7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ خانم ها بدانند....
ارزش حجاب و چادر خانمها، در کلام آیت الله بهاالدینی
#حجاب
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
.
❣ اگر بدانید امام زمان ارواحنافداه چقدر مشتاق هستند که بین شما باشند.
شما فکر نکنید الفاظی که امام زمان ارواحنافداه برای شیعیانشان به کار میبرند، فقط برای اولیای خاصّشان است.
وقتی شما، چه باتوجّه و چه بیتوجّه در خانهات نشستهای و به یاد امام زمان ارواحنافداه میافتی، امام زمان ارواحنافداه به یادت میافتد.
یعنی آقا خواسته و به یادت بوده، تو هم قلبت متوجّه شده و یکدفعه به آن مغناطیس بزرگی کشیده شده که همهی عالم را جذب کرده است.
قلبت یکدفعه به یاد امام زمان ارواحنافداه میافتد؛
میگویی: آقاجان!
میفرماید: جانم! 😊
(حالا تو نمیشنوی و گوش تو سنگین است و عیب دارد.)
میگویی: آقا جان قربانت شوم.
آقا میفرماید: من هم فدایت شوم.
تو سکوت میکنی آقا بیشتر میفرماید.
میفرماید: تو عزیز من و شیعهی من هستی. من دوستت دارم. تو فرزند من هستی.
"استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی"
#یا_صاحب_الزمان (عج)
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
❣ امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) فرمودند:
چقدر فاصله بین دو عمل دور است :
☘ عملی که لذتش میرود و کیفر آن میماند
☘ و عملی که رنج آن میگذرد و پاداش آن ماندگار است.
#نهج_البلاغه ، حکمت ۱۲۱
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ روزمون را زیبا و قشنگ کنیم با سلام بر ارباب
❣عادت سلام کردن به امام حسین (علیه السلام) را نشر دهیم...
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
─═༅🌹﷽🌹༅═─
#پنجره_ای_به_تاریخ_کاشان
قسمت هفتاد
سلام علیکم
بعد از گفتگوی رو در روی فرشته سادات و سیدمهدی ، کم کم برای هر دو مشخص شد ، شدیداً دلباخته هم شده اند ، اما حیا و تربیت خانوادگی به آنها اجازه نداد صریح و بی پرده ، دوستی شان را بهم ابراز کنند .
روزها و هفته ها گذشت ، ولی آن دو کبوتر عاشق گاهی با نقشه های فردی خود ، زمینه دیدار لحظه ای را فراهم میکردند و در همین حد قانع بودند .
منتها هر دوی آنها از درون میسوختند و این راز سر به مُهر همچنان در دل آنها مخفی و هیچ کس از این عشق جانگاه خبر نداشت .
گاهی مادر سیدمهدی تعجب میکرد ، اینهمه افسردگی و غم در چهره فرزندش برای چیست ؟
حسرت فرشته خانم حسابی سید مهدی را پژمرده و پریشان کرده بود و هر بار مادر تلاش میکرد راز اینهمه غصه در چهره مهدی را بفهمد ، راه به جایی نمیبرد .
از سوی دیگر فرشته سادات نیز دختری عاطفی و مهربان است ، و تاب دیدن چشمان ملتمس سید مهدی را نداشت .
او بارها سعی کرد با گفتگوی صریح و بی پرده به سید مهدی بگوید ، من هم به همین اندازه تو را دوست دارم ، ولی حیا و عفت به او چنین اجازه ای نمیداد .
ضمن آنکه فرشته سادات میدانست عشق یک دختر تاجرزاده با پسری دون پایه ( به خیال او ) فرجامی ندارد .
----------------------------
مدتی از این حسرت و دلباختگی گذشت و رفته رفته عشق فرشته سادات ، آقامهدی را به مرز جنون نزدیک میکرد ، که روزگار لاکردار ، به ناگهان آتشی تازه به آشیانه سید انداخت !
ماجرا از این قرار بود که :
یکی از شاهزادگان قجری در آن روزگاران حاکم کاشان شده بود .
او مردی ظالم ، بی رحم و متکبری بود ، از زورگویی ها و ظلم هایی که به مردم کاشان میکرد ، همه را عاصی و ناراضی کرده .
بزرگان شهر ، هرچه به دستگاه سلطنت نامه نگاری و تقاضای دادرسی از این حاکم بی اخلاق و متجاوز میکردند ، بی فایده بود ، چون حاکم ، خودش از شاهزادگان دربار است و از حق وتو برخوردار میباشد .
---------------------------
روزی سیدمهدی و حاج سید جعفر در حجره مشغول کسب و کاسبی بودند که ناگهان تعداد زیادی از کارگران بلدیه ( شهرداری ) وارد بازار شده و با سرعت مشغول نظافت و آب و جارو شدند .
چیزی نگذشت که به بازاریان خبر رسید ، امروز حضرت حاکم وارد بازار میشود .
کسبه بازار که از حاکم خوف و ترس زیاد داشتند ، هر یک مغازه ها و فروشگاهای خویش را مرتب کرده که مورد مواخذه حاکم قرار نگیرند .
طولی نکشید تا اینکه دو تن از دستیاران و مشاوران حضرت حاکم وارد بازار شده و سراغ به سراغ رفتند تا رسیدند به حجره حاج سید جعفر ، تاجر بزرگ بازار .
آنها پس از احترام و تکریم از حاجی ، به ایشان اطلاع دادند ، حضرت حاکم برای دیدن شما به بازار شرفیاب میشوند .
علت آمدن حاکم به حجره حاج سید جعفر خیلی برایشان عجیب و رعب آور بود .
در عین حال حاجی رو کرد به سید مهدی و گفت با سرعت حجره را نظافت و وسائل پذیرایی را در شان حضرت حاکم فراهم کن .
سید با تبحر و سلیقه ای که داشت ، حجره را به گونه ای تمیز و مرتب کرد که مورد تحسین حاجی واقع شد .
ساعتی گذشت که حضرت حاکم در میان حلقه ای از ماموران انتظامی ، مشاوران ، دستیاران و مقامات دارالحکومه ، وارد بازار شده و با گام های شاهانه و متکبرانه از یک یک مغازه ها بازدید و به برخی کسبه تفقد کرده و حتی به آنها منت گذارده و جواب سلام شان را میداد .
او مسیر بازار را در مدت زمان نسبتاً طولانی پیمود تا عاقبت به مقصد اصلی یعنی حجره حاج سید جعفر رسید .
حاجی از حجره خود بیرون آمده و ده بیست قدم جلوتر به استقبال حاکم رفت و به رسم قدیم خم شده و دست حاکم را بوسید .
سپس با راهنمایی حاجی سید جعفر ، حاکم و تنی چند از همراهان وارد حجره شدند .
سید مهدی ، گر چه خود ، از بزرگ زادگان و اعیان شهر بود ، اما بنابر اندیشه ای که در سر داشت ، در قالب شاگرد حاجی جعفر ظاهر شده و همچون یک کارگر ماهر وظائف خود را انجام میداد .
سید مهدی با چای و شربت و شیرینی از حاکم و همراهانش به زیبایی هر چه تمام تر پذیرایی کرد ، اما هنوز گره ذهنی حاج جعفر از علت آمدن حاکم به حجره اش باز نشده است .
تا اینکه دقایقی گذشت و حضرت حاکم با اشاره سر به دستیار مخصوص ، دستور داد همه همراهان حجره را ترک کنند تا جناب حاکم در حجره با حاج سید جعفر تنها باشند .
هم اکنون حضرت حاکم و حاج سید جعفر در حجره به تنهایی مشغول گپ و گفت های دوستانه شدند .
در این لحظه آقاسید مهدی هم درون آبدار خانه حجره ، آماده دستور اوستا برای پذیرایی و مشغول گوش دادن به گفتگوی آنان است !
جناب حاکم پس از دقایقی صحبت های مقدماتی را گفت و سپس رفت سر اصل مطلب ....
شاهزاده قجری با همان تکبر و تبختر درباری ، رو کرد به حاج سید جعفر و گفت :
ما شاهزادگان قاجاری ، رسم مان بر این است که برای ازدواج فرزندان مان ، از میان خاندان سلطنتی دختر یا پسری را انتخاب میکنیم تا حدود شئونات سلطنتی حفظ شود .
اما خانواده در این شهر تصمیم به ازدواج حضرت بنده زاده گرفته اند .
فی الحال مطلع شده ایم ، جنابعالی صبیه برازنده ای دارید که ظاهراً لیاقت همسری بنده زاده را دارند .
لاجرم به شما اطلاع میدهم فرداشب به اتفاق فرزند و همسرم برای خواستگاری و ازدواج شرفیاب خواهیم شد .
حاج سیدجعفر ، میدانست هیچ کس در مقابل درخواست شاهزادگان سلطنتی ، نه جرئت و نه حق مخالفت دارند و اگر کسی در مقابل اراده آنها مقاومت کند حتی پای خون در میان است .
لذا با دنیایی از سوالات بی پاسخ مواجه شد و نمیدانست ، در این لحظه باید خوشحال باشد یا ناراحت !!؟؟
حضرت حاکم پس از خاتمه گفتگو از جای برخواسته ، با گفتن این جمله که فرداشب منتظر بمانید ، خداحافظی کرده و از حجره خارج شد .
اما بیچاره سید مهدی که از داخل آبدارخانه همه این سخنان را شنیده بود !!!!!! 😳😳😳
ادامه دارد ....
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
گفت: اولین نشانهی عاشق شدن غم است؟
بوسیدمش به گریه و گفتم: غمت مباد
روزی اگر قرار شد از هم جدا شویم
من میروم ز یادِ تو کمکم غمت مباد
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣رهبر ایران؛
در نگاه رییس سازمان ملل
کسی که ژاپن حسرت داشتنش رو داره
مثال عجیب نماینده کویت از رهبر ما
و ما هنوز قدر رهبرمان را نمیدانیم
#مقام_معظم_رهبری
#حجت_الاسلام_راجی
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
32.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍃 پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو
وابسته است طبع همه شاعران به تو
🍃 عرض نیاز می کند ای ماه شب به شب
دست توسل همه آسمان به تو
🍃 خورشید عاشقت شده، از شوق هر غروب
وقت وصال می دهد ای ماه، جان به تو
🍃 روزی سه بار ای پسر سوم علی
باید سلام داد دم هر اذان به تو
#یا_ابالفضل
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
23.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌آدما رو برچسب نزن!...🖐
#سعید_عزیزی
─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim