در زمانی که آقای مجتهدی در #قزوین؛ در منزل ما تشریف داشتند، نیمه شبی خواستند که از منزل خارج بشوند. گفتم: آقا جان! اگر اجازه دهید همراهی تان کنم. گفتند: میل خودتان است.
سوار ماشین شدیم. ایشان با اینکه به ظاهر به مسیرهای شهر آگاهی نداشتند، اما خیلی عجیب آدرس می دادند. خیابان به خیابان اشاره می کردند تا اینکه از شهر خارج شده به باغستان های اطراف شهر رسیدیم.
از دور صدای ناله ای آمد. نزدیک تر که شدیم ایشان به تنهایی وارد باغی شد که صدا از آنجا بود. پس از دقایقی صدا قطع شد و آقای مجتهدی برگشتند.
وقتی قضیه را پرسیدم، گفتند: شخصی در این باغ به #امام_زمان (عج) متوسل شده بود، حضرت حواله ای فرمودند که ما انجام وظیفه کردیم.
سپس باهم راه رفته را برگشتیم.
#کتاب_لاله_ای_از_ملکوت ؛ جلد 4
#شیخ_جعفر_مجتهدی
.
سخن نگاشت #قرآن_از_منظر_بزرگان
✅ حضرت امام خمینی(رحمة الله علیه)
ضمن بزرگ شمردن قرآن، همواره آن را در ظاهر و باطن حفظ می کرد. یکی از نزدیکان ایشان می گوید: «گاهی به دلایلی قرآن هایی را در کیف دستی به محضر امام میبردیم. در دفعات اولیه اتفاق افتاد که بدون توجه، قرآن را نیز همراه با چیزهای دیگر از کیف بیرون آورده، روی زمین می گذاشتیم. امام که مراقب بودند، می فرمودند: «قرآن را روی زمین نگذارید!» و بلافاصله دست شان را جلو میآوردند، آن را می گرفتند و روی میز می گذاشتند
#پیام_مخاطبان
سلام.عاجزانه و ملتمسانه تقاضا دارم که در گروه بگویید برای خواهرم حمد شفا بخوانند.
4_5810041125905368615.mp3
2.59M
•❥◥◤◎﷽◎◢◣❥•
🖤 #غریب_امام_صادق_ع
🎤 #حاج_مهدی_رسولی
🏴به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
✍️ دوران امامت امام جعفر صادق(ع)، (۱۷ ربیعالاول ۸۳–۲۵ شوال ۱۴۸) با خلافت پنج خلیفه آخر اموی یعنی از هشام بن عبدالملک به بعد و دو خلیفه نخست عباسی سفاح و منصور دوانیقی همزمان بود.
✅ امام صادق(ع) به جهت ضعف حکومت اموی، فعالیت علمی بسیار بیشتری نسبت به دیگر امامان شیعه داشت. شمار شاگردان و راویان او را ۴۰۰۰ نفر دانستهاند. بیشتر روایات اهل بیت(ع)، از امام صادق(ع) است. از اینرو مذهب شیعه امامی را مذهب جعفری نیز میخوانند.
✅ امام صادق(ع) در میان پیشوایان فقهی اهل سنت نیز جایگاه بالایی دارد. ابوحنیفه و مالک بن انس از او روایت کردهاند. ابوحنیفه او را عالمترین فرد در میان مسلمانان دانسته است.
✅ امام صادق(ع) بهمنظور ارتباط بیشتر با شیعیان، پاسخ به سؤالات شرعی آنها، دریافت وجوه شرعی و رسیدگی به مشکلات شیعیان، سازمان وکالت را تشکیل داد. فعالیت این سازمان در زمان امامان بعد گسترش پیدا کرد و در غیبت صغرا به اوج خود رسید.
✅ در زمان او فعالیت غالیان گسترش یافت. وی با اندیشه غُلُوّ به شدت برخورد و غالیان را کافر و مشرک معرفی کرد.(۱)
💦شیخ صدوق(ره) تصریح کرده است که امام صادق(ع) به دستور منصور دوانیقی و بر اثر مسمومیت[ در سن ۶۵ سالگی] از دنیا رفته است.(۲)
------------------
(۱) اقتباس از زندگانی امام صادق، جعفر بن محمد(ع)، نوشته سید جعفر شهیدی.
