eitaa logo
حکایت‌های شِیخ عَبدُالرَّحیم
620 دنبال‌کننده
958 عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
─═༅🕯📜﷽📜🕯༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ " مِلَتی کِه تاریخِ خود را نَدانَد، مَحکوم بِه تِکرار آن خواهَد بود ... " . . استفاده از مطالب کانال (حکایات)، بدون درج لینک کانال شیخ عبدالرحیم، منع شرعی دارد 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ روزمون را زیبا و قشنگ کنیم با سلام بر ارباب ❣عادت سلام کردن به امام حسین (علیه السلام) را نشر دهیم... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت دهم کاشانی های عزیز ، سلام علیکم در چند قسمت گذشته ، داستان های عاشقانه را برایتان نوشتیم ، اما برای امروز که مصادف با عاشورای حسینی هست ، هیچ عاشقانه ای مناسب تر ماجرای محتشم و مقبل کاشانی نیست ( گر چه تکرار است ) -------------------------- گفته بودیم ، مرحوم محتشم در پیشگاه مقدس ائمه طاهرین ( سلام الله علیهم ) دارای منزلت و جایگاه ویژه ای بوده است . برای نمونه عرض کردیم .    اشعار  مرحوم محتشم رحمة الله علیه خصوصیتی دارد که با وجود اینکه اشعار او بسیار خوانده میشود ، ولی با این وجود تاثر برانگیزی آن از بین نرفته و کهنه نمیشود . چون محتشم در اشعار خود اغراق نکرده و اکثر ابیات او مطابق اخبار و روایت است و به همین جهت مقبول صاحب مصیبت واقع شده است . در احوالات محتشم میگویند ، بعضی اوقات امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) او را در گفتن شعر ، کمک میکرده اند . چنانکه از خود محتشم نیز نقل شده ، وقتی که بند سوم مرثیه را مینوشتم و این شعر را گفتم :     کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار*  تا دامن جلال جهان آفرین رسید     کلام من ناقص و ناتمام بود و نمیتوانستم بقیه شعر را بگویم که مرثیه بی عیب شود . تا اینکه شبی امیر مؤمنان حضرت علی( ع ) را در خواب دیدم . به من فرمودند : محتشم چرا مرثیه نمیگویی ؟ عرض کردم این شعر را گفته ام ، ولی برای بیت بعد معطل مانده ام و هر چه فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسد که مطلب را بپروراند . امام فرمودند: بگو     هست از ملال گرچه بَری ذات ذوالجلال* او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال     بنابر این شاعر کاشانی ما دارای آنچنان مقام و منزلتی بوده است که اشعار او را در بالای ایوان طلای حضرت مولا ابی عبدالله الحسین(ع)  نوشته اند .   یکی از دلائل دیگر از مقام و منزلت مرحوم محتشم کاشانی ، خواب ها و رویاهای صادقه ای است که برخی بزرگان اهل وثوق ذکر کرده اند . در اینجا برای نمونه یکی از خواب های معروف مرحوم مقبل کاشانی را ذکر میکنیم .
  مرحوم حاج اسماعیل سبزواری در کتاب ( عددالسنه) کیفیت خواب مقبل را نقل نموده و فرموده که خودم در خانواده مقبل کیفیت خواب را به خط او نیز دیده ام که خوابش را چنین نقل نموده :   در سالی که زوار بسیاری ، جهت زیارت امام حسین (ع) برای روز عاشورا عازم کربلا شدند و من خیلی تهی دست بودم . به یکی از دوستان خود گفتم که میترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیدالشهداء ( روحی له الفداء ) در دلم بماند ، او دلش به حال من سوخت و بر من ترحّم کرد و هزینه سفرم را تقبل کرد . لذا با شور و شعفی وصف نا پذیر ، به اتفاق سایر زوار و این رفیق شفیق ، روانه سفر کربلا شدیم . ولی در نزدیکی گلپایگان جمعی از دزدان و راهزنان ، شبانه بر سر زوار ریختند و همه را غارت نمودند و همگی بی زاد و توشه وارد گلپایگان شدند . بعضی از آنها برای هزینه سفر قرض کردند و رفتند و من با تهی دستی همانجا ماندم . نه پولی برای رفتن داشتم و نه دلی برای برگشتن . تا آنکه ماه محرم شد ، حسینیه ای در گلپایگان بود که شبها ، شیعیان در آن مشغول عزاداری بودند ، من هم در آنجا به سر بردم و شب و روز میگریستم . در یکی از این شب ها خوابم برد ، در عالم رویا دیدم وارد کربلا شده ام . رفتم به طرف حرم حضرت سیدالشهداء (ع) که مشرف شوم و اذن دخول میخواستم . شخصی جلو آمد و از ورود من به حرم جلوگیری کرد و با دست اشاره کرد که برگرد . از او سوال کردم ، چرا برگردم !؟ آن شخص گفت ، الآن وقت زیارت کردن تو نیست . گفتم ، بنا نبود حرم حضرت ابی عبدالله الحسین( علیه السلام ) دربان و حاجب داشته باشد .    هرکه خواهد گو بیا و گو برو *  کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست !    آن شخص گفت ، ای مقبل در این لحظه ، حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) و مادرش خدیجه کبری( سلام الله علیها ) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین ، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده اند . قدری تأمل کن ، آن ها که از زیارت و عزاداری فارغ شدند ، نوبت تو میشود . گفتم تو کیستی ؟ گفت من ملکی هستم از جمله حافین حول حرم مطهر ، که دائم برای زوار استغفار میکنم . سپس دست مرا گرفت و در میان صحن گردش میداد . آنگاه جمعی را در صحن مقدس میدیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند . تا اینکه رسیدیم به مکانی که در آنجا محفلی آراسته بود ، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند . آن ملک پرسید : آیا اینها را میشناسی ؟ گفتم نه ! گفت اینها حضرات انبیاء هستند ، که به زیارت حضرت سیدالشهداء( علیه السلام ) آمده اند . آنکه از همه جلوتر نشسته ، حضرت آدم ابوالبشر صفیٌ الله علی نبینا و آله و علیه السٌلام است . و آنکه در طرف راست او نشسته ، حضرت نوح نجی الله است . و در طرف چپش حضرت ابراهیم خلیل الله است . و آن یکی شیث است ، و دیگری ادریس است و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داود و آن سلیمان و آن کلیم الله و آن روح الله است ( سلام الله علیهم اجمعین ) در این اثناء دیدم بزرگواری وارد حرم شد ، در حالتی که دو نفر زیر بغلهای او را گرفته بودند ، با ورود او همه انبیاء برخاستند و او را تعظیم نمودند . آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه ای سر بلند کرد و فرمود محتشم را بیاورید . پرسیدم این بزرگوار کیست ؟ گفت خاتم الانبیاء محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله ) است . لحظاتی نگذشت که محتشم را آوردند و او مردی خوش سیما و کوتاه قد و عمامه ژولیده بر سر داشت . هنگامی که محتشم وارد شد ، تعظیم کرد و ایستاد . حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمودند : ای محتشم امشب شب عاشوراء است ، پیامبران برای زیارت فرزندم حسین(ع) آمده اند و میخواهند عزاداری کنند ، برو بالای منبر و از اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم .
به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند ، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد . پیامبر(ص) اشاره فرمودند ، برو بالاتر . رفت و در پله دوم ایستاد . فرمودند بالاتر برو ، تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد ، حضرت فرمودند بخوان : مقبل میگوید حواسم را جمع نمودم ببینم محتشم کدام بند مرثیه را میخواند که از همه دلسوزتر است . شروع کرد به خواندن این بند :        کشتی شکست خورده طوفان کربلاء * در خاک و خون فتاده به میدان کربلاء   گر چشم روزگار بر او فاش میگریست *  خون می گذشت از سر ایوان کربلاء   از آب هم مضایقه کردند کوفیان *   خوش داشتند حرمت مهمان کربلاء    بعد محتشم رو کرد به جانب پیامبر و عرض کرد : یا رسول الله  (ص)   بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید *    خاتم ز قحط آب ، سلیمان کربلا     صدای پیامبر(ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند : ببینید اُمت من با فرزندم حسین (ع) چه کرده اند !؟ آبی را که خدا بر کُفار مباح کرده ، اُمت من ، بر اولاد من حرام کردند . محتشم ادامه داد :   روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار * خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار   موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه *   ابری به بارش آمد و بگریست زار زار      چون محتشم به اینجا رسید پیامبران همه دستها بر سر کوفتند و ناله میزدند . محتشم رو به پیامبران کرده و گفت :    جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل *   گشتند بی عماری و محمل شترسوار     پیامبر(ص) فرمود : بلی این جزای من بود ، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند . محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید . حضرت پیامبر اکرم(ص) فرمودند : محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است ، بخوان : محتشم به هیجان آمده و عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش به طرف قبر سیدالشهداء ( ع ) اشاره نمود و عرض کرد : یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی ؟ اینجا نظر کن    این کشته فتاده به هامون حسین توست * وین صید دست و پا زده در خون حسین توست   خاموش محتشم که دل سنگ آب شد * مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد 😭    ملکی صدا زد ، محتشم بس کن ، پیامبر خدا غش کردند . 😭 در این هنگام محتشم از منبر به زیر آمد . چون رسول خدا (ص) به هوش آمدند ، ردای مبارک خود را به عنوان خلعت به او عطاء فرمود . مقبل میگوید با خود گفتم خاک بر سرت ، ای بی قابلیت ، این همه شعر و مرثیه گفته ای ، حال معلوم شد که پسند واقع نشده است . تو حاضر بودی و پیامبر(ص) اعتنا نفرمودند به تو و محتشم را احضار فرمودند و اشعار خود را خواند و پیامبران گریستند و او به خلعت مفتخر گردید . پس خود را بسیار ملامت نمودم و راضی بودم که زمین شکافته شود و من در زمین فرو روم و خواستم زودتر از صحن بیرون بروم که مبادا آشنایی مرا ببیند و خجالت بکشم . وقتی روانه شدم ، و نزدیک درب صحن رسیدم ، دیدم حوریه ای سیاه پوش ، وارد حرم شد و دوان دوان رفت خدمت پیامبر(ص) و عرض کرد ، یا رسول الله ( ص ) دخترت فاطمه (س) میگوید : چرا دل مقبل را شکستی ، او هم برای فرزندم حسین (ع) مرثیه گفته است .   در این هنگام رسول الله (ص) فرمودند ، مقبل بیا ، دخترم فاطمه (س) میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانی . مقبل میگوید ، آنچنان خوشحال شدم که چیزی نمانده بود از شعف جانم از بدنم بیرون رود . آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر ، در پله اول ایستادم ، حضرت دیگر نفرمودند بالاتر برو . فرمودند بخوان : آنجا بود که فهمیدم ‌، میان من و محتشم، چقدر فرق است . با خود خیال میکردم که در مقابل آن مرثیه های دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم ، یادم آمد که واقعه شهادت را از همه بهتر به نظم آورده ام سه شعر خواندم و عرض کردم یا رسول الله :     روایت است که چون تنگ شد بر او میدان *   فتاده از حرکت ذوالجناح از جولان   نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت *     نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت   هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید *      عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید   بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد     اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد      چون این شعر را خواندم ، صدای شیون بلند شد ، و پیامبر اکرم(ص) بر سر می زدند و میگفتند وا ولداه ،‌ که یک مرتبه حوریه ای صدا زد : مقبل بس است . فاطمه زهرا (س) روی قبر فرزندش حسین(ع) غش کرد . مقبل میگوید از منبر فرود آمدم در دلم گذشت ، کاش مرا هم خلعتی مرحمت میکردند که نزد محتشم سرافراز میشدم . که ناگاه دیدم ، جوانی بی سر ، و با بدن پاره پاره ، به حرم وارد شدند، و از حلقوم بریده فرمودند : مقبل دلت نشکند ، خلعت تو را هم خودم میدهم 😭😭😭 مقبل میگوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا در حرکت بود و مرا نیز همراه خود بردند .
اللهم ارزقنا زیارة الحسین علیه السلام فی الدنیا و شفاعت الحسین علیه السلام فی یوم الورود 🤲 ادامه دارد ... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای دوستانتان ارسال کنید و در ثواب اعمال آن شریک شوید. ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ ثواب گریه و بیقراری برای امام حسین... (ع) ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim