eitaa logo
حکایت‌های شِیخ عَبدُالرَّحیم
621 دنبال‌کننده
958 عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
─═༅🕯📜﷽📜🕯༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ " مِلَتی کِه تاریخِ خود را نَدانَد، مَحکوم بِه تِکرار آن خواهَد بود ... " . . استفاده از مطالب کانال (حکایات)، بدون درج لینک کانال شیخ عبدالرحیم، منع شرعی دارد 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت دوم تصاویری که در بالا مشاهده میکنید ، نگارنده دیروز بعد از ظهر از مقبره مطهر یکی از ستارگان درخشان آسمان علم و دانش گرفته است ! حقیقتاً جای تاسف دارد نسل امروز ما بجای شناخت و الگو پذیری از مفاخر و پهلوانان عرصه انسانیت ، نگاهشان به برخی ورزشکاران و خوانندگان و بازیگران و چهره های سینما و تلویزیون باشد . روز گذشته در خلال گفتگو در باره یهودیان کاشان نامی از مرحوم ملامحسن فیض کاشانی برده شد که حیف است ، با این قلم عاجز حق آن بزرگوار ادا نشود ، حتی در حد قلیل . صاحب قبری که در بالا مشاهده میشود ، همان عالم ربانی مرحوم است . آثار علمی مرحوم فیض همچون تفسیر الصافی و کتاب الوافی او هنوز پس از دویست سال در حوزه های علمیه سراسر جهان ، از منابع اصیل و کلیدی است که علما و دانشمندان از آنها بهره میجویند . در احوالات مرحوم ملامحسن نوشته اند : در زمان صفویه، مناظراتی بین شیعیان در اصفهان با مسیحیان اروپایی رخ میداد . در آن زمان مهمترین و بزرگترین عالم شیعه ملا محسن فیض بود . دانشمندی مسیحی از اروپا به اصفهان آمده بود که از جوانی هنوز در صورتش مویی نروئیده بود ! درخواست کرد با عالم ترین فرد مسلمانان مناظره کند . مرحوم فیض را معرفی کردند . جوان مسیحی خواست با ملامحسن بحث کند که فیض به او گفت ، در اروپا بزرگتر از تو پیدا نمی شد!؟ جوان مسیحی پاسخ داد: به جوانی من کاری نداشته باش ، مطمئن باش در مناظره شکستت می دهم! فیض گفت اینگونه نخواهد بود . جوان گفت هرچه بپرسی پاسخش را دارم و تنها یک سوال می کنم و شکست خواهی خورد ! خواستند مناظره را آغاز کنند ولی دانشمند مسیحی نپذیرفت و گفت باید مردم هم بیایند و در حضور همه شکست را تجربه کنی . مردم آمدند . فیض کاشانی به جوان مسیحی گفت شما شروع کن . ولی جوان نپذیرفت و گفت شما هرچه مایل هستی ، در هر رابطه خواستی بپرس . فیض دست در جیب برد و مشت گره کرده خارج نمود و پرسید بگو درون دست من چیست!؟ جوان مسیحی تا نگاهش را به دست فیض کاشانی انداخت سرش را پایین آورد و دیگر حرفی نزد . بیست دقیقه ای گذشت . مرحوم ملامحسن گفت : چه شد ؟ تو که گفتی همه چیز را می دانی چه زود گیر افتادی !؟ جوان مسیحی گفت : من گیر نیفتاده ام ، می دانم در دست تو چیست ، ولی در این فکرم که در جیب و مشت تو چه می کرد !؟ فیض گفت : در دست من چه چیزی هست ؟ گفت : در دست تو خاک بهشت است . تعجب من از این است که خاک بهشت در جیب تو چه می کند!؟ فیض دستش را باز کرد و گفت راست می گویی این تربت امام حسین علیه السلام است که پیامبر ما فرموده است خاک قبر امام حسین (ع) خاک بهشت است . مسیحی گفت اگر پیامبر شما فرموده است خاک قبر امام حسین علیه السلام خاک بهشت است ، دیگر بحث کافی است و من مسلمان می شوم و مسلمان شد . همانگونه که مستحضرید مرحوم ملاصدرا بخاطر برخی آراء خلاف اجماع علمای عصر خویش شدیدا مورد چالش قرار گرفته و او را مرتد میدانستند . لذا او را از ورود به حوزه ها و تدریس محروم و سپس به روستای کهک قم تبعید کردند . به نحوی که در روستای کهک قم و در کنج انزوا سکنی گزیده و با تحقیق و تالیف و گاهی برای خواص تدریس ، روزگار سپری میکرد . همین همشهری پر آوازه ما یعنی مرحوم ملامحسن فیض کاشانی ، داماد مرحوم ملاصدرا بود و از طرد ایشان توسط علمای دوران خود خبر داشت . روزی ملا محسن به قصد ملاقات با ابوالزوجه خود عازم کهک قم شده و پس از مدتی به کاشان باز میگردد . اما مردم عامی کاشان که از ملاقات مرحوم فیض با پدر خانم خود ( ملاصدرا ) مطلع شده بودند ، دروازه های شهر را به روی او بستند و آن عالم ربانی و بی بدیل را به شهر راهش ندادند . مرحوم فیض در سرمای شدید زمستان و تاریک شب راهی قمصر شد و تا پایان عمر شریف خود از قمصر باز نگشت . او وصیت کرده بود هنگام مرگ ، جنازه شریفشان را در منزل خود و بدون گنبد و بارگاه دفن کنند . لذا محل آرامگاه ایشان در واقع همان منزل مرحوم فیض بوده است . در قسمت بعدی ادامه داستان ملاموشه و یهودیان کاشان را تقدیم نگاه پر مهرتان خواهیم کرد . ادامه دارد .... https://eitaa.com/sheykhabdolrahim