(۲) ابن بابویه، الاعتقادات، ص۹۸
💠 توصیه های امام صادق علیه السلام
🌷در روایتی حضرت امام صادق عليه السّلام به مفضّل فرمود: تو را به شش خصلت سفارش مىكنم تا به شيعيانم برسانى، گفتم: آقاى من! آنها كدام است؟ فرمود:
1️⃣ بازگرداندن امانت به آن كس كه تو را امانتى سپرده،
2️⃣ آنچه براى خود مىپسندى براى برادرت نيز بپسند،
3️⃣ اين را بدان كه هر كارى را پايانى است بنابراين از عواقبش بر حذر باش،4️⃣ تمام امور را حوادثى ناگهانى است، پس مواظب باش،
5️⃣ از صعود به كوهى هموار و صاف كه بازگشتى ناهموار و مخوف دارد بپرهيز،6️⃣ هرگز به برادرت وعدهاى مده كه قادر به وفايش نيستى.
🌹«وَ قَالَ ع لِلْمُفَضَّلِ أُوصِيكَ بِسِتِّ خِصَالٍ تُبْلِغُهُنَّ شِيعَتِي قُلْتُ وَ مَا هُنَّ يَا سَيِّدِي قَالَ ع أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَكَ وَ أَنْ تَرْضَى لِأَخِيكَ مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ لِلْأُمُورِ أَوَاخِرَ فَاحْذَرِ اَلْعَوَاقِبَ وَ أَنَّ لِلْأُمُورِ بَغَتَاتٍ فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ وَ إِيَّاكَ وَ مُرْتَقَى جَبَلٍ سَهْلٍ إِذَا كَانَ اَلْمُنْحَدَرُ وَعْراً وَ لاَ تَعِدَنَّ أَخَاكَ وَعْداً لَيْسَ فِي يَدِكَ وَفَاؤُه».
📚تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج1، ص 367
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ: اگه میخوای عاقبت بخیر شی این سه راهکار رو از امام صادق علیه السلام بشنو ...
#امام_صادق_علیه_السلام
استاد رفیعی
Clip-Panahian-CheraEjazeMidiZamanetBiKhodBegzare-64k.mp3
1.71M
🎵چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟
➕پیشنهادی برای والدینی که نوجوان در خانه دارند
#استاد_پناهیان
مناظره با عبدالملك مصرى
عبدالملک مصری منکر خدا بود. اعتقاد داشت جهان خود به خود به وجود آمده است. او برای اثبات ادعای خود، به مکه سفر کرد تا امام را - که برای حج به مکه آمده بود - پیدا کند.
او امام را در مسجد الحرام یافت. در ابتدای ملاقات برخورد او با امام تند و زننده بود، امّا امام با ملایمت و رفتار منطقی بحث و مناظره را چنین آغاز کرد:
نامت چیست؟ گفت: عبدالملک (بنده سلطان)
امام فرمود: این مَلِکی که تو بنده او هستی - آن گونه که از نامش بر می آید - از حاکمان زمین است یا آسمان؟ وانگهی، پسر تو بنده خداست، بگو بدانم، او بنده خدای آسمان است یا بنده خدای زمین؟ هر پاسخی که بدهی محکوم هستی!
او چیزی نگفت. هشام بن حکم که در آنجا حاضر بود به عبدالملک گفت: «پس چرا جواب امام (علیه السلام) را ندادی؟» چهره عبدالملک از سخن هشام درهم شد، امام (علیه السلام) با کمال ملایمت به عبدالملک فرمود: صبر کن تا طواف من تمام شود. آن گاه نزد من بیا تا به گفت گو بنشینیم.
پس از اتمام طواف، مناظره این گونه آغاز شد.
امام (علیه السلام): آیا قبول داری که زمین زیر و رو و ظاهر و باطن دارد؟
عبدالملک: آری
امام: آیا زیر زمین رفته ای؟
عبدالملک: خیر
امام: پس چه می دانی زیر زمین چیست؟
عبدالملک: چیزی از زیر زمین نمی دانم، امّا گمان می کنم که در زیر زمین چیزی وجود ندارد.
امام: گمان و شک، یک نوع درماندگی است.
عبدالملک: خیر
امام: آیا می دانی در آسمان چه می گذرد و چه چیزها در آن وجود دارد؟
عبدالملک: خیر
امام: عجبا! تو که نه به مشرق رفته ای، و نه به مغرب، نه به داخل زمین فرو رفته ای و نه به آسمان بالا شدی و نه بر صفحه آسمان عبور کرده ای تا بدانی در آنجا چیست و با آن همه جهل و نا آگاهی، باز منکر می باشی، آیا شخص عاقل چیزی را که به آن ناآگاه است انکار می کند؟
عبدالملک: تاکنون هیچ کس با من این گونه سخن نگفته است.
امام: بنابراین تو در این مسئله، شک داری، که شاید چیزهایی در بالای آسمان و درون زمین باشد، یا نباشد؟
عبدالملک: آری شاید این چنین باشد.
امام: کسی که آگاهی ندارد، بر کسی که آگاهی دارد، نمی تواند برهان و دلیل بیاورد. ای برادر مصری! از من بشنو و فرا گیر، ما هرگز درباره وجود خدا شک نداریم. مگر تو خورشید و ماه و شب و روز را نمی بینی که در صفحه افق آشکار می شوند و به ناچار در مسیر تعیین شده خود گردش کرده و سپس باز می گردند، و آن ها در حرکت مسیر خود مجبور می باشند، اکنون از تو می پرسم: اگر خورشید و ماه نیروی رفتن (اختیار) دارند پس چرا باز می گردند؟ و اگر مجبور نیستند پس چرا در شب روز نمی شود و به عکس، روز، شب نمی شود.
ای برادر مصری! همه مجبور و ناگزیرند. چرا آسمان بر زمین نمی افتد؟ و چرا زمین از بالای طبقات خود فرو نمی آید و به آسمان نمی چسبد و موجودات روی آن به هم نمی چسبند؟
هنگامی که استدلال های محکم امام (علیه السلام) به این جا رسید، عبدالملک از شک و تردید، به یقین رسید و در حضور امام (علیه السلام) ایمان آورد و گواهی به یکتایی خدا و حقانیت اسلام داد. سپس از حضرت خواست او را به عنوان شاگرد بپذیرد!
امام (علیه السلام) به هشام بن حَکَم فرمود که او را نزد خود ببرد و احکام اسلامی را به وی بیاموزد.
انسان به خاطرنفس است که نسبت به مخلوقات دیگربرتری دارد.
بدن همانند مرکبی است که نفس برآن سوار استتا دراین دنیا تجارتی کندوسودی اندوزد،به کمال برسد وباز به جهان باقی مراجعت کند.
وبدان که بدن امریست فانی وبی بقا وبعداز مرگ ازبین خواهدرفت امانفس باقی است وبرای ان فنایی نیست ازین روست که خدا می فرماید: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند
#طرح_بازخوانی_کتاب_معراج_السعاده
#کتاب_معراج_السعاده
#کتابی_که_شهید_ذوالفقاری_را_متحول_کرد
آن اوایلی که در مشهد بودم، یک روز #امام_رضا (ع) به من فرمود: شیخ جعفر! به خواجه اباصلت بروید و از زائر ما استقبال کنید.
فورا به آن محل رفتم و منتظر نشستم. بعد از مدت کوتاهی از دور قافله ای نمایان شد. به استقبال شان رفتم و پیوسته بهشان خوش آمدگویی می کردم تا اینکه به خواجه اباصلت رفتند. خواستم برگردم، حضرت فرمودند: «زائر مورد نظر ما هنوز نرسیده است».
بعد از مدت کوتاهی دیدم پیرمردی نورانی، عصا زنان به سمت خواجه اباصلت می آید و شعری را زمزمه می کرد:
هر کسی کسی دارد یار و مونسی دارد
من فقط تو را دارم حق تو را نگه دارد.
شعر را که می خواند تمام سنگ ها و خار های بیابان با او همنوا می شدند.
بالاخره او را به منزل خودم بردم و کمال احترام را از او به جا آوردم.
روز دهم می خواست به شهر خود برگردد. امام رضا (ع) به من فرمود: شیخ جعفر! زائر ما فردا می خواهد برگردد ؛ اما ما می خواهیم او را نزد خود نگه داریم.
فردا که شد، پیرمرد آمد خداحافظی کند. گفت: فقط یک سؤال دارم. چرا در این مدت این همه به من رسیدگی کردی و ریالی هم نگرفتی. تا گفتم: «امر مولایم حضرت رضا (ع) بود. ایشان به شما عنایت دارند»، پیرمرد منقلب شد و گفت: «حال که چنین است، من از مشهد بیرون نمی روم. اگر حضرت مرا دوست دارند، قبولم کنند».
بعد از این صحبت ها، پیرمرد خواست کمی استراحت کند. بعد از یک ساعت متوجه شدم که گویا صد سال است از دنیا رفته اند. سپس به اتفاق دوستان خادمان آستان مبارک، پیرمرد را در جوار مرقد نورانی امام (ع) به خاک سپردیم.
راوی: میرزا ابوالفضل ثقفی
#کتاب_لاله_ای_از_ملکوت ؛ جلد 4، صفحه 51-49.
#شیخ_جعفر_مجتهدی
.