eitaa logo
حکایت‌های شِیخ عَبدُالرَّحیم
607 دنبال‌کننده
993 عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
─═༅🕯📜﷽📜🕯༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ " مِلَتی کِه تاریخِ خود را نَدانَد، مَحکوم بِه تِکرار آن خواهَد بود ... " . . استفاده از مطالب کانال (حکایات)، بدون درج لینک کانال شیخ عبدالرحیم، منع شرعی دارد 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
جزء 8.mp3
8.4M
تند خوانی قرآن کریم زمان: ۳۵ دقیقه ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ❣ نکات کلیدی قرآن کریم ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
🌙 دعای 🤲 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ و إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْكِرَامِ بِطَوْلِكَ يَا مَلْجَأَ الْآمِلِينَ. ❣خدایا روزیم گردان در این ماه مهرورزى نسبت به یتیمان و خوراندن طعام و به آشکار کردن سلام و هم نشینى با کریمان به فضل و کرمت ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💐 ضمن عرض سلام و خوش آمد به دوستان تازه وارد 💐 👇برای دسترسی راحت‌ترِ شما، لینک مستقیمِ هدایت به ابتدای حکایتها را قرار دادیم 👇 ❣ به گیلان بگو (اگر میخوای با من بیشتر آشنا بشی، از اینجا شروع کن)چرخ گردون (ادامه ماجراهای خانه شیخ عبدالرحیم و تشکیل هسته اولیه فدائیان اسلام در کاشان)یافا (داستان واقعی عشق دختر یهودی و پسر مسلمان)بیست سال طغیانگری (ماجرای نایب حسین کاشی و کشور مستقل کاشان!)یهودیان کاشان (ماجراهای یهودیان ساکن کاشان از جمله ملاموشه، عرق فروشی یوسف مختار و ...)پنجره ای به تاریخ کاشان (بررسی و یادآوری آداب و رسوم شیرین گذشتگان، معرفی اماکن تاریخی، علما و مشاهیر کاشان، این کهن شهر تاریخی)خانه عشق (از قسمت شصت و یکم تا هفتاد و ششم مجموعه پنجره ای به تاریخ کاشان که روایتگر ماجرای عاشقانه ساخت یکی از شاهکارهای معماری کاشان است)دهه عاشقی (توصیف عشق‌های واقعی)فرشتگان نجات (خاطراتی از فداکاریهای آتش‌نشانان کاشانی)قصه ایثار (خاطرات جالب فرمانده دلاور کاشانی، از دوران دفاع مقدس)قبل از سید حسن نصرالله (آشنایی با رهبران و تشکیلات جبهه مقاومت و حزب الله لبنان)غم انگیزترین عشق ِجهان (ماجرای واقعی و عبرت‌آموز از عشقی نافرجام)سلام به مردم عزیز کاشان (واکاوی سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با عوامل برگزاری کنگره ملی شهدای کاشان، با بازگویی رویدادهای تاریخی)مبارزان کاشانی (در زمینه مبارزات مردم کاشان علیه حکومت پهلوی و افراد و گروه‌های شاخص) (لیست در حال تکمیل است...) 🍃 لطفا مارا به دوستانتان معرفی کنید... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(سلام الله علیه) : لا أدبَ لِمَن لا عَقْلَ لَهُ. آن را كه خرد نيست، ادب نيست. : ۷۸ / ۱۱۱ / ۶ ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
16.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ❣ روزمون را زیبا و قشنگ کنیم با سلام بر ارباب ❣عادت سلام کردن به امام حسین (علیه السلام) را نشر دهیم... (ع) ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت بیست و سوم در این سلسله گفتار ، مقداری از وقایع دوران مبارزات کاشانی ها را علیه دستگاه پهلوی مرور کرده ایم . برای آشنا شدن با فضای آشفته آن دوران ، به مصاحبه یکی از مبارزان پیشکسوت ، بنام حاج حسین عارف رجوع کردیم و در دو روز گذشته ، بخش هایی از این مصاحبه عبرت انگیز را تقدیم کردیم . اینک بخش سوم آن مصاحبه را بخوانیم . آقای عارف ، شما فرمودید بعد از آتش زدن مغازه نوار فروشی ، پاسبانها سر نخ هایی پیدا کرده بودند و مرتب در خیابان امام جولان میدادند و به جوان ها اذیت میکردند و شما هم برای قطع رفت و آمد ماموران ، کارهایی کردید ، لطفا بفرمایید چه کردید ؟ بله ، آنها آنقدر جوانان خیابان امام را اذیت میکردند تا اینکه یک روز تصمیم گرفتیم پای آنان را از خیابان امام ببریم . بنابر این چون نمیخواستم ابتدای فعالیت های انقلابی ، پای جوانان مبارز به کارهای خطرناک باز شود ، خودم به تنهایی وارد عمل شدم . عملیات از این قرار بود که با یک نارنجک دست ساز رفتم داخل گلدسته ای که آن روزها بر بالای زیارت شاه طيب نزدیک مسجد کیهان بود و هنگامی که دیدم یک جیپ نظامی به فرماندهی سرگرد فرمانی و سرنشینی چند مامور در آنجا توقف کرد ، از آن بالا گفتم : بسم الله الرحمن الرحیم سپس نارنجک را پرتاب کردم و درست به وسط ماشین اصابت کرد . البته در آن لحظه سرگرد فرمانی از ماشین پیاده شده بود ، ولی سایر ماموران به شدت زخمی شدند و من هم از گلدسته پایین آمدم . وقتی پایین آمدم ، دیدم گروه دیگری از ماموران به طرف گلدسته میدوند و من هم پریدم بالای پشت بام زیارت و از آنجا خودم را داخل منزل عباس قبرکن انداختم ، و از آنجا هم پشت بام به پشت بام خودم را به میدان امیر رساندم و از دست ماموران خلاص شدم . البته آنها بنده را شناسایی کرده بودند ، به همین علت از آن روز به بعد زندگی مخفیانه ام شروع شد . اما مرتب ماموران به پدر و عمویم پیغام میدادند که اگر حسین خودش را تحویل ندهد او را خواهیم کشت ! دوستان شما چه کسانی بودند ؟ آنها زیاد بودند ، ولی سردسته های اصلی سردار کریمی - حجة الا سلام سید رضا پیامبرپور - سید احمد پیامبریور - احمد جهانبانی - حاج اسدالله مسفروش - شهید مصدق - شهید اکبر میرزایی - شهید بزرگی - شهید روغنی - محمد مصدق و دیگران بودند . آقای عارف ، در صحبت هایتان گفتید کارهای انتشاراتی میکردید یعنی چه ؟ بله ، در زیر زمین مسجد کیهان دستگاه تکثیر و ماشین تایپ داشتیم و اعلامیه های امام و دیگر مراجع را تکثیر میکردیم و در کاشان - قم و شهرها و روستاهای اطراف به واسطه رابطین خودمان توزیع میکردیم . این دستگاهها را از کجا آورده بودید ؟ دزدیده بودیم ( با خنده ) از کجا ؟ اول برای دانشگاه شامخی که در خیابان امام بود نقشه کشیده بودیم و دو مرتبه اقدام کردیم و میدانستیم که در این دانشگاه یک نگهبان ورزیده و قدر هست ، ولی در عین حال نمیخواستیم به او لطمه ای وارد کنیم . فکر همه جایش را کرده و برای تمام مراحل عملیات ابزار آلات لازم را تهیه کرده بودیم . اما وقتی در دل شب از دیوار حیاط دانشگاه پریدیم داخل ، متوجه شدیم که خانواده نگهبان هم داخل اتاق هست و صلاح ندانستیم خانواده ایشان را برنجانیم ، بنابراین منصرف شدیم و برگشتیم . دوباره یک شب دیگر اقدام کردیم ، مجدداً دیدیم خانواده نگهبان در آنجاست و ما باز هم برگشتیم و به طور قطعی از دستگاههای دانشگاه صرفنظر کردیم . این بار نشستیم و برای دبیرستان شاهدخت که در خیابان فاضل نراقی بود نقشه کشیدیم . با توجه به کلیه مواردی که باید مدنظر بگیریم ، عملیات را شروع کردیم و در ساعاتی بعد از نیمه شب با دوستان دیگر پشت دبیرستان راس زمان مقرر حاضر شدیم . آن شب ، خیلی شب هولناکی بود . در آن شب سرد و وحشتناک راس ساعتی که با دو تن از دوستانم شهید علی مصدق و اخوی ایشان قرار داشتیم . از پشت دبیرستان شاهدخت وارد شدیم ، البته قبل از انجام این عملیات ، نقشه راههای ورود و خروج و همچنین محل وجود دستگاههای تایپ را توسط یک دختر خانم که از آشنایان مرحوم شهید مصدق بود تهیه کرده بودیم . در نتیجه وقتی وارد مدرسه شدیم براحتی وارد محل دستگاههای تایپ شدیم و با سرعت ، اما با زحمت و سختی زیاد از دبیرستان خارج کردیم . آنها را به مدت دو روز در محل امنی پنهان کردیم و بعد از دو روز آنها را به زیرزمین مسجد کیهان که مرکز فعالیتهای تیمی ما بود منتقل نمودیم . در آن روزها از اینکه این دستگاهها را بدست آورده بودیم خیلی خوشحال بودیم ، زیرا دیگر مجبور نبودیم آنهمه اعلامیه و اطلاعیه را با دست بنویسیم و منتشر کنیم ، لذا این خبر موجی از شادی و شور و شعف را میان بچه های مبارز بوجود آورد . ادامه دارد... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
تصویری از رزمنده جانباز ، حاج حسین عارف