eitaa logo
شیخ جعفر آقا مجتهدی
2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
332 ویدیو
4 فایل
جهت ارتباط با ادمین کانال @hossein6952
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شمایل پیامبر صلی الله علیه و آله جناب آقای یغمائیان تعریف کردند: پدر بزرگم مرحوم حاج عباسعلی یغمائیان، انسان اهل دلی بود و ارادت خاصی به ذوات مقدس معصومین علیه السلام به خصوص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرعلیه السلام داشت. او که شغلش رانندگی بود در یکی از سفرها، شمایلی منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می بیند و آن را خریداری می کند؛ و به هرکس نشان می دهد می گویند: از کجا معلوم که این عکس، ساختگی نباشد؟ و آن را انکار می کنند. او هم عکس را بین یکی از کتاب هایش می گذارد. بعد از وفات پدر بزرگم، این عکس در لا به لای کتاب های ایشان بود؛ تا اینکه آقای مجتهدی به منزل ما تشریف آوردند. چند ماه بعد از اقامت ایشان، یک روز بعد از ظهر که پدر و عمویم به محضرشان شرفیاب می شوند، آقا می فرمایند: امروز ظهر به وجود مقدس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم متوسل شدم و شمایلشان را تقاضا نمودم. در همین موقع ناگهان آن دو، به یاد عکسی که مرحوم پدرشان لا به لای کتاب ها گذاشته بود می افتند و به آقا عرض می کنند: عکسی نزد ما هست، اگر اجازه دهید آن را بیاوریم؟ وقتی آن شمایل را نزد آقا می برند، ایشان به گریه افتاده و می فرمایند: والله این شمایل حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است و من ایشان را به همین صورت زیارت کردم! البته بعداً آقا با سه بیت شعر، آن شمایل را قاب کردند و همراه داشتند. ناگفته نماند که نگارنده، همان شمایل را در منزل آقا زیارت کردم و آن سه بیت شعر را از روی آن یادداشت نمودم: مصور آمد و روی تو را چو ماه کشید قلم که بر سر زلفت رسید آه کشید چو دید چاه زنخدان دلفریب تو را دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید کمان ابروی ناز تو بدان سختی کشید گر چه به آسان، ولی دو ماه کشید ۳۳۱ 🔺کانال شیخ جعفر مجتهدی ✅@mhsyn0571
🔴دستور توسل خاص به حضرت ولی عصر علیه السلام جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین هاشمی نژاد نقل کردند: روزی یکی از دوستان طلبه ام برای حاجت بسیار مهمی به من مراجعه کرد و پس از بیان حاجتش تقاضا نمود تا با هم خدمت آقای برویم و از ایشان کمک بگیریم. بنده که تشخیص دادم حاجت او واقعاً سرنوشت ساز است، در خواستش را پذیرفتم و با هم به منزل آقای مجتهدی رفتیم. ایشان با این که کسالت داشتند بزرگواری کردند و ما را پذیرفتند. پس از این که قضیه را خدمتشان عرض کردیم، به دوست طلبه ام فرمودند: شما به مسجد جمکران مشرف شوید و نماز حضرت را بخوانید و ثوابش را به روح منوّره ی مادر بزرگوارشان بی بی نرجس خاتون علیها السلام هدیه کنید. و پس از پایان صلوات هایی که در سجده بعد از نماز گفته می شود، رو به قبله بنشینید و سیصد و سیزده مرتبه 《 یا حجّة الله》 بگویید. سپس به حضرت نرجس خاتون علیها السلام عرض کنید: 《 شما به فرزند عزیزتان امام عصر علیه السلام بگویید مشکل مرا رفع کنند.》 چون احسان و اکرام والدین واجب است، حتماً حضرت عنایت می فرمایند........ ۲۰۰
🔴دستور توسل خاص به حضرت ولی عصر علیه السلام ....پس از این که بیانات حضرت آقای مجتهدی تمام شد، از خدمتشان مرخص شدیم. عصر همان روز دوستم به مسجد جمکران مشرف شد و به همان صورت که آقای مجتهدی فرموده بودند اعمال را انجام داد. او فردای آن روز به سراغم آمد و گفت: به عنایت آقا امام زمان علیه السلام آن مشکل بزرگ، به راحتی حل شد! از آن زمان تاکنون حدود بیست سال می گذرد و بارها خودم و هر کس را که به این دستور و توسل واداشته ام، به لطف حضرت، حاجت روا دیده ام. امید است در این عصر غیبت که زمان پریشانی و غم و ابتلاست، دوستان امام زمان علیه السلام با توسل به حضرتش مخصوصاً توسلی که حضرت آقای مجتهدی به آن امر فرمودند دردهای خویش را درمان کرده و خود را از مهلکه ها نجات دهند. ۲۰۱
🔴سفارش به شترها در قافله ی اسرا جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ جعفر ناصری می گفتند: در ایامی که آقای مجتهدی در شهر قم به سر می بردند ، معمولاً روزها همراه جناب آیت الله سید عبدالکریم کشمیری به منزل ایشان می رفتیم. یک روز که در محضر آقا بودیم و حال بسیار خوشی داشتند فرمودند: زمانی که کاروان اسیران کربلا را حرکت دادند، در راه، شتر سفید مویِ بزرگی که در بین شترها بود، پیوسته از ابتدای قافله به انتها و از انتها به ابتدای قافله می رفت و نزدیک گوش تک تکِ شترها نجوا و همهمه می کرد. حضرت زینب علیها السلام از فرزند برادرشان حضرت امام سجاد علیه السلام پرسیدند: این شتر چرا چنین می کند؟ حضرت فرمودند: عمه جان، این شتر دائم سفارش ما اهل بیت را به بقیّه ی شترها می کند و می گوید: این ها اولاد رسول الله هستند؛ این ها اهل بیت پیامبرند؛ خیلی مواظب باشید.این اسرا سفر شام در پیش رو دارند. وقتی کلام آقا به این جا رسید، دیگر شدّت گریه به ایشان مجال ادامه ی سخن نداد و جلسه به مجلس عزا و توسّل تبدیل شد و حالِ معنوی عجیبی به وجود آمد. ۳۱۷
نماز شب در قطار جناب حجّة الاسلام و المسلمین آقای حاج سَیّد علی مدرّسی یزدی تعریف کردند: در سفری حین حرکت با قطار به این فکر بودم که چگونه در کوپه ای که شش نفر سرنشین دارد، نماز شب بخوانم؟ واین فکر، مرا رها نمی کرد ... وانگهی قطار هم قبل از اذان صبح در ایستگاهایی که برای انجام نماز مهیّا شده است توقّف نمی کند و پیوسته از بیم فوت نماز شب حسرت می خوردم و در فکر راه حلّی بودم؛ که ناگهان متوّجه شده شخصی درب کوپه را می زند. وقوی درب را باز کردم دیدم آقای مجتهدی هستند! پس از سلام و احوال پرسی گفتم: آقا جان، شما این جا تشریف دارید؟! ایشان در حالی که تبسّمی بر لب داشتند فرمودند: آقاجان همراه من بیایید. بنده هم بنا بر فرمایش ایشان به راه افتادم. آقا به واگنی دیگر رفتند و درب کوپه ای را باز کردند و فرمودند: این کوپه خالی است و بدای انجام نماز شب مناسب است. آن گاه همراع ایشان وارد کوپه شدم و کسی جز ما دو نفر آن جا نبود و خداوند در آن شب عنایتی کرد و آقای مجتهدی همچون فرشته ای از جانب پروردگار دست مرا گرفتند و توفیق نماز شب را مرحمت فرمودند! ۳۰
🔴زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت بخش اول آقای میرزا ابوالفضل ثقفی می گفتند: حدود چهل سال قبل، معمولاً کسانی که گاو و گوسفند داشتند ، دام های خود را در خانه نگهداری می کردند؛ من هم دامدار بودم و دام های خود را در منزل نگهداری می کردم. این مسأله موجب شکایت همسایه ها شد و در پی آن، شهر داری به من اخطار داد که باید محلِّ مستقلی تهیه کنید. ولی من از جهت مالی توانایی احداث دامداری نداشتم. طبق معمولِ هر هفته، شب چهارشنبه به قصد زیارت حضرت معصومه علیها السلام و تشرف به مسجد مقدس جمکران با عده ای از دوستان به قم رفتیم. برنامه ی ما چنین بود که اول به زیارت حضرت بی بی مشرف می شدیم و قبل از عزیمت به مسجد جمکران به منزل آقای مجتهدی می رفتیم و در آن جا مجلس توسلی بر پا می کردیم. در آن هفته وقتی به منزل آقا رفتیم، مسأله ی دامداری و اخطار شهرداری را به آقا عرض کردم. ایشان پس از اندکی تأمل فرمودند: جناب ثقفی، حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: برای مداح افتخاری خودمان یک قطعه زمین در نظر گرفته ایم، اما باید کمی صبر کنند! به شرطی که شما پس از خرید زمین، سر در ورودی آن را به تابلوی بزرگی که بر آن نوشته شده باشد: 《 یا حجة بن الحسن العسكرى ادركنى》مزین کنید. چند ماهی از این جریان گذشت تا این که........ ۱۹۷
🔴زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت بخش دوم ...تا اینکه طبق برنامه ی هر هفته، شب چهارشنبه با دوستان، عازم شهر مقدس قم شدیم. آن شب مصادف بود با شب شهادت حضرت زهرا علیها السلام و در بین راه، حال بسیار خوشی داشتیم. وقتی به منزل آقای مجتهدی رسیدیم، جناب آقای حجة الاسلام شهیدی، دفتردار حضرت آیةالله مرعشی نجفی و آیةالله سید محمد باقر ابطحی و برادرانشان همگی آن جا بودند. آقای مجتهدی فرمودند: آقای ثقفی، از آن حالِ خوشی که شما در راه داشتید ما هم سهم داریم، برای ما هم بخوانید؛ امشب شبِ شهادت بی بی حضرت زهرا علیها السلام است. من هم شروع به خواندن این شعر کردم: من نگویم حال زهرا از دل مضطر بپرسید...... آقا به شدت گریه می کردند و خلاصه آن شب ، مجلس،شور و حال عجیبی پیدا کرد. پس از اتمام توسل، آقای مجتهدی به جناب آیةالله سید محمد باقر ابطحی فرمودند: شما دعا بفرمایید. ایشان هم که حال بسیار خوشی داشتند، قبل از این که دعا کنند در ادامه ی توسل گفتند: هنگام شهادت حضرت رسول اکرم، بی بی حضرت فاطمه علیها السلام به قدری ناراحت و غمگین بودند که روح قدسی از جسم مبارکشان در حال مفارقت بود. پیامبر اکرم که حال بی بی را چنین دیدند ، ایشان را در آغوش کشیدند و مطلبی آهسته در گوش ایشان فرمودند که با شنیدن آن، بی بی یکمرتبه آرام و خوشحال شدند. آن مطلب این بود که: فاطمه جان ، اولین کسی که از اهل بیتم به من ملحق می شود شما هستید؛ و به همین خاطر بی بی شادمان شدند. وقتی کلام آقای ابطحی به اینجا رسید، آقای مجتهدی فرمودند: نه جانم، مطلب چیز دیگری است، حضرت رسول به دخترشان فرمودند : دخترم، بعد از من تو باید فداییِ ولایت شوی، تو باید فدای علی شوی و اولین قربانی ولایت تو هستی. همین که آقا این مطلب را بیان کردند،گویا آتشی در مجلس زده شد و تا پاسی بعد نیمه شب همه گریه می کردند!....... ۱۹۸
🔴زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت بخش سوم ...هنگام ترک جلسه و خداحافظی، آقای مجتهدی به من فرمودند: آقای ثقفی، حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: ما آن زمین را حواله کردیم و در همین چند روز آینده به دست شما می رسد. صبح روز بعد برادرم گفت: باغی از املاک آقای ذوالقدر به متراژ سه هزار متر مربع در معرض فروش است. پس از مراجعه ، زمین را به مبلغ دویست و پانزده هزار تومان خریداری کردیم و خوشحال بازگشتیم. شب چهارشنبه که خدمت آقای مجتهدی رسیدیم به ایشان عرض کردم: آقا جان، الحمدالله زمین به دست ما رسید. آقا با شنیدن این مطلب لحظاتی سکوت کرده و فرمودند: خیر آقا جان ،حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: زمینی که ما حواله کرده ایم این نیست؛ آن زمین به زودی به دست ایشان می رسد. اما این زمین هم برای شما خیر و برکت دارد!! بالأخره با تحیر به قزوین مراجعت کردیم. چند روز بعد شخصی با یک ماشین آخرین سیستم،درب منزل آمد و پس از سلام و احوال پرسی گفت : من عباس هستم! شما سابقاً به منزل ما می آمدید و روضه می خواندید. من اکنون در تهران زندگی میکنم و وضعیت مالی بسیار خوبی دارم. گفتم: در خدمت شما هستم اگر امری دارید بفرمایید. او گفت : دیشب در خواب دیدم آقایی می گفت: حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: زمینی که در قزوین متعلق به شماست به آقای ثقفی بدهید! ۱۹۹
زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت بخش چهارم(آخر) ....این خواب اثر عجیبی در من گذاشته و اکنون آمده ام تا آن زمین را به شما واگذار کنم!! خلاصه در معیت ایشان به کنار زمین مذکور که مساحت آن پنج هزار متر مربع بود رفتیم. پس از مشاهده ی زمین گفتم: خوب قیمت این زمین چقدر است؟ عباس آقا گفت: من این زمین را به شما هدیه می کنم! گفتم: بنده زمین مجانی از کسی قبول نمی کنم. عباس آقا گفت: حالا که اصرار می کنید، من این ملک را در سال ۱۳۴۶ ه.ش به مبلغ سیصد هزار تومان خریداری کرده ام، اکنون حدود دوازده سال از آن می گذرد، شما این زمین را از من قبول کنید و هر موقع که مایل بودید همان سیصد هزار تومان را به من بدهید. در کمال ناباوری گفتم: سیصد هزار تومان که پول نیست، همین امروز آن را به شما پرداخت می کنم. سپس عباس آقا مرا به دفتر اسناد 《 بهشت》 برد و زمین رابه نام من ثبت کرد! همان موقع می خواستم زمین را سه میلیون تومان از من خریداری کنند که در جواب گفتم: این زمین، مرحمتی حضرت رضا علیه السلام است و آن را نمی فروشم. و یک روز در همان ایام که آقای مجتهدی به قزوین تشریف آورده بودند به آن جا آمدند و فرمودند: این زمین از عنایات حضرت رضا علیه السلام است و برای شما و نسل شما مایه ی برکت خواهد شد. سپس همان گونه که آقا فرموده بودند، تابلوی 《 یا حجة بن الحسن العسکری ادرکنی》 را در آن جا نصب کردیم و از آن زمان تاکنون آن تابلو بر فراز این ملک، دلربایی می کند. ز دست کوته خود زیر بارم که از بالابلندان شرمسارم اگر گفتم دعای می فروشان چه باشد حق نعمت می گزارم سری دارم چو حافظ مست لیکن به لطف آن سرا امیدوارم ۲۰۰ @sheykhjafar_mojtahedi