مواجه با سید مهدی متوجه دگرگونی روحی فرزند خود شد ، و در این لحظه اصل داستان و ماجرای شگفت انگیز و تاریخی عاشقانه سید مهدی آغاز شد .
اما دوستان :
اجازه فرمایید قبل از ادامه حکایت عاشقانه سید مهدی ، کمی در باره ماهیت عشق باهم گفتگو کنیم .
--------------------
معنی و ماهیت عشق چیست ؟
عشق زیباترین احساسی است که انسان می تواند در دوران زندگی خود تجربه کند .
عشق همان معجزه ای است که به انسان انگیزه زندگی می دهد .
عشق همان است که میگویند بر هر درد بی درمان دواست ، و انسان ها پیوسته به دنبال آن هستند .
عشق همان ودیعه ی الهی ست نزد انسان ها !
اگر عشق را خوب بشناسیم و خوب آنرا هدایت کنیم ، به کمال و سعادت ما منتهی میشود .
در واقع ما آفریده شده ایم تا عاشق شویم و عشق بورزیم و به کمال برسیم .
اگر بخواهیم ببینیم چگونه انسان با عشق به کمال میرسید باید به یکی از مصادیق عینی آن اشاره کنیم .
----------------------
حتما شما خوانندگان محترم نام زهیر بن قین را زیاد شنیده اید .
او مردی بود که عقاید صحیحی نداشت .
منتها نسبت به لقمه حلال بسیار مقید بود .
به همین علت کسب و کار حلالی داشته است .
زهیر در یکی از این جنگ های زمان عثمان ، بین لشکر اسلام و ایران شرکت داشت .
در آن دوران ایرانیان از پذیرش اسلام سرباز زده ، و به مسلک کُفر باقی بودند .
در آن جنگ ، غنیمت بسیاری نصیب مسلمانها شد .
زهیر بسیار از این موضوع خوشحال شد و گفت: این غنائم اگر به ما برسد ما جزو ثروتمندان مکه و مدینه میشویم و پول هنگفتی قسمت ما میشود . و به اصطلاح اگر به پول الان حساب کنیم ، مولتی میلیاردر میشدند . به همین علت زهیر خیلی خوشحال بود .
یکی از دوستانش او را دید و از او پرسید ، زهیر برای چه اینهمه خوشحالی؟
گفت : چون غنیمت زیادی به دست آورده ام .
دوستش گفت : اگر روزی در رکاب فرزند پیامبر ( ص ) شمشیر بزنی و از او دفاع کنی و جان خود را از دست بدهی خوشحال تر میشوی یا الان ؟
گفت : چه سعادت و شرافتی از این بالاتر که من در راه فرزند پیامبر کشته شوم!!
اما وقتی مولا امیرالمومنین علیه السلام به خلافت رسیدند ، سه جنگ با خوارج و با معاویه داشتند ، اما زهیر بن قین در این جنگ ها شرکت نکرد .
به همین علت به او میگفتند عثمانی .
چون در لشکر عثمان و جنگ با کفار شرکت کرد ، ولی در لشگر امیرالمومنین (ع) شرکت نکرد .
در آن زمانی که امام حسین علیه السلام از مکه بیرون آمد و به طرف کربلا حرکت کرد ، زهیر بن قین هم مُحرم نشده و از مکه بیرون آمد .
منتها خوش نداشت با امام حسین علیه السلام در یک منزل متوقف شده و چادر بزند .
او میترسید ، از بنی امیه شنیده بود که یزید نامه فرستاده و تهدید کرده و قصد قتل امام حسین (ع) را دارد
به همین علت از قافله امام حسین (ع) فاصله می گرفت .
از هر منزلی که امام حسین (ع) حرکت می کرد اینهافرود میآمدند و خیمه میزدند و در هر منزلی که قافله امام حسین ( ع) توقف میکرد ، اینها حرکت می کردند .
تا اینکه به یک منزل رسیدند و در اثر خستگی راه ، چاره ای نداشتند و زهیر و همراهانش هم نزدیک اردوگاه امام حسین ( ع ) خیمه زنند .
این ها در چادر خود نشسته و مشغول خوردن غذا بودند .
ناگهان دیدند شخصی از خیمه های امام حسین (ع) به طرف آنها میآید .
زهیر خوش نداشت با امام حسین (ع) روبرو شود .
آن شخص نزدیک آمد و گفت زهیر کدام یک از شما هستید ؟
زهیر باتفاق همسر و سایر همراهانش نشسته بودند و سکوت کردند .
آن شخص دوباره پرسید ، کدام یک از شما زهیر هستید ؟
فرزند پیامبر (ص) او را صدا زده و او را خواسته است .
یکی از همراهان زهیر میگوید ، وقتی ما این پیغام را شنیدیم ، لقمه ها از دست مان افتاد و انگشت مان شُل شده و لقمه هایمان از دست مان افتاد ، سکوت همه خیمه را فرا گرفته بود و کسی جوابی نمیداد .
ناگهان همسر زهیر گفت ، مگر نمیشنوی ؟
فرزند پیامبر خدا تو رو صدا زده است ، چرا نمیروی تا سخن حسین (ع) را بشنوی و برگردی ؟
زهیر نتوانست جواب همسرش را بدهد ، حرف او منطقی بود .
گفت باشد ، میرم ولی زود بر میگردم .
زهیر آمد در خیمه سیدالشهداء ( علیه السلام )
اینکه چه گفتگویی بین حضرت و زهیر در این خیمه مبادله شد ، چیزی در تاریخ ننوشته اند .
اما هر چه بود ، زهیر وقتی از خیمه امام حسین (ع) خارج شد ، چهره ای بر افروخته داشت ، او دگرگون شده بود.
معلوم نبود فرزند فاطمه با دل زهیر چه کرده بود .
( این همان عشقی ست که مورد بحث ماست ، عشقی که اگر مدیریت شود ، عاقبت به اینجا منجر و انسان را به کمال سعادت میرساند ! )
وقتی برگشت و وارد خیمه اش شد ، حاضرین در خیمه برافروختگی و دلدادگی را در چهره زهیر دیدند .
با تعجب از او پرسیدند تو را چه شده است !؟
گفت ما رفتنی شدیم !
زهیر رو کرد به همسر خود و گفت ، عزیز دلم مرا حلال کن ، من حسینی شدم و از پیش شما میروم .
از این لحظه تو را طلاق میدهم که دیگر اسیر من نباشی .
به دوستان و همراهان خود هم گفت ، اگر همسر من خودش مایل بود به خانواده اش برسانید ، مال و اموالی را هم به خانمش سپرده و گفت ، هر کاری صلاح میدانی بکن .
سپس رو کرد به سایر همراهانش و گفت ، هر کس میخواهد با من بیاید تا به قافله حسین (ع) ملحق شویم ، و هر کس میخواهد در پی زندگیش برود .
اما همسر زهیر گفت ، با خود عهد کرده ام به تو وفادار بمانم و تا آخرین لحظه با شما خواهم ماند .
زهیر وارد کاروان امام حسین (ع) شد .
آقا لشکر را به زهیر سپرد .
او فرمانده شجاعی برای جنگ بود ، پرچمدار بود ، مثل قمربنیهاشم ابوالفضل العباس (ع).
روز عاشورا آمد و با لشکر عمر سعد شروع کرد به صحبت زدن تا شاید آنها را از جنگ با حسین (ع) منصرف کند .
یک نفر به زهیر گفت مگر تو عثمانی نبودی ؟
گفت ، حالا که میبینی اینجا و در لشکر امام حسین ام .
برای لشکریان ابن سعد استدلال آورد و نصیحت شان کرد .
آنقدر برایشان گفت تا شمر عصبانی و خشمگین شد .
شمر شروع کرد به توهین کردن به زهیر ، هرچه از دهان ناپاکش در آمد به زهیر گفت .
زهیر گفت من تو را میشناسم چه آدم پلیدی هستی .
تو فرزند همان مادری هستی که ......
در این لحظه شمر تیری به طرف زهیر پرتاب کرد .
سپس اولین حمله دسته به خیمه های امام حسین (ع) اتفاق افتاد .
حمله عمومی ، حدود ۳۰ هزار نفر حمله کردهاند ، به طوری که به طناب خیمهها نزدیک شده بودند .
شمر گفت آتش بیاندازید در خیمه های اهلبیت (ع)
امام حسین و قمربنی هاشم (ع) هم بودند .
بچههای آقا اباعبدالله (ع) از ترس میلرزیدند .
امام حسین (ع) وقتی وحشت بچه ها را دید ، شمر را نفرین کرد .
اما به محض اینکه زهیر صدای شمر را شنید ، حمله کرد .
به گونه ای دلاوری کرده و می جنگید که همه لشکر را به عقب راند .
به چپ و راست و به قلب لشکریان میزد تا همه را متفرق کرد .
در تاریخ نوشته اند ۱۲۰ نفر از آنان را به هلاکت رساند ، اما نتوانستند حریف زهیر بشوند .
شمر بسیار عاصی شده بود .
دو نفر از اراذل لشکر ابن سعد گفتند ما او را غافلگیر کنیم .
از پشت سر و ناجوانمردانه به او حمله کردند و با نیزه و شمشیر بدن مطهر زهیر را مجروح و به زمین انداختند .
هر چه نفرت و کینه در قلبشان بود با نوک شمشیر و نیزه بر بدن زهیر خالی کردند ، به گونه ای که در دم جان داد .
امام حسین (ع) نتوانست بیاید و هنگام جان دادن ، سر او را به دامن بگیرد .
نتوانست زنده زهیر رو ببیند ، اما وقتی خبر دادند و گفتند یا اباعبدالله زهیر به شهادت رسیده ...
وقتی امروز داستان زهیر را مطالعه میکردم ، یاد حاج قاسم سلیمانی افتادم !
وقتی خبر شهادت یک فرمانده ارشد و شجاع جنگی را میدهند ، چه حالی پیدا میکند آن رهبر !؟ 😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله و علی اخیک ابی الفضل العباس و علی اولاده و انصاره 🖤
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim